جایگزین می کنم پس هستم

یا وقتی که پول چیزی را که دوست دارید بخرید ندارید.

من وقتی بچه بودم یا جوان تر، برای خریدن بیشتر چیزهایی که دوست داشتم داشته باشم پول کافی نداشتم. برای خریدن یک ساندویچ. یک دوچرخه. یک لباس. احساس خیلی بدی بود. وقتی که از پشت ویترین یک مغازه به چیزی که نمی توانستم بخرم نگاه می کردم. مثل صحنه ای از کارتون بینوایان یا کارتونی افسرده کننده شبیه به آن.

از آن روزها زمان زیادی گذشته و تنها خاطره محوی از پول نداشتن در خاطره من باقی مانده است. آنقدر محو که حتی نمی توانم به خوبی با کسی که برای خریدن چیزی پول کافی ندارد همدردی کنم. از آنروزها تا الان که این مطلب را می نویسم چیزهای زیادی خریده ام. آنقدر زیاد که اگر کسی برای هدیه تولدم از من بپرسد چه چیزی دوست دارم داشته باشم واقعا جوابی برای سؤالش نمی توانم پیدا کنم.

این تغییر وضعیت برای من، بیشتر از تلاش مرهون بخت و اقبال و کمک آدمهایی بوده که به من لطف داشته اند. بنابراین این نوشته راهنمای خوبی برای پولدار شدن شما نخواهد بود. به عبارت دیگر بعد از خواندن آن همانقدر بی پول خواهید بود که قبل از خواندنش.

اگر یک روی سکه اقتصاد را عرضه و تقاضا فرض کنیم روی دیگر آن عرضه و نداشتن پول کافی برای خریدن چیزی است که عرضه می شود. تقریبا برای هر آدمی هزاران چیز وجود دارد که نمی تواند بخرد. اصلا شاید تفاوت اساسی آدم با دیگر حیوانات همین واقعیت باشد:

“پول ندارم فلان چیز را بخرم پس هستم.”

یک چیزی در دنیای خارج وجود دارد که بدون هیچ دلیل منطقی نمی تواند مال شما باشد. مثل سفر به دور دنیا. یا ازدواج. این پدیده بقدری غیر منطقی و نادرست به نظر می رسد که برای تغییر آن وبلاگ علی سخاوتی را پیدا می کنید و از او که خودش می گوید یک خیِّر نیست، طلب کمک مالی می کنید.

ولی چرا؟ چرا شما نباید برای خریدن فلان چیز یا عملی کردن فلان ایده یا حتی برای ازدواج پول کافی داشته باشید؟ چند روز پیش جوانی به من می گفت که ایده ای دارد برای تولید آب معدنی از یک چشمه خاص که فقط سی میلیارد تومان سرمایه لازم دارد. چرا آن جوان روستایی با آن همه انرژی و خلاقیت و پتانسیل سی میلیارد تومان ندارد؟

واقعا چرا؟ نمی دانم. شاید چون شما آدم هستید. هیچ گربه یا سوسکی چنین مشکلی ندارد.

و البته آدمها سعی می کنند مشکلشان را هر طور شده حل کنند. رویکردهای مختلفی هم برای حل مشکل نداشتن پول وجود دارد. مثلا:

– کار و تلاش بیشتر

– پس انداز کردن

– بکارگیری قانون جذب

– دزدی

– گدایی

– قناعت و نخواستن

یک داستان کلیشه هست که می گوید وقتی پس از مدتی طولانی و با تلاش فراوان به چیزی که آرزویش را داشتی می رسی، آن چیز دیگر ارزش اولیه را برایت ندارد یا حتی داشتن و نداشتنش یکسان می شود. خوب که چی؟ درست در لحظه ای که داشتن و نداشتن آن چیز برایت یکسان شده است چیز دیگری پیدا می شود که پول کافی برای بدست آوردنش نداری. وقتی از کنفوسیوس خواستند که همه خردش را در یک کلمه خلاصه کند جواب داد: “مخواه”

مخواه
مخواه

ولی واقعیت این است که شما کنفوسیوس نیستید و چیزهایی را می خواهید که برای بدست آوردنشان پول کافی ندارید. از دزدی و گدایی هم خوشتان نمی آید. قانون جذب هم تا به حال شما را به “آنجا” نرسانده است. تلاش و کوشش و پس انداز کردن هم گزینه دلخواه شما نیست.

خوب چه گزینه دیگری باقی می ماند؟

شبیه سازی یا مشابه سازی.

وقتی بچه بودم به خصوص در زمان جنگ تنها چیزی که مشابه داشت دارو بود. وقتی شما برای گرفتن دارو به داروخانه مراجعه می کردید معمولا نسخه پیچ به شما می گفت که دارویی را که پزشکتان تجویز کرده ندارد ولی مشابهش را می تواند به شما بدهد. بعد از مراجعه به چند داروخانه دیگر دو راه بیشتر برای شما باقی نمی ماند: الف- بهبودی به کمک سیستم ایمنی بدن. ب- مصرف داروی مشابه.

امروزه خوشبختانه برای هر چیزی که فکرش را بکنید یک مشابه ارزانتر وجود دارد. از ساعت رولکس بگیر تا خودروهای لوکس آلمانی. هر چیزی که فکرش را بکنید قطعا چند مشابه یا چند جایگزین دارد. ما در عصر جایگزین زندگی می کنیم. طب جایگزین. ازدواج جایگزین. دانشگاه جایگزین. غذای جایگزین. جایگزین هایی که ممکن است بسیار ارزانتر یا حتی رایگان باشند.

تجربه داشتن هر چیزی یا انجام هر کاری که پول کافی برایش ندارید در بیشتر مواقع می تواند با تجربه انجام کارهای دیگر (بسیار ارزانتر یا حتی رایگان) شبیه سازی یا جایگزین بشود. درست مثل خیلی از داروها که “مشابه” دارند. داروها نه تنها داروهای مشابه دارند بلکه حتی با چیزها/کارهایی به غیر از داروهای شیمیایی هم می توانند جایگزین بشوند. کارهایی مثل تغییر رژیم غذایی، ورزش، طب سوزنی، مدیتیشن و غیره.

طب جایگزین
طب جایگزین

اگر بعد از مصرف داروهای مشابه درد شما خوب نشد مطمئنا راهی برای پیدا کردن داروی اصل خواهید یافت. یا به کلی از مصرف دارو صرف نظر می کنید و به سیستم ایمنی بدن خود پناه می برید. منظورم را که متوجه می شوید؟

خوب شما برای ازدواج یا تولید آب معدنی یا هر چیز دیگری پول کافی ندارید. اوکی. همه ما از این موضوع مطلع شدیم. نداشتن پول کافی دلیل نمی شود که کاری مشابه آن نتوانید انجام بدهید. شما تنها کسی نیستید که پول کافی ندارد. نگاهی به نتیجه این جستجو بیندازید.

اگر برای خریدن چیزی که می خواهید پول کافی ندارید لزوما معنیش این نیست که دچار بخت بد یا یک بیماری لاعلاج هستید. نداشتن پول کافی در بیشتر مواقع فقط و فقط به این معنی است که عده ای در جایی چیزی را گرانتر از قدرت خرید شما بسته بندی کرده اند.

مطالب مرتبط:

پیچیدگیهای داشتن

12 دیدگاه

  1. سلام- به نظر شما این روش یه جور انسان به یک سطح پایین تر از اون چیزی که هست نمی بره ودر نهایت انسان به جایی میرسه که چیزی برای جایگرین کردن نداره واین خودش بزرگترین شکست .شاید هم این فقط تو کشور ما قابل اجرا باشه چون هرروز فاصله طبقاتی زیاد میشه وماباید خودمون با شرایط جایگزین تطبیق بدیم مثل ازدواج موقت ویا سوار شدن ماشین های کمپانی های چینی واین یعنی همون چیزی که دولتمردان بدنبال اون هستن یا به اصطلاح سیاسیون فرار به جلو.

  2. موافقم.من به جای ماشین که الان نمیتونم بخرم برای خودم دیروز یه دفتر خوشگل گرون گرفتم تا صبر کردن برام راحتتر شه.
    اینم یه مدل جایگزین کردن موقته.
    اگر با خریدن چیزی خوشجال میشیم اما نمیتونیم بخریمش چیزای کوچیکتر دیگه ای که میخوایم رو بهترش رو بگیریم!!!

  3. سلام

    وبلاگتون خیلی جای خوبی هست. من خیلی چیزا یاد گرفتم. ادرسش رو از اخر کتاب تون امکان، اول همین تابستون پیدا کردم. خیلی از مطالبتون به من کمک کرده مثل «من شریفی نیستم…» و …

    اما میدونید حقیقتش ادم بعضی وقتا مجبور میشه 1 چیزی رو بخره که اصلا خودش نمیخواد! اما مجبوره… حالا اگه پول نداشته باشه دیگه فاجعه میشه… .
    1 بنده خدایی رو چند وقت پیش باهاش بیشتر صحبت کردیم و متوجه شدیم بعد از مرگ شوهرش که همین 2 3 سال پیش فوت کرده، خیلی زندگی سختی دارن. در حدی که به نون شب محتاج هستن. 2 تا دختر داره که هر دو عقد کردن. یکی شون 24 مهر عروسی داره و یکی شون هم عید نوروز آینده که میاد. از هر جایی که تونستیم براشون کمک جمع اوری کردیم تا جهیزیه دخترش کامل بشه… (هنوزم خیلی چیز ها رو نداره البته!). میدونید اخرین بار همین 2 3 روز پیش وقتی بهش 500 هزار تومن دادیم اینقدر خوشحال شد که گریه کرد…
    درد آوره که 1 فرد از دیدن 500 هزار تومن گریه کنه و از اون درد آور تر دیدن آدم هایی هست که عقلشون به چشم شون هست. می دونید اینجا بعضیا برای جهیزیه خیلی ارزش قائل هستن درحالیکه مگه این چند تا تیکه ظرف و وسیله برقی و …چی هستن؟؟ چقدر ارزش دارن؟؟ هیچی… تف هم نمی ارزن!! حداقل اینقدر ارزش ندارن که 1 مادر خودش نره دکتر ولی با دیدن 500 هزار تومن برای جهیزیه دخترش جلو چند تا غریبه گریه کنه… .

    دردآوره وقتی بقیه به 1 همچین موضوعی اینقدر بها میدن! اینقدر سطح فرهنگشون پایینه!! حالا مگه چه تاثیری داره که چه یخچالی تو خونه ادم باشه؟؟!! هیچی…

    فرض کنید بعضیا رسم دارن وقتی خونه دختر اماده شد و می خوان جهیزیه ش رو بچینن هر چی داره رو باز می کنن و دور تا دور خونه و اتاقا می چینن!!! 1 سرویس ظرف فکر می کنید چند تیکه هست؟! همه ش رو یعنی حتی اگه 6 تا بشقاب داره، هر 6 تا بشقاب رو جدا جدا بذارن دور خونه… مثل نمایشگاه دقیقا!!!! و بقیه فامیل بیان ببینن…

    حالا این بنده خدا که من گفتم همچین رسمی ندارن ولی خب این موضوع می تونه اینقدر داغون باشه!! به نظر من که جهیزیه فقط لطف پدرمادر عروس هست و والسلام!! ولی خب الان برام دیدن اینجور ادم ها درد اوره… دیدن اینجور فرهنگ ها… حالا چقدر مگه میشه با اینطور ادم ها مبارزه کرد؟!

    راستی اگه توانایی کمک کردن به فردی که گفتمُ دارید لطفا بهم ایمیل بزنید. هرچقدر هم که کم باشه… حتی 10 هزار تومن…

    برای 1 کامنت خیلی طولانی بود 🙂 ولی ادرس ایمیل تون رو پیدا نکردم!

  4. اصولا آدمها همیشه یه چیزی دلشون میخاد اصلا قانونش اینه که یه چیزی بخایم .
    وقتی کوچکتر بود بیشتر خواستنی ها خریدنی بودن حالا که بزرگتر شدیم داستان خیلی فرقی نکرده بخش بزرگی از این خواستنیها رو میشه خرید. ولی انگار اگه این دسته اگه بعد از مدتی به دست نمیاد اون داستان همیشگی رو راجبشون میپذیریم که یا اهمیتشان از دست میدهند یا دیگه اصلا اونو نمیخام همیشه انگار یه جایگزین پیدا میشه حالا البته نه کلی و نه در مورد همه آدمها بزرگتر که میشن به یه جای میرسن که یه چیزای بخان که خریدنی نیست .

    این حرف رو قبول دارم هر چیز خریدنی شاید خیلی ارزشمند نباشه ولی همین قشنگ که آدمها تلاش میکنن حتی برای چیزهای خریدنیظ÷

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *