کوچینگ چیست؟
کوچینگ یا coaching یک سبک ارتباطی است که:
- با ایجاد آگاهی، شما را در جهت رشد و توسعه، توانمند می سازد.
- افراد را در سطوح مختلف، در جهت رسیدن به اهدافشان حمایت می کند.
- شما را برای قدم گذاشتن در مسیری که آرزویش را دارید آماده می کند.
برای هماهنگی کوچینگ در زمینه های کار و زندگی:
– اگر می خواهید شغل انتخاب کنید. یا تغییر شغل دهید. یا کار پیدا کنید.
– اگر می خواهید کسب و کار جدیدی راه بیندازید یا کسب و کار فعلی را گسترش بدهید.
– اگر می خواهید در قسمتی از زندگی خود تغییری ایجاد کنید.
– اگر حتی نمی دانید که چکار می خواهید بکنید.
– اگر مشاوره روانشناسی برای شما کافی نیست.
– اگر به دنبال رابطه جدیدی هستید.
-اگر در مسیر طلاق هستید یا به آن فکر می کنید.
-یا اگر هنوز مطمئن نیستید که مربیگری چگونه می تواند به شما کمک کند،
لطفا با من تماس بگیرید.
برای آشایی با سبک مربیگری من (کواکتیو) می توانید کتاب کوچینگ فراسوی تکنیک را مطالعه کنید.
همانطور که یک گیاه به هنگام رشد بالا می رود و نور و هوا را بی واسطه لمس می کند. تجربه مستقیم یعنی اینکه بتوانی خودت درباره یک چیز فکر کنی و از هر زاویهای که دلت خواست به آن نگاه کنی و فاصلهات را آزادانه نسبت به آن تغییر بدهی. بدون اینکه در این مسیر به هزار و یک مانع درونی و بیرونی گیر کنی. بدون اینکه هزار و یک چیز – از جمله موانع ذهنی خودت – بین تو و آن چیز حائل بشوند.
نکته اساسی، قابلیت فرا رفتن از وضعیت موجود است. فرا رفتن نه به دلیل خاصی و نه با مقصد از پیش تعیین شدهای. فضا این حس را به آدم می دهد که اگر اراده کند می تواند در آن حرکت کند. می تواند موقعیتش را تغییر دهد. می تواند به چیزهایی دست بزند و اگر اراده کند چیزهایی را دگرگون کند.
از کتاب کوچینگ فراسوی تکنیک
فیدبک کلاینتها
در حین دوره کوچینگ چیزی که آرام آرام بر من گذشت این بود که من حس خود را نسبت به بعضی ارزشها شناختم.
من فهمیدم در بین همه ارزشها می توانم به بعضی هاشون اهمیت بیشتری بدهم و این کار به زندگیم معنی میده.
شاید خیلی واضح باشه اما شدیدا آموختنی است. به کنکاشی در درون می انجامد. تمرین میخواهد. برعکس روشهای روانشناسانه قرار نیست چیزی را فراموش کرد. باید پانسمان زخمهای قدیمی رو باز کرد و به زیر آنها نگاه کرد. بوی بدشان را شنید و اثرشون رو روی افکار و اعمال امروز دید. خیلی تدریجی رخ می دهد اما می بینی که آدم قبلی نیستی.
م.
شاید در نگاه اول وظیفه یک کوچ کمک به گره گشایی یک مسئله به نظر بیاید، من هم قبل از آشنایی با علی سخاوتی چنین برداشتی از کوچینگ داشتم. کسی که کمک کند تا گره هایی را که با دست باز نمیشوند، با دندان باز کنی!
ولی وقتی برای بار اول در جلسه کوچینگ با ایشان حاضر شدم، اوضاع فرق کرد. من به جای باز کردن گرههای بینایی که جلوی چشمم بود، به یافتن گرههای کوری که در پس سرم مخفی شده بودند رهنمون شدم!
اتفاقی که در جلسه کوچینگ با علی سخاوتی میافتد، رسیدن به آن نقطه نورانی در غار تاریک سردرگمی است، وقتی بالاخره پس از سرک کشیدن به همه تونلهای بن بست، به آن دریچهای که نور از آن به داخل میتابد میرسی و پس از آزمون و خطاهای بیشمار ذهنی با خودت، سرانجام بدون آنکه فشاری احساس کنی، با جریانی که از کلام یاریگر علی سخاوتی ذهنت را هم میزند، و قایق در گل فرومانده افکارت را به حرکت درمیآورد، خود را در مسیر رسیدن به سرمنزل مقصود مییابی.
این تجربه من از حضور در جلسات کوچینگ علی سخاوتی است که همیشه با حس کاملا متفاوتی نسبت به آغاز جلسه با او خداحافظی میکردم و آنچه اهمیت داشت این بود که برای سامان دهی کامل به اغتشاشات ذهنم و رسیدن به دیدگاه روشن در خصوص مسئلهام، نباید تا نیل به نقطه اپتیمم، زنجیره جلسات کوچینگ را قطع میکردم.
در پایان همیشه آنچه نصیبم میشد، لبخند رضایتی بود از نظمگرفتن همه لغات آشفته ذهنم که نمیتوانستم مطلبم را با آنها به رشته تحریر در آورم، و نوشتن زیباترین پایان خوش برای داستان صورت مسئله ای که داشتم.
فروغ