در جنگلهای آمازون قبیله ای زندگی می کنند به نام پیراها (Piraha). دانیل اورت نویسنده کتاب
Don’t Sleep, There Are Snakes: Life and Language in the Amazonian Jungle
که سی سال از عمر خود را صرف زندگی با مردم این قبیله و مطالعه آنها کرده است نقل می کند:
“پیراها به همه چیز می خندند. آنها به بدبختی خودشان می خندند: وقتی چادر کسی در طوفان خراب می شود، ساکنانش بلندتر از دیگران می خندند. آنها وقتی که تعداد زیادی ماهی می گیرند می خندند. آنها وقتی که اصلا ماهی برای صید نیست می خندند. آنها وقتی که سیرند می خندند. آنها وقتی که گرسنه هستند می خندند…”
صحنه ای بعد از طوفان آیرین – آمریکا
این نظریه که عقاید ما برداشت ما را شکل می دهند و برداشت ما هم واقعیت را می سازد، نظریه جدیدی نیست. چیزی که آقای اورت به این زنجیره اضافه می کند اینست که زبان ما عقاید ما را شکل می دهد و عقاید ما برداشت ما را و برداشت ما واقعیت را.
فقط گونه های مختلف موجودات نیستند که برداشتهای کاملا متفاوتی از یک واقعیت دارند. مثل آدم و زنبور عسل که برداشتهای متفاوتی از رنگ یک گل دارند. برداشتهای کاملا مختلف از یک واقعیت در بین اعضای یک گونه هم اتفاق می افتد.
شما حتی تصورش را می توانید بکنید که وقتی ماشینتان را دزد می برد یا وقتی متوجه می شوید سند زمینی که خریده اید تقلبی بوده است، بخندید؟ این خلق پر شکایت گریان حکایت از برداشت متفاوتی از واقعیت دارد. البته اگر اصلا چیزی به نام واقعیت وجود داشته باشد.
آقای میهایی چیکسنمیهایی (Mihaly Csikszentmihalyi) روانشناس معروف و استاد دانشگاه شیکاگو در کتاب بسیار ارزشمندش (Flow) این نظریه را مطرح می کند که مغز انسان در هر ثانیه 400 میلیارد ورودی دریافت می کند ولی از این مقدار فقط 2000 بیت به خودآگاه ما راه می یابد. چیزی که واقعیت خودآگاه یا conscious reality می نامیم. همه ما و تک تک ما 2000 بیت مختلف از اطلاعات را می بینیم و بنابراین همه ما و تک تک ما به معنای واقعی در دنیاهای مختلفی زندگی می کنیم.
یک پیام مهم نویسنده کتاب اینست که اگر جنگلهای آمازون از بین برود که دارد می رود، فقط گونه های کمیاب گیاهی و جانوری نیستند که نابود می شوند. با از بین رفتن جنگل، فرهنگی از بین می رود که در حقیقت تکه ای از واقعیت زندگی انسان بر روی کره زمین است. با از بین رفتن جنگل و قبیله ای که در آن زندگی می کند نوعی از بودن ما از بین می رود. و به دنبال آن ما روشی منحصر بفرد از برداشت از واقعیت را از دست می دهیم. روشی که ممکن است برای ادامه بقای ما بر روی کره خاکی ضروری باشد.
با از دست دادن مردمی که به همه چیز می خندند اطلاعاتی را از دست خواهیم داد که شاید رمز خوشحالی ما در مواجهه با تراژدی باشد.
پانوشت:
تعمیم این قضیه به از بین رفتن قبیله های مختلف کشور خودمان و به دنبال آن از بین رفتن خرده فرهنگها و آداب و سننشان با خود شما. جستجو به دنبال سرنخ غم و غصه و افسردگی در زبانمان هم همینطور.
مطالب مرتبط
search for truth, from aporia to ataraxia
اتفاقا این زبان شادی چند وقت پیش برای من اتفاق افتاد
که با خودم گفتم چقد خوبه که برا هر اتفاقی بجای عکس العمل منفی بخندیم.
انگار که فرهنگهای مختلف یه جورایی الهام میشه
بنظر پيراها هم چون با زندگي مدرن در ارتباط نبوده اند و تمام درسها را از طبيعت ياد ميگيرند با كل هستي هماهنگند راستي در فيلمهاي راز بقا وقتي شكارچي گلوي شكار را گرفته اثري از نفرت در چشمان شكار ميبينيد
اگر يك روز همه ساكت ميشديم وبه درس طبيعت گوش ميكرديم چي ياد مي گرفتيم
واقعا هیچوقت به این فک نکرده بودم
چه هماهنگیه جالبی
فک کنم میشه همون تسلیم این لحظه بودن
هر لحظه که تسلیمم در کارگه هستی آرام تر از آهو بی باکتر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
مولانا
اگر جدي هستي، بیمار هستی و من گمان نمي كنم كه جهان هستي بخواهد تو جدي باشي.من يك درخت جدي نديده ام.يك پرنده ي جدي نديده ام. يك طلوع جدي نديده ام.يك شب پرستاره ي جدي نديده ام.به نظر مي رسد كه اين ها هركدام به روش خودشان درحال خنديدن هستند. اوشو
چه مطلب خوبی . من چندین بار خواندمش . ممنون