دانستن و ندانستن

ابوريحان بيروني در بستر بيماري افتاده بود و واپسين لحظات عمرخود را ميگذراند. يكي از دوستان بر او وارد شد و او پاسخ مساله ای را از وی پرسيد. مرد جواب داد اين چه جای پرسش است كه ابوريحان در پاسخ چنين گفت:

آيا پاسخ اين سوال را بدانم و بميرم بهتر است يا ندانسته بميرم؟

مرد هم جوابش را داد. هنوز از خانه خارج نشده بود كه صداى شيون بلند شد و ابوريحان از دنيا رفت.

ممکن است مرد جواب سؤال دوم را داده باشد و ممکن است جواب مرد به ابوریحان بیرونی “ندانسته بمیری بهتر است” بوده باشد.

4 دیدگاه

  1. مرگ، فعلی که برای همه داستان را متفاوت می کند…!
    مسخرست؟ نه اصلا هم مسخره نیست.
    فلسفه مرگ بود که هرروز مسیر من رو عوض کرد و شاید اگر از مرگم خبری نداشتم تاحالا برای خودم کسی شده بود… خخخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *