پنجشنبه با هدف صعود به قله علم کوه حدود ساعت سه عصر از تهران به سمت کلاردشت حرکت کردیم. حدود ساعت یازده رسیدیدم به مرزن آباد. ترافیک جاده چالوس هم خسته کننده و هم سرگرم کننده بود. ماشینهایی که سعی می کردند از شانه خاکی از دیگران سبقت بگیرند کم نبودند. منظورم هم شانه خاکی سمت راست است و هم شانه خاکی سمت چپ. بعضی جاها که جاده کمی عریض تر می شد ماشینها دو یا سه لاین تشکیل می دادند. بعضی ها توی ماشینشان می رقصیدند یا قلیان می کشیدند. یا با سرنشینهای ماشین جلویی یا عقبی حرف می زدند و از هم عکس می گرفتند.
صف طولانی ماشینها توی جاده چالوس یا جاده های دیگری که به شمال ختم می شوند آدم را یاد صف اجناس کوپنی زمان جنگ می اندازد. آدم از خودش می پرسد که ته این جاده واقعا چه چیزی هست که ارزش این همه انتطار توی ترافیک و رانندگی طاقت فرسا را دارد؟ احساس می کنی همه مردم ایران به سمت شمال در حرکتند. همه مردمی که مثل من تعطیل هستند ( این لقب واقعا در مورد من به کار رفته است. یعنی کسی پشت سر من گفته است که “فلانی تعطیله”) یا در تعطیلات به سر می برند. از اواخر یک هفته تا اواسط هفته بعدش. حتی بیشتر.
واقعا چه چیزی ته این جاده هست؟
ته جاده ای که که از مرزن آباد به کلاردشت و بعد هم به رودبارک می رسد جاده ای سنگلاخ بود که ما را به نقطه ای به نام تنگ گلو رساند و از آنجا پیاده به سمت علم کوه حرکت کردیم. جمعه ظهر. مزرعه ای از کوههای سر به فلک کشیده و یخچالهای کوچک و بزرگ و رودخانه ای خروشان به راستی ارزش آن همه انتظار توی ترافیک و صف جاده چالوس را داشت. در جایی به نام حصارچال چادر زدیم. تعداد آدمهایی که آن شب آنجا بودند شاید به صد نفر هم نمی رسید. پس بقیه میلیونها آدمی که شبهای قبل از جاده چالوس به شمال آمده بودند کجا بودند؟
ویلا
انصافا این کلمه قشنگ نیست؟ یا حتی سکسی؟
اولین و آخرین باری که کلاردشت رفته بودم تقریبا بیست سال پیش بود. من حدس می زنم بین تعداد ماشینهایی که توی این مملکت در بیست سال گذشته فروخته شده و ویلاهایی که در شمال (یا معدود جاهای خوش آب و هوا و منظره دیگر) در همین مدت ساخته شده است، یک رابطه مستقیم وجود دارد. ویلا سازی و ویلا فروشی بعد از صادرات نفت قاعدتا باید بزرگترین صنعت کشور ما باشد. تا چشم کار می کند ویلا ساخته اند. ویلاهایی که بیشترشان هیچ هماهنگی با هم یا با محیط اطرافشان ندارند. ویلا کنار رودخانه. ویلا بالای کوه. ویلا کنار جاده. ویلا اینجا. ویلا آنجا. ویلا همه جا. هر ویلا با یک رنگ و سلیقه منحصر بفرد. درست مثل ساختمانهای تهران یا شهرهای دیکر. ولی به شکل ویلا. منظورم را که متوجه می شوید؟ جذابیت ویلا بقدری زیاد بوده است که بسیاری از محلی ها که بعد از فروختن زمینهایشان وضعشان بهتر شده است، خانه هایشان را خراب کرده و جایش ویلا ساخته اند.
ویلا. انصافا این کلمه قشنگ نیست؟ یا حتی سکسی؟
پسر بچه هایی که قبلا داد می زدند ویلا و روی تابلوی مقواییشان همین کلمه نوشته شده بود حالا تابلویی دارند که رویش نوشته شده است “مرکز اسکان مسافر.” آیا فرهنگستان زبان فارسی برای واژه ویلا معادل پیدا کرده است؟ از این پس به جای ویلا باید بگوییم مرکز اسکان مسافر؟
ما شنیه صبح به همراه گروه کوهنوردی “ناتش کوه املش” و با سرپرستی و راهنمایی بسیار خوبشان و با لذت تمام، موفق به فتح قله زیبای علم کوه شدیم. ای کاش به جای این خزعبلات در وصف زیباییهای منطقه و قله علم کوه مطلب می نوشتم.
شنبه شب که به رودبارک برگشتیم تصمیم گرفتیم زرنگی کنیم و تا هنوز مردم در ویلاهایشان مشغول به جوجه کباب درست کردن و تماشای تلویزیون هستند به تهران برگردیم. حدود ساعت دوازده و نیم بود که از مرزن آباد وارد جاده چالوس شدیم. بخشی از جمعیت کشور که به هر دلیل هنوز خودشان را به شمال نرسانده بودند در راه بودند. نصف شب شنبه، جاده چالوس و میلیونها ماشین در حال حرکت به سمت شمال.
برای شما که ممکن است این مطلب را مدتی بعد از نوشته شدنش بخوانید، باید بگویم که یکشنبه و دوشنبه 29 و 30 مردادماه 1391 به مناسبت عید فطر تعطیل بود.
برای پی بردن به عامل ایجاد کننده ( یا بند آورنده) ترافیک باید در جهت مخالف آن حرکت کرد. کاری که ما در آن شب داشتیم می کردیم. ترافیک در لاین مقابل درست از سیاه بیشه به سمت تهران شروع شد. به عبارت دیگر گلوگاه ترافیک برای ماشینهایی که به سمت شمال در حرکت بودند سیاه بیشه بود. اگر نمی دانید بدانید که سیاه بیشه همان جایی است که هفت هشت تا جگرکی کنار جاده ای دارد. در پیچی نسبتا تند و جاده ای که به زور دو تا ماشین از آن رد می شود. لاشه های آویزان گوسفندان، سیخ های جگر، دودی که از منقل های کنار جاده بلند می شود و ماشینهایی که ساعت یک صبح برای خوردن جگر سعی می کنند پارک کنند، صحنه ای سورئالیستی می سازند که آغاز (پایان) یک ترافیک سی و سه کیلومتری است. از سیاه بیشه تا کیلومترها بعد از تونل کندوان.
این عکس را همان شب چند کیلومتر بعد از سیاه بیشه گرفتم. و این نتیجه که ماشین، ویلا و گوسفند سه عامل اصلی بوجود آورنده ترافیک در جاده چالوس می باشند.
یک دیدگاه