ییلاق را دوست دارم
دره ای خنک در تابستان
تابستان سرزمینی خشک و داغ
دامنه سر سبز کوهی بلند
و رودخانه ای جاری
جایی دورتر از یک روستا
جایی که هموار باشد یا بتوان هموارش کرد
و امروز کجا هست که نتوان هموارش کرد؟
جایی که بتوان با پراید به آن رسید
با صندوقی پر از جوجه کباب و زغال و قلیان و قابلمه آش رشته
دوست دارم در چنین جایی ویلایی بسازم یا کاخی
فارغ از واگذاریها در مرزهای شمالی یا جنوبی یا شرقی
فارغ از هر عهدنامه ای
گلستان یا ترکمنچای یا هر قطعنامه ای
من زندگی شاهانه را دوست دارم
حتی اگر به جای سرسره به قرص های آبی لوزی شکل فکر کنم
چند تکه چوب و لوله داربست زنگ زده من را به ناصرالدین شاه می رساند
به زندگی شاهانه
به دراز کشیدن در سایه با شکم پر و گوش کردن به صدای آب
من زندگی شاهانه را دوست دارم
قرصهای آبی لوزیشکل” محشر بود”
دقایقی عمیقن خندیدم