چیز زیادی بعد از یک زلزله نمی توان گفت.
درون من چیزی مرده است. یا چیزهایی.
زلزله چیزی را درون من کشته است. زلزله هایی که با ریشتر اندازه گیریشان نمی توان کرد.
من حتی نمی دانم که با داغدیدگان یک زلزله چگونه باید همدردی بکنم.
زلزله باز هم به ما یادآوری می کند سستی بناهایی را که ساختنشان را به ناکارآزموده سپرده ایم.
مثل تخت جمشید. با ستونهایی نحیف و سرستونهایی عظیم. و آن همه افتخار و اهن و تلپ.
یا این آپارتمان که من در آن زندگی می کنم.
یا بناهای دیگر که حتی با آجر و سنگ و سیمان ساخته نشده اند.
زلزله باز هم به ما یادآوری می کند.
یکی می گفت هر ده سال یک بار.
این بار هم از بیخ گوشم گذشت.
دفعه قبل قزوین بودم که چهل هزار نفر در رودبار و منجیل کشته شدند.
دو شب قبل زلزله، توی هتلی در شهر سرعین خوابیده بودم.
مدیر یک هتل به دوستم گفت که به دختر مجرد بدون نامه اماکن اتاق نمی دهند.
مدیر اماکن از دوست من پرسید “کجا رفته بودی؟”
– “قله سبلان”
مدیر اماکن: “کدام سبلان؟”
مدیر اماکن گفت که نامه برای اجاره اتاق لازم نیست.
مدیران دو هتل دیگر هم به دوستم اتاق ندادند.
یکی از آنها گفت چون اکثر مسافرهای هتل مرد هستند نمی تواند به دوست من اتاق بدهد.
دیگری گفت که دوست ندارد اتاق بدهد.
دوستم به این یکی گفت که او بهتر است مدیر گاوداری باشد تا مدیر هتل.
به 110 زنگ زدیم.
یارو آمد ولی خیلی زود بدون نتیجه رفت.
من ساکت بودم.
نه از روی ادب. که از روی مرگ زودهنگام فحشها در گلویم.
چیز زیادی بعد از یک زلزله نمی توان گفت.
دوست من موقع خارج شدن از هتل، یک توهین بسیار زشت قومی کرد.
سوار ماشین که شدیم چند نفر به ما حمله کردند.
ما فرار کردیم.
زلزله باز هم به ما یادآوری می کند سستی بناهایی را که ساختنشان را به ناکارآزموده سپرده ایم.
و ناکارآزمودگی خودمان را در ساختن بناهای سستی که ساختنشان را به ما سپرده اند.
چیز زیادی بعد از یک زلزله نمی توان گفت.
روی یکی از دیوارهای مجتمع آبدرمانی (آبگرم) قهوه سوئی در سرعین تصویری از تخت جمشید کاشیکاری شده است.
در یک سوی تصویر آهویی دستانش را به دیواری تکیه داده، سرش را برگردانده و به شیری که دارد کپلش را می درد، زل زده است.
در میان تصویر یک عده دارند هدایایشان را به شاه عادل که روی تخت نشسته تقدیم می کنند.
چیز زیادی بعد از یک زلزله نمی توان گفت.
زلزله باز هم به ما یادآوری می کند سستی بناهایی را که ساختنشان را به ناکارآزموده سپرده ایم.
زلزله مثل آزمون دوره اي است كه هميشه ما تجديد ميشويم و چون ميدانيم آزمون بعدي در راه است . خيال مان راحت است و اميد واريم روزي پاس برود برود پي كارش
كيفيت يعني كسي در جايي به كارش اهميت ميدهد . خواه ساخت هواپيما بأشد يا خانه اي در يك روستا