الف- فرض کنید که این نصیحت پدر سعدی که: “تو نیز اگر بخفتی به از آنکه در پوستین خلق افتی” برای شما بسیار الهام بخش بوده و هست.
ب- فرض کنید با وجود علاقه زیاد به این داستان الهام بخش از گلستان سعدی، همیشه – با خستگی ناپذیری مثال زدنی- به انتقاد از پندار و گفتار و کردار دیگران پرداخته اید.
ج- فرض کنید زمانهایی اسم سرخپوستی شما “در پوستین خلق” بوده است.
د- فرض کنید بعضی وقتها – صرفا با یادآوری نصیحت پدر سعدی – اسم خود را به “خفته در بیرون پوستین خلق” تغییر داده اید.
ه- فرض کنید با مفهوم یین و یانگ تا حدودی ارتباط برقرار می کنید. (نیازی نیست به آن در حد کلید همه مشکلاتتان باور داشته باشید.)
و- فرض کنید انتقادهای شما را بتوان داخل قسمت سیاه شکل – حوالی نقطه سفید کوچک – نقطه گذاری کرد.
ز- فرض کنید که:
Keep your mouth shut,
Guard the senses,
And life is ever full.
Open your mouth,
Always be busy,
And life is beyond hope.
~Tao Te Ching
ح- فرض کنید هر چقدر هم که یین باشید بذر یانگ در شما وجود دارد. یا هر چقدر هم که یانگ باشید بذر یین در شما وجود دارد. ( این یکی را جدی جدی فرض کنید، قسمت اصلی کوئیز همین است.)
ط- فرض کنید که فرض کردن های شما را می توان داخل قسمت سفید شکل – حوالی نقطه سیاه کوچک – نقطه گذاری کرد.
ی- فرض کنید که فرض نکردن های شما را می توان داخل قسمت سیاه شکل – حوالی نقطه سفید کوچک – نقطه گذاری کرد.
الف.با الهام بخش بودنش سعی ام را بیش تر وبیش تر میکنم تا در گیر دیگران و کارهاشون و تحلیل و تفسیرشون نباشم و کلا برا ی خودم زندگی کنم هرچند که همش خواب باشم.
ب.جلو انتقاد از دیگران نمیگیرم ولی انقدر میرم سراغ کارهای مورد علاقه ام و از دیگران نقد میگیرم برای خودم که دیگران اتوماتیک کمرنگ بشن.
ج.باشد،بالاخره پوستین خلق هم جزوی از زندگیه و در بیرونش هم جزوی دیگر.بیشتر سعی میکنم کله ام از پوستین شون بکشم بیرون.
د.چه آرامشی داره این اسم بیرون از پوستین خلق چرا که هر کاری کنی چون از خلق نیستی پس نباید مقایسه کنی خودتو.
ه.هر چیزی سر راهم باشه یاد میگیرم تا هر کدوم مکمل قسمتی از آینده ان بشه.
و.خوبه،چون میشه گفت انتقادهام غرق شده تو یک قسمت نیست و در عین سیاهی تمایل به سفیدبودن داره.
ز.اگه خوشیهام در فرضیات گفته شده باشن ادامه میدم.
ح.هر دو را میپذیرم و سعی میکنم به اعتدال برسونمشون
ط.بهش فکر میکنم.
ی.به اینم فکرمیکنم.
الف ، اگر فرض را بر این بگذارم که سخن فوق الذکر از سعدی برای من الهام بخش ” inspirational ” بوده و هست ، میتوانم در جاهای مختلفی به خوابیدن بپردازم مثلا : اینجا بهتره بخوابم تا در پوستین خلق بیفتم ، بنابراین با این سخن زیبا میتوانم در تاکسی ، وسط خیابون ، موقع کلاس درس ، هنگام فکر کردن به علی سخاوتی ، صدای تولید شده توسط همسایه بغلی و همسرش و … در همه این موقعیت ها بدون شک شروع به خوابیدن میکنم .
ب، من نمیدونم
ج، اگر زمانهایی اسم سرخپوستی من “در پوستین خلق ” بوده باشه سعی میکنم به پوستین خلق نزدیک شم و باهاش ارتباط برقرار کنم با در پوستین خلق قرار بذارم ، باهاش دوست بشم ، چایی بخورم ، معاشرت کنم و حتی قرار بذارم و برم باهاش بیرون ، کم کم با در پوستین خلق دوست شده باشم و انقدر با در پوستین خلق یکی بشم و حس هم ذات پنداری و صلح بینمون حاکم بشه که به نوعی خودم بشم = در پوستین خلق
د ، اگر فرض را بر این بگذارم که زمانی نام سرخپوستی من خفته در بیرون پوستین خلق بشود ، قطعا تلاش موثری برای خوابیدن در بیرون از متن و حتی حاشیه پوستین خلق خواهم کرد ، مثلا نوشتن یک اپلیکیشن برای یاد آوری حفظ فاصله قانونی خواب با پوستین خلق ، دو ؛ طراحی برنامه ای جامع و منسجم برای میل کردن به میزان نزدیکی به پوستین خلق اما خوابیدن در بیرون آن ( خیلی زیاد نزدیک بشوم ولی به آن نرسم ) ، سه مراجعه به یک متخصص تغذیه جهت اصلاح عادات غذایی
ه ، من نتونستم ارتباط برقرار کنم
و. من نمیدونم
ز.من نمیدونم
ح.من نمیدونم
ط.من نمیدونم
ی.من نمیدونم
يعني به قدري حالمان وخيم است ،كه براي آنلرن كردن خزعبلات نياز به شيمي درماني داريم . آيا؟!؟