18 مهر 1396 – زرخشت

امروز صبح بالاخره روی آتش نان پختم. درست کردن آتش با هیزم نم کشیده یک طرف، کنترل آن زیر سنگی که برای پختن نان روی آتش گذاشته بودم طرف دیگر. محفظه آتش هم باربیکیویی بود که با دوستم وحید پارسال ساختیم. از یک بشکه 220 لیتری. سنگ روی آتش بیشتر از چیزی که فکر می… ادامه خواندن 18 مهر 1396 – زرخشت

12 مهر 1396 – زرخشت

روی صفحه روشویی سرویس بهداشتی پمپ بنزین بین راه یک کیسه فریزر گذاشته شده بود که داخلش یک تیوب خمیر دندان تقریبا خالی و یک مسواک قرار داشت. البته سر مسواک که ظاهر پریشانی داشت از کیسه بیرون زده بود و سطح سنگی را که بین سه تا روشویی مشترک بود لمس می کرد. صاحب… ادامه خواندن 12 مهر 1396 – زرخشت

28 شهریور 1396 – تهران

برای اینکه ماشینی که برای جابجا کردن اسباب و اثاثیه مادرم آمده بود بتواند پارک کند از خانم ش همسایه طبقه بالایی مادرم خواهش کردیم دو تا ماشینشان را که معمولا کنار هم توی کوچه پارک هستند، برای یک ساعت به داخل پارکینگ ببرد. شرط خانم ش برای این کار این بود که قبل از… ادامه خواندن 28 شهریور 1396 – تهران

منتشر شده در
دسته‌بندی شده در يادداشت