اندیشه، فکر، باور، ایده، ذهنیت یا هر چیزی که اسمش را می گذارید.
مثلا همین شعر مولانا ممکن است به اندیشه ای در شما تبدیل شده باشد. چه چیزی بهتر از این که مولانا به آدم بگوید که همه اندیشه است؟ این مصرع را که می شنوید حس خوبی بهتان دست می دهد. مدتهاست آن را به عنوان اندیشه خود پذیرفته اید. مابقی تو استخوان و ریشه ای. ای برادر تو همه اندیشه ای.
شما اندیشه های زیادی دارید. آنقدر زیاد که نیاز به دسته بندی دارند. اندیشه های سیاسی، اقتصادی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی، هنری. اندیشه های مترقی. اندیشه های منحط. اندیشه های خصوصی. اندیشه های افراطی. اندیشه های دنباله رو. اندیشه های پیشرو. اندیشه های کودکانه. اندیشه های احمقانه. اندیشه های پوچ. اندیشه های خلاقانه. والخ.
مثلا فکر می کنید که آزادی و دموکراسی برای همه جوامع لازم است. فکر می کنید که باید صبحانه کامل بخورید. فکر می کنید که حتما روزی باید صاحبخانه شوید. فکر می کنید که فرهنگ جامعه پایین است. فکر می کنید که زمین به دور خورشید می چرخد. فکر می کنید که یخهای قطب شمال در حال آب شدن هستند. فکر می کنید آب مصرفی کشور رو به اتمام است. فکرمی کنید که من چرت و پرت می نویسم. و الخ.
بعضی از این اندیشه ها خوبند و بعضی بد. بعضیشان هم اصلا خاصیتی ندارند. البته نه به طور کلی و عمومی. خوب، بد یا خنثی برای شخص شما و در یک زمان و مکان خاص. اندیشه ای که (برای شما) دیروز خوب بود ممکن است امروز بد شده باشد. یا برعکس. معمولا در ابتدا همه اندیشه ها خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود. و خلاف این موضوع زمانی ثابت می شود که ما درک بیشتری نسبت به یک پدیده پیدا می کنیم. آن را در نور بیشتری می بینیم. یا از زاویه های متفاوتی.
ولی دستیابی به اطلاعات جدید، درک بیشتر و پی بردن به بد بودن (یا بی فایده بودن) یک اندیشه لزوما به این معنی نیست که آن اندیشه بلافاصله در ذهن ما حذف می شود یا با نسخه جدیدی جایگزین. اندیشه بیشتر شبیه یک موجود زنده است تا شبیه اشیاء توی کابینت آشپزخانه یا لباسهای توی کمد. تبلیغ رادیو و تلویزیون قبل از تحویل سال نو برای “خانه تکانی اندیشه ها” خزعبلی بیش نیست.
یک اندیشه حتی مدتها بعد از اینکه به بد یا بی فایده بودنش پی می بریم ممکن است به زندگی با ما ادامه بدهد.
اندیشه را نه می شود دور ریخت و نه می شود با دستمال تمیز کرد. اندیشه را فقط می توان در یک فرایند آهسته و طبیعی به اندیشه (یا چیز) دیگری تبدیل کرد.
چگونه؟
من برای مدتهای طولانی یک اندیشه به ظاهر ساده داشتم. هنوز هم دارم:
“بعد از قضای حاجت دکمه توالت را باید فشار داد.”

این اندیشه ظاهرا اندیشه خوبی است. در کنار اندیشه های دیگری که سالهاست در ذهن من نهادینه شده اند. آدم باید بهداشت را رعایت کند. تمیزی خوب است. توالت نباید بو بدهد. و الخ.
ولی این نکته را در نظر بگیرید که یک آدم که روزانه حداقل دو لیتر آب می خورد با توجه به حجم مثانه اش که کمتر از 300 سی سی است – اگر تکرر ادرار نداشته باشد- به طور متوسط هشت بار به شاشیدن نیاز دارد. یعنی شما برای شستن دو لیتر ادرار بسته به این که از چه نوع توالتی استفاده می کنید، چیزی بین 40 تا 100 لیتر آب در یک روز مصرف می کنید.
این نکته را هم در نظر بگیرید که ادرار یک انسان سالم به جز کمی بو هیچ آلودگی ندارد. حتی استریل هم هست. حتی می توانید از آن برای آب دادن گیاهان استفاده کنید.
حالا من چند روزی است که یک بار در میان -بعضی وقتها هم دو بار در میان – کلید تخلیه توالت را می زنم. در این مدت که این کار را می کنم هیچ مشکلی پیش نیامده است. من می توانم با این کار ساده روزی بیست تا پنجاه لیتر آب صرفه جویی کنم. بد نیست نه؟
حالا سؤال اینست که چه بلایی سر اندیشه اولیه من آمد؟
خودم هم دقیقا نمی دانم. ولی حدس می زنم که این اندیشه در حال کمپوست شدن است. به عبارت دیگر دارد بازیافت می شود.
در روش کمپوست کردن شما ترکیب متنوعی از مواد طبیعی (ارگانیک) را کنار هم قرار می دهید و آنها را در یک فرایند آهسته آنقدر هم می زنید که تجزیه و به مواد مفید جدیدی (مثلا کود) تبدیل شوند.
نکته الهام بخش کمپوست کردن اینست که مواد مختلف باید در یک محیط مرطوب “در مجاورت یکدیگر” قرار بگیرند.
چگونه می توان از فرایندی که برای میلیاردها سال در طبیعت وجود داشته است آگاهانه برای بازیافت اندیشه ها استفاده کرد؟
الف- برای شروع، یک اندیشه را که فکر می کنید نیاز به بازیافت دارد انتخاب کنید.
ب- آنرا به شکل یک یا چند جمله در یک دفترچه بنویسید. این دفترچه حکم سطل بازیافت (compost bin) را برای شما خواهد داشت.
ج- توی دفترچه بازیافت خود چند اندیشه مرتبط و غیر مرتبط در زیر اندیشه فوق اضافه کنید. برای کمپوست کردن باید مواد مختلف را با هم مخلوط کنید.
د- حالا زمان آنست که فعالیت هم زدن و مرطوب نگه داشتن محتویات سطل بازیافت را شبیه سازی کنید. اینکار را می توانید با اضافه کردن کلمات “ولی شاید” و سؤالاتی مانند “واقعا؟” به عنوان آب انجام دهید. ساختن ترکیبات (اندیشه های) جدید با کلمات موجود در دفترچه، همان کار هم زدن محتویات سطل و اکسیژن رسانی را انجام خواهد داد.
مثال- ابتدا چند جمله را توی سطل بازیافتم می ریزم:
— اندیشه مورد بازیافت: بعد از شاشیدن، کلید تخلیه توالت را باید فشار داد.
— اندیشه کمکی: تهران با کمبود آب مواجه است.
— اندیشه کمکی: پاکیزگی دستشویی مهم است.
حالا این جملات را مرطوب می کنم و هم می زنم:
—– بعد از شاشیدن کلید تخلیه توالت را باید فشار داد. واقعا؟
—- بعد از شاشیدن کلید تخلیه توالت را باید فشار داد. ولی شاید برای شستن صد سی سی ادرار، هشت لیتر آب آشامیدنی لازم نباشد.
—- پاکیزگی دستشویی مهم است. ولی شاید کمی رنگ زرد ادرار – همرنگ گل آفتابگردان – خللی در پاکیزگی دستشویی وارد نکند.
—- تهران با کمبود آب مواجه است. ولی شاید آب در کوزه است و ما داریم توی کوزه می شاشیم.

فرایند بازیافت شروع شده است. فراموش نکنید که این فرایند کند است و نیاز به زمان زیادی دارد. دائما باید محتویات سطل را مرطوب نگه داشت و آنرا هم زد. همچنین بهتر است دائما مواد جدید به آن اضافه کنید. مثلا:
—– ای برادر تو همه اندیشه ای.
—— ای برادر تو همه اندیشه ای. واقعا؟
—— ای برادر تو همه اندیشه ای. ولی شاید بهتر باشد به بعضی از اندیشه هایت بشاشی.
فرایند بازیافت ادامه می یابد.
بعضی از اندیشه ها ممکن است تغییری نکنند.
بعضی هاشان ممکن است بازیافت شوند.
شاید به شکل الهامی که بذر ایده ای را بارور کند.
شاید به شکل گرمی اشتیاقی برای یک آغازگری.
ای برادر تو همه اندیشه ای.
اندیشه های در حال بازیافت مرتبط:
آب در کوزه است
ایده هایی برای تشنگی بدست آوردن
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
دیدگاهتان را بنویسید