علم بهتر است یا ثروت؟
تا جایی که حافظه من یاری می کند این شاید یکی از معدود سؤالهای باز و غیر گزینه ای بود که پتانسیل این را داشت تا فکر آدم را به جستجو و کشف برانگیزد. اگرچه در سیستم آموزشی که من در آن تحصیل کردم این سؤال موضوع انشایی بود در دوران ابتدایی و برای رفع تکلیف این انشا هم بعضی ها در توجیه گزینه اول می نوشتند و عده ای هم در اثبات گزینه دوم.
تا جایی که حافظه من یاری می کند این شاید یکی از معدود سؤالهای باز و غیر گزینه ای بود که پتانسیل این را داشت تا فکر آدم را به جستجو و کشف برانگیزد. اگرچه در سیستم آموزشی که من در آن تحصیل کردم این سؤال موضوع انشایی بود در دوران ابتدایی و برای رفع تکلیف این انشا هم بعضی ها در توجیه گزینه اول می نوشتند و عده ای هم در اثبات گزینه دوم.
اصولا بیشتر چیزهایی که یاد می گرفتیم واقعیتهایی بودند که جواب مشخص و قاطعی داشتند مثلا آب در چه دمایی جوش می آید؟ یا صفویه در چه تاریخی حکومت می کردند؟ یا مجموع زوایای مثلث چقدر است؟ و از این دست…
این روند با نزدیک شدن کنکور در سالهای آخر دوره متوسطه به نقطه اوج خودش رسید. حالا دیگر سیستم آموزشی تا جایی که ممکن بود از مغز هر بچه گوگلی ساخته بود که اگر به آن یک سؤال چهار گزینه ای فرو می کردی حتما یک جواب بیرون می آمد.
این شیوه آموزش بعد از کنکور هم با سؤالهای چند گزینه ای ادامه می یابد. همان ابتدا با دفترچه انتخاب رشته. باز هم چند گزینه منتها این بار تعداد گزینه ها بیشتر شده است.
خلاصه اینکه وقتی کسی از این سیستم آموزشی فارغ می شود به راستی بر این باور است که هر سؤالی جواب درستی دارد! و فقط باید گزینه صحیح را انتخاب کرد.
این روش که در سیستم آموزشی با گرفتن نمره قبولی و اخذ مدارک عالیه مورد تشویق قرار می گیرد با پایان تحصیل و شروع زندگی! کمی به چالش کشیده می شود. انگار که یک آدم را از بسته بندی (سیستم آموزشی) بیرون بیاوری و بهش بگی خوب حالا می توانی زندگی کنی! و او بلافاصله بپرسد خوب گزینه های من چیست؟
دیگر سیستمی نیست که برای زندگی منحصر بفرد هر آدمی چند گزینه و نهایتا گزینه درست را ارائه کند و درست اینجاست که این آدم که هیچ گاه یاد نگرفته فراتر از گزینه ها به جستجو و اکتشاف بپردازد، همدم تلویزیون(یا رسانه های مشابه) می شود. اینبار چند گزینه برای مصرف زمان و هر گزینه در قالب یک کانال. اگرچه یکی از دیگری کمتر باب میل ولی حسنش اینست که یکی را می توانی انتخاب کنی درست مثل سؤالهای تستی.
داشتم بار دیگر این متن را می خواندم و دیدم این بسته بندی ها الزاما فقط سیستم آموزشی نیست ، بسته بندی می تواند شامل خانواده و توقعات آن ، جامعه و عرف و قوانین آن و حتی سیستم کار و اشتغال باشد ، در واقع ممکن است حتی بدون اینکه هیچ گاه با آن چالش واقعی ( چطور زندگی کنم) مواجه شویم از یک بسته بندی به بسته بندی دیگر نقل مکان کنیم ، اگر هوشیار نباشیم گزینه ها تا دم مرگ وجود دارند و ما را رها نخواهند کرد ، از مدرسه به دانشگاه از دانشگاه به استارتاپ و بعد گزینه های ازدواج و فرزند آوری و الخ پیش روی ماست ، که همه در الگوی ایده آل خود ارائه شده و توقع آن می رود که تا حد ممکن خود را به آن نزدیک کنیم و یا حتی اگر بتوانیم از آنها فراتر برویم و ایده آل ها را ارتقا ببخشیم ، مثل انواع و اقسام ادا و اطفاری که برای آداب و رسوم ازدواج اختراع می شود تا رقابت را بر سر ایدآل زنده نگاه دارد.
شاید بتوان گفت که ما در بسته بندی های تو در تو مثل عروسک های ماتروشکای روسی محصور شده اییم و اگر سعی نکنیم که یکی یکی از دستشان خلاص شویم به قدری تکثیر خواهند شد که دیگر تقریبا مجالی برای جستجو و بروز چیزی از درون ما باقی نمی گذارند.
نمی دونم چی شد که توی ذهنم یکی از اون جرقه ها خورد که به جای جسته و گریخته و پراکنده خوندن بیام و از روز اول ، سر کلاس درس این مدرسه بشینم ، دیگه وقتش رسیده بود و مطمئنم که در این مسیر ماجراهایی در پیشه که خواهم گفت.
آفرین به شما.
اگر به مطلبی رسیدید که به نظرتون نیاز به آپدیت یا توضیح یا بازنگری داشت لطفا نظرتون رو زیر همون مطلب بنویسید. شاید بهانه ای بشه که منم چند تا اغراض… بنویسم. ممنون.
این رو می نویسم که در تارخ این وبلگ ثبت بشه که امروز به این نتیجه رسیدم که بیام و این وبلاگ رو از اولین پست بخونم روز شروع امروزه 23 آبان 97 بدون هیچ قصد قبلی دقیقا این روز با روز نوشته شدن اولین پست یکیه و من این رو به فال خوش می گیرم . روزی که به آخرین پست برسم هم دوباره خواهم گفت ، به امید اون روز
من تازه بهش رسیدم
لطفا عکس را مجدد آپلود کنید
ممنون
زندگی واقعی یعنی جستجو کشف و تغییر
دقیقا همینه، زندگی واقعی این کیس جدیدیه که من الان قطعاتشو بستم اما روشن نمیشه.ها ها ها .دفترچه مادربوردشم نگا کردم،همه چیزش درسته ولی …
و حالا تنها گزینه من این بود که به رییسم بگم که نیاز به کمک دارم.کاش 1 ترم از 4 سال دانشگاه رو به جای گذروندن اون درسای مزخرف با استادای بی سواد و عقده ای و چرت زدن سر کلاس ، صرف عیب یابی کامپیوتر میکردم که حالا این کیس اینجوری با دهن باز نمونه روی میزم.