دندان عقل – شعری دیگر

دندان عقل

پنج روز است که می خواهم فریاد بزنم

پنج روز است که می خواهم سرم را به دیوار بکوبم

پنج روز است که می خواهم بیشتر از روزهای قبل فحش بدهم

چون دندان عقل سمت چپ پایینم به آسانی بیرون نیامد

دندانی سالم و بزرگ

از ترس اینکه مبادا دندان همسایه اش را بپوساند آنرا کشیدم

اعتماد به دندانپزشک

دندانی که لثه پشتش را گهگداری گاز می گرفت و عفونی می کرد

دندانی سالم که می خواست به گاز گرفتن و له کردن ادامه بدهد

و دندانپزشک آنرا با تلاشی دلسوزانه از لثه پایین سمت چپم جدا کرد

دستیار دکتر دندانم را شست و آنرا توی یک کیسه پلاستیکی به من داد

پنج روز است که جای خالی اش همچون توهینی در وجودم فریاد می زند

و من به آرامش پس از بی حسی آمپول بی حسی کشیدن دندان عقل پایین سمت راستم می اندیشم

2 دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *