من هم مثل خیلی از آدمهای دیگری که دیده ام به سررسید (سالنامه) مفتی، نه نمی گویم. بازار دادن و گرفتن سررسید به قدری در روزهای آخر سال داغ می شود که به نظر من سررسید را می توان به جای یک “سین” دیگر بر روی سفره هفت سین گذاشت. سررسید مثل سماق و سنجد به فرهنگ و سنت گره خورده است.
سررسید چیزی بیشتر از یک ابزار تبلیغاتی یا برندینگ برای شرکتی است که آن را چاپ می کند و در اختیار مشتریان و کارمندان و دوستان و اقوام و آشنایان آنها قرار می دهد. این را می گویم به این دلیل که اگر بیست تا سررسید مختلف از بیست تا شرکت متفاوت را به چشم خریدار بررسی کنید، خواهید دید که شباهتهایشان خیلی بیشتر از تفاوتهایشان است. فرقی نمی کند که شرکت خودرو سازی باشد یا شرکت سرمایه گذاری. شرکت ترابری یا مؤسسه مالی. کارخانه چیپس یا مؤسسه آموزش کنکور.
سررسید معمولا با یک جلد پلاستیکی/شبه چرمی آغاز می شود که آدم را یاد پایان نامه های دانشجویی صحافی شده می اندازد. با نقش برجسته آرم و نام شرکت و البته عدد سال نو. 1391. در ابتدای سررسید اطلاعاتی کلیشه ای که یک نفر آنها را مهم می دانسته است، چاپ شده بر روی کاغذهای گلاسه و براق، همیشه سعی می کنند نظر خواننده کنجکاو را که از ابتدا ورق می زند، به خود جلب کنند. عکسی از مدیرعامل، رسالت و ماموریت شرکت، روزشمار شرکت، عکسهایی از محصولات شرکت، آدرس تارنمای (وب سایت) شرکت و الخ.
این چند صفحه براق در حقیقت حکم کاتالوگ یا بروشور بسیار طولانی و خسته کننده ای از شرکت ارائه کننده سررسید را دارد که حامل سررسید به بهای دریافت رایگان بقیه سررسید که شرح آن در ادامه خواهد آمد، قرار است وفادارانه آنرا تا آخر سال با خودش حمل کند.
و اما باقی سر رسید. سررسید معمولا با نگاهی به تعطیلات رسمی کل سالی که پیش روست بر روی کاغذ معمولی آغاز می شود. البه به دنبال دعایی که برای همه آشناست.
یا مقلب القلوب و الابصار…
و بعد سیصد و اندی صفحه سفید. بسته به اینکه پنجشنبه و جمعه در یک صفحه گنجانده شده باشند یا در دو صفحه. چیزی که حامل سررسید نه چندان کوچک و نه چندان سبک را اغوا کرده است. سیصد و اندی صفحه سفید با جلدی نفیس به هر آدمی احساس نویسنده بودن می دهد. احساس خلاق بودن. احساس مهم بودن. احساس کنترل داشتن. احساس مدیر بودن. حالا دیگر می توانی قرارهایت را در صفحه همان روز بنویسی. “ساعت 11 صبح جلسه کارگروه بررسی راهکارهای کاهش مصرف یا افزایش تولید.” درج شده در صفحه 16 اردیبهشت 1391. در آن روز اولین چیزی که از کیفت بیرون می آوری همین سررسید است. نخ پلاستیکی به تو می گوید که آنرا باید از کجا بازکنی. هنوز مقدار زیادی جای خالی هست، برای اینکه از جلسه یادداشت برداری کنی. یا در آن نقاشی کنی. یا شعر بنویسی.
من واقعا کنجکاو هستم بدانم در سالی که گذشت مردم در سررسیدهای 90 شان چه چیزهایی نوشتند. می توان مسابقه ای ترتیب داد به نام مسابقه “سررسید نویسی” چیزی شبیه “وبلاگ نویسی” ولی نه با موضوع یا هدف خاصی. حدس می زنم تعداد سررسیدها باید به مراتب بیشتر از تعداد وبلاگها باشد. بعد می توان اندازه گرفت که سطح سفید کاغذهای هر سررسید سالانه به طور متوسط چقدر نوشته یا نقاشی یا خط خطی می شود و به شاخصی مثل “سرانه ناخالص سررسید نویسی” دست پیدا کرد. شاید کسی پیدا بشود و فروشگاهی آنلاین برای خرید و فروش سررسیدهای عجیب و غریب یا محرمانه یا عتیقه درست کند. شاید هنرمندانی باشند که توی سررسید، داستان کوتاه بنویسند و آنرا به عنوان داستانهای سررسیدی منتشر بکنند. یا اشعار سررسیدی. یا نقاشیهای سررسیدی. می توان صفحاتی از سررسید را با دیگران به اشتراک گذاشت و یا در زیر نوشته ها یا نقاشیهای دیگران روی سررسیدشان لایک زد یا نظر داد. بدیهی است این کار نیاز به جمع شدن هدفمند عده ای در مکانی مشخص و البته با مجوزهای لازم دارد.
سررسید با دفترچه یادداشت فرق دارد. سررسید پدیده ای است مردد بین ظرف و محتوا. زیر همه صفحه های خالی معمولا یکی دو بیت شعر از حافظ به چشم می خورد. در سررسیدهای مدرنتر جملاتی الهام بخش از بزرگان سراسر دنیا. در بعضی روزها حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده یا دلیل تعطیل بودن آن روز در صفحه مربوطه، ذکر شده است. سعی می شود گذر زمان در ورق زدن سررسید حس شود. و بعد وقتی سال به پایان می رسد، می رسیم به چند صفحه جدول خالی برای دریافتها و پرداختها، دفتر تلفن، جدول فاصله شهرهای ایران، شماره تلفنهای ضروری، مشخصات و استاندارد فنی تیر آهن ناودانی، کد تلفنهای خارج از کشور. و در آخر ادامه کاتالوگ شرکت بر روی چند برگ کاغذ براق دیگر.
گویی هنوز اینترنت اختراع نشده است و چیزی به نام گوشی های هوشمند تلفن همراه یا نوت بوک یا تبلت با کشتی از چین وارد نمی شوند. گویی هنوز فناوری اطلاعات، امکان مدیریت تقویم و جلسات و یادداشتها و این جور چیزها را برای ما فراهم نکرده است. هنوز باید سالانه میلیونها کپی از اطلاعاتی تکراری و غیر ضروری مثل فاصله بین شهرها را بر روی کاغذی که آنهم وارد می شود، به رسم پنجاه سال پیش صحافی کنیم و به دست کسانی بدهیم که به احتمال نیم درصد هم مشتریان کسب و کار ما نیستند یا نخواهند شد. هنوز باید سالانه میلیونها کپی کاغذ سفید خط دار و تاریخ دار و بی معنی و بی مصرف را دور بریزیم. خنده دارتر از همه این که بسیاری از شرکتهایی که در کار تولید نرم افزار و مدیریت اطلاعات و اتوماسیون و اینترنت و این جور چیزها هستند هم هر سال سررسید چاپ می کنند و من چندتاییشان را از نزدیک می شناسم.
مطالب مرتبط آینده:
جایگاه غزلیات حافظ در سررسید
اسم سررسید امسالم رو باید کاریکاتورهای سررسیدی بزارم به یاد همه ی اون روزهایی که موقع خوندن درس کاریکاتور میکشیدم.
ممنونم
نکته سنجی جالبی بود
برای گروهم ارسال کردم
شاد باشی