دست من می خواست جلوی ضربه ای را بگیرد
جلوی حادثه ای را، جلوی فاجعه ای را
دست من، دست راست من
وقتی پرت شدم
قبل از صورتم به زمین رسید
او الان زندانی است
زندانی گچی سنگین، گچی سوراخ، گچی ناجور
کارمند بیمه از روی تجربه می گفت اینجوری دست چپم قوی تر خواهد شد
حق با اوست. راست که زندانی باشد چپ قوی تر می شود و یا برعکس
راست یا چپ
هر دو در خدمت عضوی ضعیف تر، عضوی شکننده تر، عضوی ترسوتر
عضوی معمولا در میانه، مثل صورت یا عضو پایین تر
دست من زندانی است
زندانی گچی سنگین، گچی سوراخ، گچی ناجور
cool !
ا زاين كه دست راست شما در گچ مي باشد متاسفم اما از تعبيري كه به كار برديد لذت بردم
چه جالب كه از اتفاقات نه چندان جالب برداشت هاي جالبي داريد
خیلی ممنون