در آزمایش مشهور میلگرم (Milgram Experiment) یک معلم (T) زیر نظر یک آزمایشگر (E) سعی می کند زوج کلماتی را به یادگیرنده (L) آموزش بدهد. معلم لیستی از زوج کلمات را برای یادگیرنده می خواند و سپس با دادن کلمه اول و خواندن چهار گزینه برای یادگیرنده، از او می خواهد که با فشار دادن یک دکمه، کلمه یا گزینه صحیح را انتخاب بکند. اگر پاسخ صحیح باشد، معلم کلمه بعدی را می خواند و اگر اشتباه باشد با فشار دادن یک دکمه یک شوک الکتریکی به یادگیرنده وارد می کند. شوکی که با هر اشتباه 15 ولت افزایش می یابد. در این آزمایش برخلاف دنیای واقعی، آزمایشگر و یادگیرنده همکار هستند و شوک ها هم واقعی نیستند. ولی معلم که در حقیقت موضوع اصلی این آزمایش است، از این موضوع خبر ندارد و کارش را زیر نظر آزمایشگر با جدیت تمام انجام می دهد.
بین معلم و یادگیرنده دیواری است که صدا از آن عبور می کند. یادگیرنده هر بار که شوکی دریافت می کند نوار ضبط شده ای از جیغ و فریاد پخش می کند و یا با مشت روی دیوار می کوبد و از معلم می خواهد که آزمایش را متوقف کند. زمانی که معلم از آزمایشگر تقاضا می کند که آزمایش متوقف شود به او چهار دستور(بعد از هر تقاضا) با ترتیب زیر داده می شود:
- لطفا ادامه بدهید.
- برای این آزمایش لازم است که ادامه بدهید.
- ادامه کار شما واقعا ضروری است.
- انتخاب دیگری ندارید، باید ادامه بدهید.
بعد از اینکه معلم این چهار دستور را دریافت می کند و بعد از اینکه سه بار به یادگیرنده شوک کشنده 450 ولتی (حداکثر ولتاژ شوک در این آزمایش) را وارد می کند، آزمایش متوقف می شود.
میلگرم اولین بار این آزمایش را در یک دانشگاه و بر روی افراد آن جامعه انجام داد. افراد زیادی بعد از او آزمایشات مشابهی را در جوامع مختلف و حتی در کشورهای دیگری انجام دادند. نتایج همه آزمایشها شبیه به هم بود. صرف نظر از زمان و مکان انجام آزمایش یا جامعه مورد آزمایش، 61 تا 66 درصد معلمها یا آزمایش شوندگان حاضر بودند تا آخرین مرحله (وارد کردن سه شوک کشنده 450 ولت به یادگیرنده) کار تدریسشان را انجام بدهند.
دریافت شوک برای آموختن جواب صحیح فقط به اتاق آزمایش میلگرم و شوک الکتریکی صوری آن محدود نمی شود. یکی از دوستان من امروز بر روی فیس بوک نوشته بود که بسیاری از مطالبی که بر روی فیس بوک نوشته می شود سطحی و بی ارزش است و از دیگران خواسته بود که دقت کنند که مطالبی که می نویسند با ارزش و آموزنده باشد.
مادر، پدر، معلم، بقیه اعضای خانواده، دوست و آشنا، گوینده اخبار، گزارشگر فوتبال و اصولا هر کسی که صدایش را چه مستقیم و چه غیر مستقیم می شنویم، کلیدی در دست دارد که در صورت نشنیدن جواب درست از ما، شوکی را به ما وارد می کند. یا حداقل ما اینطور فکر می کنیم. ما خودآگاه یا ناخودآگاه می ترسیم. نگران می شویم. غمگین می شویم. با یک نظر مخالف. یا کسی که به ما می گوید حرف بی ارزش نزنیم. یا فلان کار را نکنیم. یا فلان لباس را نپوشیم. یا با فلانی معاشرت نکنیم. یا شعر نگوییم. و الخ.
اگر بپذیریم که انسان حیوانی اجتماعی است و بالفطره می خواهد که تعداد آدمهای زیادی، کارها و حرفهایش را تایید کنند، همچنین باید بپذیریم که این حیوان اجتماعی با هر رابطه جدید (حتی یک رابطه سست و سطحی بر روی فیس بوک با کسی که تا به حال ندیده و شاید هرگز هم نبیند) خودش را در معرض دریافت شوکهای متعددی قرار می دهد. شناسایی معلم (T) و یادگیرنده (L) بیشتر وقتها کار سختی نیست. هر چند که بیشتر آدمها مسافت بین نقشهای معلم و یادگیرنده را به طرز خستگی ناپذیری و به کرات طی می کنند. در این میان شناسایی آزمایشگر (E) معمولا کاری است دشوارتر یا حتی غیر ممکن.
مطالب مرتبط: