بعضیها فکر می کنند من درکشان می کنم

بعضیها فکر می کنند من درکشان می کنم

نه به این دلیل که من می توانم خودم را جای آنها بگذارم

یا یک هزارم دردی را که دارند حس کنم

یا چیزی را که می بینند ببینم

یا از چیزهایی که می ترساندشان بترسم

یا بخاطر اشکهایشان اشک بریزم

نه به این دلیل که من به آنها حق می دهم

نه به این دلیل که من فکر می کنم آنها آدمهای خوبی هستند

نه به این دلیل که آرزوی من هم شبیه آرزوی آنهاست

بعضیها فکر می کنند من درکشان می کنم

فقط به این دلیل که من به حرفهایشان گوش می دهم

به آنها نگاه می کنم

نگاه کردن به کسی که دردی دارد آسان نیست

یا گوش دادن به حرفهایش

درد آدمها از طریق صدا یا نور منتقل می شود

بعضی ها فکر می کنند من درکشان می کنم

اما آنها اشتباه می کنند

من کسی را نمی توانم درک کنم

من فقط می توانم ببینم یا بشنوم. فقط بعضی وقتها

بقیه اوقات نیاز دارم به چیری نگاه کنم که درد ندارد

مثل یک درخت یا یک دیوار یا موهای دستم

نیاز دارم به صدایی بی درد گوش بدهم

مثل صدای سکوت، یا صدای آب، یا صدای فن کامپیوترم

 

چون اجازه می دهم کمی از دردشان از طریق نور یا صدا به من منتقل شود

بعضیها فکر می کنند من درکشان می کنم

 

2 دیدگاه

  1. این شعرتون عالیه گاهی فکر میکنم شما یه فیلسوف هستید ولی یه فیلسوف که حرفای جالب میزنه نه حرفای خسته کننده

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *