یکی از خواننده های وبلاگم بر روی یکی از نوشته ها کامنت گذاشته و بعد خواهش کرده که کامنتش را حذف کنم. او معتقد است که وسواس فکری دارد. یعنی هر کاری که می کند یا هر حرفی که می زند بلافاصله از آن پشیمان می شود. او همچنین معتقد است که نیاز به روان درمانی دارد ولی خواسته که نظر من را درباره این موضوع بداند.
من می خواهم درباره این موضوع نظر بدهم. اگرچه شخص مورد نظر ممکن است تا حالا از این درخواستش پشیمان شده باشد. خود من ممکن است بلافاصله بعد از نوشتن این مطلب از نوشتن آن پشیمان بشوم. من هیچ تخصصی در زمینه روان شناسی یا روان درمانی یا به طور کلی روان، ندارم چه برسد به درمان وسواس فکری. من می توانم درباره پشیمان شدن نظر بدهم. نه بدلیل اینکه روانشناس هستم یا در این زمینه دوره ای چیزی گذرانده ام. بلکه به ابن دلیل که تا به امروز میلیونها بار پشیمان شده ام.
چرا من باید وقت گرانبهایم را به نوشتن این خزعبلات اختصاص بدهم و بعد هم یک نفر از من درباره وسواس فکری نظر بخواهد؟ من هم از وبلاگ نویسی خودم پشیمان هستم هم از نظرخواهی آدمهایی که وسواس فکری دارند. یا ندارند. من از اینکه شما (بله خود شما) خواننده وبلاگ من هستید پشیمانم. اگر چیزهای دیگری می نوشتم ممکن بود خواننده های بهتر یا بیشتری داشته باشم.
تقریبا همه کارهایی که می کنم یا حرفهایی که می زنم شایسته پشیمانی است. چرا؟ چون وقتی کاری انجام می شود یا حرفی زده می شود یا فکری از مخیله آدم عبور می کند یک چیزی که قبلا نبوده پا به عرصه حیات می گذارد. مثل یک کوزه یا یک نقاشی یا یک دیوار آجری یا یک نوزاد یا یک فایل اکسل یا یک مطلب بر روی این وبلاگ.
حالا می شود از زوایای مختلف به آن نگاه کرد. با خط کشهای مختلف می توان آن را اندازه گرفت.
طول را می توان با متر یا با اینچ اندازه گرفت ولی برای اندازه گیری درست و غلط گفتار و پندار و کردار آدمها هنوز هیچ واحد استانداردی وجود ندارد. شاید پیشرفت علم ما را آن جا برساند ولی هنوز که نرسیده ایم. آینده ای را تصور کنید که وقتی حرفی می زنید یا کاری را انجام می دهید بتوانید درست و غلط آنرا با یک استاندارد جهانی یا ملی یا حتی محلی بسنجید.
آقای سخاوتی این مطلب شما 80 درصد غلط و 92 درصد قابلیت پشیمانی دارد.
هنوز همچین استانداردی وضع نشده است. ولی ما در ذهن خودمان استانداردهای متعدد و گوناگون و البته متضادی برای گفتار و پندار و کردارمان داریم که خیلی وقتها در ما احساس پشیمانی ایجاد می کنند.
استاندارد مامان. استاندارد بابا. استاندارد معلم کلاس چهارم ابتدایی. استاندارد معلم کلاس دوم دبیرستان. استاندارد هالیوود. استاندارد تلویزیون. استاندارد اخلاقی. استاندارد مذهبی. استاندارد اقتصادی. استاندارد وبلاگ علی سخاوتی. و دهها ایده دیگری که از درست و غلط در ذهن ما فرو شده است.
هرچقدر تعداد بیشتری از این استانداردها در زمان کوتاهی پس از خلق آن چیزی که تا به حال وجود نداشته، فعال بشود احتمال پشیمانی بیشتر است. پس از خلق آن چیز یا پس از فکر کردن به خلق آن چیز. یا خلق نکردن آن چیز.
من در سال 1380 پول کافی برای خریدن یک آپارتمان داشتم ولی به جای اینکار با پولم خوشگذرانی کردم. داستانی کلیشه ای ولی واقعی که از خیلی پیرمردهایی که توی پارک می نشینند می توانید بشنوید. پیرمردهایی که از تصمیم بیست یا سی سال پیششان پشیمان هستند.
پس ماجرا اینگونه اتفاق می افتد. ما یک تصمیم می گیریم. یک ثانیه بعد یا سی سال بعد بر می گردیم به عقب و به آن نگاه می کنیم. یا با استاندارد شخص دیگری. یا با استاندارد خودمان ولی با اطلاعات بیشتر. در ظرف زمان و مکانی متفاوت.
روی دیگر این سکه اینست که سناریوی موفقیت آمیز و خوشحال کننده ای که به عنوان جایگزین گزینه مورد پشیمانی به ذهن ما خطور می کند، حدس خامی بیش نیست. اگر بیست سال پیش به جای اصغر با جواد ازدواج می کردید آدم خوشبخت تری بودید؟ اگر دوسال پیش به جای آپارتمان دلار می خریدید چی؟ اگر دیشب به جای بله نه می گفتید چطور؟ اگر داریوش به یونان حمله نکرده بود؟ اگر مادر شما به جای پدرتان با یک دانشمند آلمانی ازدواج می کرد؟ اگر به جای کامپیوتر روانشناسی می خواندید؟ شما حق دارید از هر چیزی که فکرش را بکنید پشیمان باشید ولی نکته اینجاست که احتمال پشیمان شدن از جایگزینی که به فکرتان می رسد هم اصلا کم نیست.
قبول ندارید؟ امتحان کنید. از هرچیری که پشیمان هستید جایگزین آن را امتحان کنید. چی؟ بیشتر وقتها امکان پذیر نیست؟ زمان را نمی توان به عقب برگرداند؟ عمر شما تباه شده است؟ فرصتها سوخته است؟ دیگر هیچ فرصت جدیدی برای شما وجود ندارد؟ پشیمانی دیگر سودی ندارد؟
به جز تصمیم هایی که باعث مرگ یا نقص عضو کسی شده باشد هر تصمیمی که احساس پشیمانی در شما بر می انگیزد، چندین فرصت جایگزین برای امتحان کردن دارد که به احتمال زیاد باز هم شما را پشیمان خواهند کرد.
سیصد سال بعد اسم شما بر سر در هیچ ساختمانی نوشته شده نخواهد بود. هیچ کسی درباره شما و تصمیم های کوچک و بزرگتان و پشیمانی هایتان صحبت نخواهد کرد. دفعه بعد که از حرفی یا کاری یا تصمیمی پشیمان شدید جهان سیصد سال بعد را تجسم کنید. اگر باز هم پشیمان بودید شما برای درمان وسواس فکری واقعا نیاز به روان درمانی دارید.
پانوشت
اگر از خواندن این نوشته پشیمان نشده اید می توانید از من درباره مشکلات خود یا اطرافیانتان که فکر می کنید نیاز به روان درمانی دارد، نظر بخواهید
🙂
من هم پشیمان نیستم
من طبق استاندارد “م د پ 2009” ، 78.4 % با نوشته شما موافقم و درصدی حدود 0.31% از بیان موافقت خودم پشیمانم
فقط می تونم بگم که چند ساله اینجا رو می خونم و از خوندنش پشیمون نشدم
: )