لیدیز اند جنتلمن

این آخر هفته ای که گذشت در “کنگره جراحی های چاقی” شرکت کرده بودم. (دلیل اینکه چرا دو هفته پشت سر هم در چنین برنامه های بی ربطی شرکت کردم را به شما نمی توانم بگویم.) کنگره در یک سالن بزرگ و با شکوه برگزار می شد که در آن سه دوربین غول پیکر تصاویر کنگره را به صورت زنده در یک وبینار پخش می کردند. برگزار کنندگان از شرکت کنندگان که توی سالن بزرگ پخش شده بودند خواهش می کردند توی مثلث بین سه دوربین بنشینند.

و بعد یک دختر جوان و با اعتماد به نفس و بلند پرواز کنگره بین المللی جراحی های چاقی را به سه زبان افتتاح کرد. اول فرانسوی، بعد انگلیسی، بعد آلمانی. خوشبختانه من از اول توی مثلث نشسته بودم ولی همان لحظه شنیدم که یک آقای دکتر به یکی از خانمهای برگزارکننده اعتراض می کرد که چرا به زور او را از روی صندلی بلند کرده اند. خانم برگزار کننده با لحنی تند جواب داد که: “من که اولش معذرت خواهی کردم.”

کنگره بین المللی داشت با انرژی هر چه تمام تر با نیم ساعت تاخیر شروع می شد. اعضای پنل همگی سر جایشان قرار گرفته بودند.

ladies and gentlemen would you please welcome Doctor … with a round of applause….

همه دست می زدند…

من سعی می کردم بدون انتقاد یا قضاوت درباره دینامیک تبادل اطلاعات در کنگره، در لحظه حاضر باشم و بیشترین بهره را از آن کنگره بین المللی ببرم.

در ارائه دوم یا سوم بود که فهمیدم حدود هفتاد درصد ایرانیها بیشتر از نیازشان غذا می خورند. هفتاد درصد یعنی من، شما و هر کسی که به طور تصادفی توی خیابان می بینید. البته باید اعتراف کنم که این موضوع تا حد زیادی باعث شد که نتوانم روی کنگره بین المللی تمرکز کنم.

من هرگز کالری مصرفی خودم را نشمرده ام ولی آدم بعضی وقتها خودش می فهمد که کمتر از حد نیاز خورده است یا بیشتر از حد نیاز. مخصوصا اگر خیلی خیلی کمتر یا خیلی خیلی بیشتر از حد نیازش خورده باشد. بعد سعی کردم زمانهایی را که بیشتر یا کمتر از حد نیازم خورده بودم، به یاد بیاورم. و همچنین احساسم را در آن زمان. توانستم زندگیم را به سه دوران تقسیم کنم. دوران اول که از بچگی تا بیست و چند سالگی من طول کشید، من و خانواده ام که مماس با خط فقر زندگی می کردیم به اندازه نیاز می خوردیم. حداقل من اینطور فکر می کنم. این دوران که بعدها فهمیدم از نظر علم تغذیه ایده آل است و میلیاردها نفر آرزویش را دارند، دورانی است که آدم در آن نه گرسنه است و نه سیر.

دوران دوم که خوشبختانه خیلی طولانی نبود، خدمت سربازیم بود که در آن بیشتر وقتها کمتر از نیاز می خوردم و خیلی وقتها گرسنه بودم. تشخیص این حالت راحت تر از دو حالت دیگر است. تشخیص اینکه آدم به اندازه نیازش یا حتی بیشتر خورده خیلی کار ساده ای نیست. شاید به همین علت هفتاد درصد ایرانیان بیشتر از حد نیازشان غذا می خورند. ولی تشخیص اینکه کمتر از حد نیازش خورده آسان ترین کار برای آدمیزاد است. از دیگر مشخصات این دوران می توان به خواب دیدن غذا، صحبت کردن درباره غذا به جای سکس در سن 23 سالگی و همچنین خوردن بیش از حد نان می توان اشاره کرد.

دوران سوم که دوران معاصر است و بیشتر از پانزده سال است که شروع شده و هنوز ادامه دارد، دورانی است با این مشخصات: آدم از احساس گرسنگی خوشحال می شود چون می تواند با اشتها یکی از خوردنیهایی را که به وفور دور و برش پیدا می شود، بخورد. مثل آجیل، شکلات، شیرینی، میوه، بستنی، چیپس و خیلی چیزهای دیگر. آدم باید به سختی فکر کند تا رستورانی بیابد که غذا و محیطش ارزش امتحان کردن داشته باشد. آدم برای پیدا کردن زمان ناهار یا شام باید به ساعت نگاه کند. آدم وقتی به یک چیز خوردنی نگاه یا فکر می کند ناخودآگاه به یاد ورزش لازم برای سوزاندن کالری معادل آن می افتد. آدم به جراحی غیر تهاجمی برای خارج کردن چربیهای بدنش از یک سوراخ که بالای نافش ایجاد می کنند، به عنوان یک گزینه جدی توی زندگیش فکر می کند. آدم بیش از پیش نسبت به کارکردن مرتب شکمش احساس شکرگزاری پیدا می کند. آدم بعد از خوردن یک چیز خیلی خوشمزه مثل شکلات احساس عذاب وجدان می کند و به شکمش نگاه می کند. آدم دنبال فعالیتهایی می گردد که بتواند لذت آنها را جایگزین لذت خوردن بکند. و الخ.

و بعد دکتر فارسی زبان بعدی که ابتدا به زبان فرانسوی و بعد به زبان انگلیسی (از زبان آلمانی فقط در افتتاحیه استفاده شد) معرفی می شد، پاورپوینتش را ارائه می کرد. بیشتر دکترها متونی را از روی اسلایدهایشان به صورت دست و پاشکسته می خواندند. بعضی ها هم عکسها یا فیلم هایی نمایش می دادند که من مجبور می شدم نگاه نکنم. نگاه کردن به دل و روده آدمیزاد در حال جراحی فراتر از توان من است.

به نظر من ارائه مطالب به زبان انگلیسی در جایی که 99 درصد مخاطبین و ارائه کنندگان فارسی زبان هستند و زبان انگلیسی را حتی در حد متوسط صحبت یا درک نمی کنند کاملا منطقی است. هر مطلبی به زبان انگلیسی یا حتی فرانسوی علمی تر به نظر می رسد. مطالب پزشکی حتی علمی تر هم به نظر می رسند. مثلا خود شما ترجیح می دهید که توسط یک دکتر توی یک بیمارستان مورد عمل جراحی قرار بگیرید یا توسط یک داکتر یا یک سرجن توی یک هاسپیتال سرجری بشوید؟ نه جدی؟ کمی فکر کنید.

یس (yes) مثبت تر از بله است و نو (NO) کمتر از نه دست رد به سینه آدم می زند. حتی اگر با لهجه بریتیش ادا شود کمی سکسی هم به نظر می رسد. اوبیسیتی کمتر از چاقی نگران کننده است. و یک داکتر قابل اعتماد تر از یک دکتر. به همین سادگی.

روز آخر که جمعه یعنی دیروز بود، دیگر خبری از آن دختر چند زبانه نبود. ارائه کنندگان را یکی از اعضای پنل فقط به زبان انگلیسی معرفی می کرد. توی سالن ششصد نفری چیزی حدود بیست سی نفر به صورت پراکنده نشسته بودند. یک بار شنیدم که کسی حضار را به نشستن در مثلث بین سه دوربین دعوت کرد ولی کسی به این دعوت وقعی نگذاشت. اجباری هم مثل روز اول در کار نبود.

دو ساعت مانده به پایان کنگره بین المللی جراحی های چاقی، یکی از ارائه کنندگان که یک داکتر میان سال بود خیلی آهسته به سوی سن قدم برداشت. لباسهای خیلی شیکی نداشت و یک پایش را می کشید. خیلی آرام و با وقار گفت که چون اکثر حضار فارسی زبان هستند او ارائه اش را به زبان فارسی خواهد داد. پاورپوینتی در کار نبود. کل حرفهایش را روی فیلمی از یکی از جراحی هایش زد. جراحی سرطان تخمدان یا یک همچین چیزی بود. توده های زرد رنگی را به کمک یک قیچی و یک دوربین که وارد کرده بود می برید و خارج می کرد. حرفهای این داکتر که تمام شد من از سالن خارج شدم و کنگره جراحی های چاقی را با این سؤال که آیا آن زن هم جزو آن هفتاد درصد بوده یا نه ترک کردم.

پانوشت:

مطلب بعدی مرتبط با هیچ کنگره پزشکی یا غیر پزشکی نخواهد بود.

مطلب مرتبط بعدی:

بحران اندازه گیری – تلاش برای ترسیم مرز میان کم، کافی و زیاد

7 دیدگاه

  1. سلام
    وبلاگ شما شده مونس شبهای کسل کننده امتحانی من
    میخواستم ازتون بخوام که در مورد 3ک3 و روابط جنسی و روابط خارج از عرف جامعه مثل دوست دختر و دوست پسر داشتن و تجرباتتون از روابط عاطفی و ازدواج و مسائلی از این دست
    مطلب بنویسید
    مثلا چرا باید ازدواج کرد؟کی باید ازدواج کرد؟چرا باید بچه دار شد؟اصلا بچه دار شدن ایده خوبیه؟
    ممنون

  2. سلام

    یک پیشنهاد برای پست جدیدت :

    یک لیست از کتابهای مورد علاقه‌ات یا فیلمهای مورد علاقه‌ات یا هر دو بنویس

  3. به نظرم شما زندگی جالبی دارید .
    کنفرانس میروید سفر میکنید خانه میسازید و اعتقاد دارید نباید دانشگاه رفت.
    می توانم بپرسم منبع درآمد شما از چیست؟

  4. اول یه اسمایلی لبخند ملیح بابت قضیه داکترهای محترم.
    بعد یه اسمایلی حسادت بابت این که حتی می دونید قراره تو آپ بعدتون چی بنویسید.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *