هفته پیش – جای شما خالی- به همراه مادر بچه ها و جمعی از رفقا سفر خارج رفته بودیم. جایی که خیلی شبیه شمال خودمان بود یا حداقل شمال خودمان با در نظر گرفتن برخی احتمالات می توانست شبیه آنجا باشد. با آن جاده کناره و درختان زیتون و گله گله ویلاهایی که از توی اتوبوس ترانسفر فرودگاهی دیده می شدند و از همه بیشتر ساحل و آب دریای اژه که رنگ و طعم و موجش من را به یاد رنگ و طعم و موجهای آب دریای خزر می انداخت که یکبار در بچگی در چمخاله تجربه کرده بودم.
یکی از کارهایی که آدم در خارج می کند مقایسه است. مقایسه ای که لزوما یک مقایسه تحلیلی یا علمی نیست. مقایسه ای است در حد مقایسه حالت بعد از غذا خوردن با حالت قبل از غذا خوردن. مقایسه ای شبیه حالت بعد از قضای حاجت با حالت قبل از آن. مقایسه ای شبیه حالت بعد از سرماخوردگی با حالت قبل از آن. و الخ.
روز سوم سفر هم سرما خوردم و هم برادرم از ایران خبر داد که وب سایت صدای سلامت فیلتر شده است.
(صدای سلامت کسب و کاری است که من و برادرم و یک شریک دیگر تقریبا ده سال است که بی وقفه برای رشد و توسعه آن تلاش کرده ایم.)
بعد از شنیدن این خبر علاوه بر تجربه احساسات تراژیک و کمی مرثیه سرایی برای اطرافیان، توی ذهن خودم شروع به مقایسه کردم. مثلا اینکه اگر این همه زحمت را در خارج کشیده بودیم الان اینطوری نمی شد و خزعبلاتی از این دست.
قسمت احمقانه داستان اینجاست که ذهن آدم به هنگام اینجور مقایسه ها خیلی انتخابی عمل می کند. مثل توریستی که با حذف 99/99 درصد تاریخ بشریت، رامسر را با کوش آداسی مقایسه می کند.
خارج رفتن با شکل گیری مفهوم “خارج” شروع می شود. با کشیده شدن یک مرز. مرزی ذهنی یا فیزیکی یا دیجیتال. و من نمی دانم که چرا وقتی به آنسوی مرز نگاه می کنیم همیشه مرغ همسایه غاز است و همیشه فقط چیزهایی را که از دست داده ایم به یاد می آوریم.
وقتی هم که به کمک هواپیما یا هر وسیله دیگری به آنسوی مرز می رویم برای اینکه چیزی را که اینسوی مرز نیست تجربه کنیم با زیر سؤال بردن مرز و فلسفه وجودیش و منطقی بودن تاثیراتش، تجربه خودمان را خراب می کنیم. بی توجه به اینکه دلیل اصلی حضور ما در خارج، وجود همان مرز و همه تاثیراتی است که تا به امروز گذاشته است.
راننده تاکسی که روز آخر ما را از یک مرکز خرید به هتل برمی گرداند معتقد بود که کفگیر اروپایی ها به ته دیگ خورده و اگر کویتی ها و ایرانی ها نبودند صنعت توریسم ترکیه “فینیتو.” (این دقیقا اصطلاحی بود که خودش بکار برد.) و من به پولی که آنسوی مرز خرج کرده بودیم می اندیشیدم و به مرزی که شاید قبل از هرچیز عامل کسب آن پول بود.
چند روز قبل از اینکه از کانادا به ایران برگردم یک کانادایی از من پرسید که: “ما بیشتر از صد و پنجاه سال است که توالت فرنگی (flush toilet) داریم . شما توی ایران چند سال است که توالت فرنگی دارید؟” من در جواب گفتم که ما در ایران بیشتر از دو هزار و پانصد سال است که سابقه مدون توالت کردن داریم شما چند سال است که سابقه توالت کردن دارید؟ جوابی دریافت نکردم.
کم و زیاد کردن فاصله زمانی و مکانی نگاهمان به یک مرز ممکن است تاثیرات جالبی روی چیزی که در اینطرف و آنطرف مرز می بینیم و مقایسه بین آنها بگذارد.
از خواننده های تازه پیوسته به نوشته هات هستم نوشته هات وسوسه نوشتن میاره واقعا سهل ممتنع است
تو سفرهای توریستی واقعاً نمیشه مقایسه درستی از وضعیت خارج با داخل داشت!
چون همه چیز خارج, جذاب و جالب و رنگیه!
ولی کسی که چند سال تو خارج زندگی کرده احتمالاً مقایسه بهتری انجام میدهد!
مثلاً شما که چند سال کانادا زندگی کردی بهتر میتونی تفاوتها و شباهتهای کانادا و مردم کانادا را با ایران بگویی!
سلام . انتخاب عنوان خیلی جالبه. با آنکه خیلی واضح است گیرا هم هست
هنوز هم كه فيلتر است!!
آيا كاري براي رفع فيلتر انجام نمي دهيد؟؟!