مادر بچه ها با کمپین رضا کیانیان در زمینه تشنه بودن ایران و اینکه باید برای تشنگی ایران گریه کرد کاملا موافق بود و دیروز بعد از اینکه عدد 1 را به شماره سامانه کمپین فوق پیامک کرد از من خواست همین کار را بکنم. به نظر من مقدار زیادی عوام فریبی هم در فرم و هم در محتوای پیام رضا کیانیان وجود داشت. اول از همه ربط دادن موضوع کربلا و اینکه کربلا سرزمین کم آبی نیست به کم آبی ایران و آخر هم درخواست برای ارسال عدد یک. من واقعا می خواستم بدانم اگر کسی می تواند برای یک دریاچه یا رودخانه در حال خشک شدن کاری بکند چرا باید برای جمع شدن چند میلیون یک از طریق پیامک صبر کند. مادر بچه ها معتقد بود اگر همه مثل من فکر می کردند هیچ کس هیچ کاری نمی کرد و هیچ مشکلی حل نمی شد. مثلا همین مشکل تخت جمشید که با همت مردم شیراز حل شد. (من هیچ ایده ای درباره این مشکل و حل شدنش نداشتم و ندارم.) من معتقد بودم اگر همه مثل من فکر می کردند این همه مشکل بوجود نمی آمد تا کسی بخواهد با کمپین پیامکی حلشان کند. مادر بچه ها تهدید کرد که وقتی خواب هستم عدد یک را از گوشی من پیامک کند. من تهدید کردم که اگر اینکار را بکند من یک گوسفند زنده توی آشپزخانه نگه داری خواهم کرد. انتقاد من به کمپین تشنگی رضا کیانیان همینجا تمام شد. بحث من و مادر بچه ها هم همینطور.
بحث دیروز درست قبل از ناهار و درست بعد از یک رانندگی طولانی از زرخشت به تهران اتفاق افتاد. یعنی زمانی که من هم گرسنه و هم خسته بودم. الان که نه گرسنه ام و نه خسته می بینم نظرم نسبت به کمپین رضا کیانیان عوض نشده و هنوز هم با او مخالفم ولی این مخالفت همراه با احساسات شدید نیست.
وارد کردن احساسات از جای دیگر به یک انتقاد مثل اینست که آدم در جای نامناسب – مثل پیاده رو – قضای حاجت کند. صورت خوشی ندارد. ضرورت تخلیه احساسات و آزادی بیان، شدت بخشیدن به انتقاد از چیزی را تحت تاثیر احساس خستگی یا گرسنگی یا ترس یا عصبانیت توجیه نمی کند.
به عبارت ساده تر: الف: بهتر است احساسات خود را در انتقاد از دیگران تخلیه نکنید. ب- اینکه شبکه های اجتماعی به شما اجازه می دهند نظرتان را بگویید معنیش این نیست که شما درست می گویید و بقیه اشتباه. ج- لذت بردن از حق به جانب بودن و طرف مقابل را در خطا انگاشتن مانند هر لذت دیگری عواقبی در بر دارد که آگاه بودن به آن عواقب می تواند از گریه های احتمالی شما در آینده پیشگیری کند.
لذت حق به جانب بودن نوع خاصی از لذت است که در آن پدیده بازگشت به خود یا recursion اتفاق می افتد. مثل زمانی که دو آینه را بطور موازی روبروی هم قرار می دهید و آینه ها بی نهایت بار تصاویر یکدیگر را منعکس می کنند. برخلاف لذت خودشیفتگی که یک طرف، شما هستید و طرف دیگر، آینه، در لذت حق به جانب بودن، یک طرف شما هستید که حق را به جانب خود می دانید و طرف دیگر کسی که حق را به جانب خودش. به این ترتیب حق مانند تصویر داخل دو آینه موازی بی نهایت بار بین دو طرف حق به جانب رفت و برگشت می کند.
اگر برنامه نویسی کرده باشید می دانید که یک تابع بازگشتی باید شرط خروج داشته باشد وگرنه باعث هنگ کردن کامپیوتر به علت وجود یک حلقه بی نهایت می شود. مثل تابع محاسبه فاکتوریل:
unsigned int factorial(unsigned int n) {
if (n == 0) {
return 1;
} else {
return n * factorial(n – 1);
}
}
برای انتقاد هم می توان یک تابع بازگشتی به شکل زیر نوشت:
Unlearned perspective criticism(opinion O,person P) {
If ( P is emotional or
P is too serious or
P is judgmental and labeling or
P is not asking questions or
P is not listening or
P has no f***ing idea ) {
return bullshit;
} else {
return criticism(another side of O,P);
}
}
شرح تابع فوق به زبان فارسی:
{
اگر یکی از طرفین انتقاد احساساتی شده یا
قضیه را خیلی جدی گرفته باشد یا
قضاوت کند و برچسب بزند یا
سؤال نپرسد یا
گوش ندهد یا
درباره چیزی که از آن انتقاد می کند هیچ ایده ای نداشته باشد،
بهتر است یکی یا ترجیحا هر دو طرف انتقاد – قبل از اینکه احساسات فردی یا جمعی جریحه دار شود یا مناسبات اجتماعی آسیب ببیند – با نوعی از کرسی شعر به انتقاد خود خاتمه بدهند.
در غیر اینصورت طرفین می توانند به انتقاد از موضوع – از یک زاویه جدید – ادامه بدهند.
}
کرسی شعر – یک جک یا یک موضوع کاملا بی ربط – مانند یک سوپاپ اطمینان عمل می کند و بخار داغ ناشی از احساسات حق به جانب بودن و احمق یا دشمن پنداشتن دیگری را، خالی می کند. قبل از آنکه احساسات کسی جریجه دار بشود. یا اعتماد به نفسش. کرسی شعر مانند یک درپوش عمل می کند. قبل از آنکه بوی ناخوشایند لذتهای فردی، لذتهای جمعی را از بین ببرد. کرسی شعر مثل یک پرده عمل می کند. قبل از آنکه جهالت آدم به هنگام انتقادهای نابجا آشکار شود. کرسی شعر مانند منزلگاهی موقت است در بیابان بی انتهای عدم قطعیت مفاهیم انسان ساز مثل بد و خوب و زشت و زیبا. تا از شتر انتقاد پیاده شود و پاسی از شب زندگی را بدون برچسب زدن سپری کند.
سلام علی سخاوتی عزیز
من خیلی دوست دارم هرانچه در ذهنم میگذره و یا برایم اتفاق افتاده را بنویسم و تعریف کنم اما چه کنم که موقع نوشتن و حرف زدن مانند گنگ ها که حرفی دارند و نمیتوانند بیان کنند میشوم.
ممنون میشوم من را در این مورد راهنمایی کنی.
با اجازه شما و عذرخواهی بابت نوشتارم-
ده ایده برای بیان خود و نوشتن :
1. خواندن کتاب . شما وقتی در ذهن مفاهیم و افکاری دارید که می خواهید آن را روی کاغذ منتقل کنید، چون افکار در قالب جملات و جملات در قالب کلمات بیان می شوند بنابراین باید آن قدری کتاب و متون خوانده باشید که بتوانید از کلمات آنها الهام بگیرید. یعنی ذهن شما یرای مفاهیم ذهنی شما بتواند مصداقا کلماتی را در خود بیابد. هر چه کتابهایی که می خوانید وزین تر، نوشته های شما هم به تبع آن وزین تر.
2. الهام گرفتن. تقویت این ایده در خود که بتوانید الهام بگیرید. از یک نوشته. از یک منظره. از یک سخن. از ابر و باد و خورشید و فلک.
3. خلوت. تا با خود خلوتی نباشد و در آن فکری صورت نگیرد، یخ ذهن آب نمی شود. کلمات جاری نمی شود. از شلوغی می توان الهام گرفت ولی برای نوشتن باید ذهن توحد داشته باشد و خلوت این توحد را ایجاد می کند. حداقل برای ابتدای راه. در خلوت ندای درونی خود را خواهی شنید و این آغاز نوشتن است.
4. تفکر. در هر چیزی که می خوانی و می بینی و می شنوی و لمس می کنی. هر لحظه تفکر مثل بذری است که کاشته می شود. و نوشتن، جوانه آن. و تغییر، میوه آن.
5. تمرین روزانه نوشتن . مثلا نوشتن روزانه یک مطلب از چیزهایی که برایم جالب یا الهام بخش بود.
6. خواندن وبلاگ علی سخاوتی.
7. نوشتن ده ایده روزانه برای هر چیزی.
8. ایجاد یک وبلاگ
9و10. ایده های خودت را بنویس.
—————–
با تشکر. موفق باشید.
شماوبلاگ دارید؟
در همان موقع شروع به نوشتن کنید.