چگونه مراقبه کنیم
یک راهنمای عملی برای دوست شدن با ذهنمان
نوشته پما چودرون
ترجمه علی سخاوتی
مدیتیشن صرفا تعلیم حالت وجود ماست تا ذهن و بدنمان بتوانند هماهنگ باشند. با تمرین مدیتیشن، ما میتوانیم یاد بگیریم که به دور از فریب، کاملا زنده و اصیل باشیم.
چوگیام ترونگپا رینپوچه
چرا مدیتیشن؟
ما برای آسوده بودن مراقبه نمی کنیم. به عبارت دیگر ما برای اینکه همیشه و در همه حال، احساس خوب داشته باشیم، مراقبه نمی کنیم. من تصور میکنم که با شنیدن این حرف به شدت تعجب کردهاید، چون بسیاری از افراد صرفا برای اینکه حس بهتری داشته باشند به سراغ مدیتیشن می آیند. اگرچه هدف مدیتیشن داشتن احساس بد هم نیست. در عوض، مدیتیشن به ما فرصت میدهد که نسبت به هرآنچه که در جریان است، توجه باز و شفقت آمیز داشته باشیم. فضای مدیتیشن مانند آسمان بزرگ است، آنقدر گسترده و پهناور که هر چه را که بر خیزد، در خود جای دهد.
در مدیتیشن، افکار و هیجانهای ما می توانند مانند ابرها باشند که هستند و میگذرند. خوب و راحت و لذت بخش و سخت و دردناک، همهاش می آید و میرود. بنابراین ذات مدیتیشن، تمرین چیزی رادیکال است که قطعا با الگوی آشنای موجودات متفاوت است: یعنی ماندن با خودمان، صرف نظر از چیزی که در حال وقوع است، بدون برچسب زدن خوب و بد، درست و غلط، خالص و ناخالص به روی تجربه ای که داریم.
اگر مدیتیشن تنها به معنی داشتن حس خوب بود (و من معتقدم که همه ما مخفیانه چنین آرزویی داریم)، ما غالبا باید احساس می کردیم که آنرا اشتباه انجام می دهیم. چراکه گاهی اوقات، مدیتیشن می تواند تجربه بسیار سختی باشد. یک تجربه بسیار رایج یک مراقبهگر در یک روز عادی یا یک اردوی مدیتیشن، تجربه کسالت، بیقراری، کمردرد، درد زانوها، حتی اذیت شدن ذهن و خلاصه بسیاری احساسات ناخوشایند دیگر است. در عوض، مدیتیشن به معنی یک گشودگی شفقت آمیز و توانایی بودن با خود و موقعیت خود در حین همه انواع تجربههاست. در مدیتیشن، شما به هر آنچه که زندگی پیش رویتان قرار میدهد باز هستید. زمین را لمس میکنید و باز می گردید به بودن در همین جا. اگرچه بعضی از انواع مدیتیشن، بیشتر به دستیابی به حالتهای خاص و فرا رفتن از سختیهای زندگی می پردازند، نوعی از مدیتیشن که من آنرا یاد گرفتهام و اینجا آموزش میدهم، به بیداری کامل به زندگیمان می پردازد. به گشودن دل و جان به سختیها و لذتهای زندگی همانگونه که هست. و ثمرات این نوع از مدیتیشن، بی پایان است.
در حین مدیتیشن، ما پنج ویژگی را در خود می پرورانیم که در ماهها و سالهای تمرین پیش رو، خودشان را نشان خواهند داد. هر زمانیکه از خود می پرسید من چرا مراقبه می کنم، مراجعه به این ویژگیها ممکن است برای شما مفید باشد. اولین ویژگی – همان اولین کاری که به هنگام مدیتیشن انجام می دهیم – رشد و پرورش استواری با خودمان است. من زمانی با یک نفر در اینباره گفتگو میکردم و او از من پرسید، آیا این استوار بودن نوعی از وفاداری است؟ ما به چه چیزی قرار است وفادار باشیم؟ از طریق مدیتیشن، ما یک وفاداری به خودمان توسعه می دهیم. این استواری که در مدیتیشن پرورش می دهیم بلافاصله به وفادار ماندن به تجربه زندگی خودمان ترجمه خواهد شد.
استواری به این معناست که وقتی به مراقبه می نشینید و به خود فرصت تجربه هر چه را که در لحظه اتفاق میافتد میدهید، اگر ذهنتان با سرعت صد کیلومتر در ساعت حرکت کند، بدنتان بخارد، سرتان گیج برود، قلبتان از وحشت لبریز شود، هر چیزی که پیش آید شما آن تجربه را ترک نمیکنید. همین. بعضی وقتها برای یک ساعت آنجا می نشینید و چیزی بهتر نمی شود. آنوقت شاید بگویید جلسه مدیتیشن بد. من الان یک جلسه مدیتیشن بد داشتم. ولی اراده به نشستن در آنجا برای ده دقیقه، بیست دقیقه، نیم ساعت، یک ساعت، هر مدتی که شما آنجا نشستید- یک مصداق وفاداری به خود یا استواری است.
ما تمایل زیادی به برچسب زدن، نظر دادن و قضاوت کردن درباره چیزی را که اتفاق می افتد داریم. استواری – وفاداری به خود- معنیش اینست که به خود اجازه میدهید که آن قضاوتها را رها کنید. پس بخشی از استواری اینست که وقتی متوجه ذهن خود میشوید که با سرعت یک میلیون کیلومتر در ساعت در حرکت است و دارید به هر چیزی فکر میکنید، این لحظه طبیعی وجود دارد که بدون هیچ تلاشی پدید آمده است: شما با تجربه خود می مانید.
در مدیتیشن، شما این ویژگی وفاداری و استواری و استقامت را در خود پرورش می دهید. و همزمان با یادگیری انجام این کار در مدیتیشن، ما قادر می شویم که در انواع موقعیتها خارج از مدیتیشن یا آنچه که پسامراقبه مینامیم نیز، از خود استقامت نشان دهیم.
ویژگی دوم که در مدیتیشن پرورش میدهیم، شفاف دیدن است که شبیه استواری است. گاهی این ویژگی، آگاهی شفاف نامیده می شود. به کمک مدیتیشن، ما این توانمندی را در خود توسعه میدهیم که وقتی در برابر شرایط یا آدمها به لاک سخت خود فرو میرویم یا به نوعی به زندگی پشت میکنیم، مچ خودمان را بگیریم. کم کم، آغاز یک زنجیره واکنش عصبی که توانایی ما در تجربه لذت یا برقراری ارتباط با دیگران را محدود میکند، شناسایی میکنیم. شما گمان میکنید که چون ما خیلی ساکت و بی حرکت، با تمرکز روی تنفس به مراقبه مینشینیم، چیز زیادی متوجه نمیشویم. ولی واقعیت کاملا برعکس است. به کمک پرورش استواری، این یادگیری ماندن در مدیتیشن، ما کم کم یک شفافیت بی طرفانه و بدون قضاوت در فعل دیدن پدید میآوریم. افکار میآیند و هیجانها میآیند و ما می توانیم بیش از پیش آنها را به وضوح ببینیم.
در مدیتیشن، شما به خود نزدیکتر و نزدیکتر می شوید و به تدریج درک بسیار واضحتری از خود بدست میآورید. شما به دور از تحلیل مفهومی، شروع میکنید به دیدن خودتان، چون با تمرین منظم، متوجه کاری که چندین و چند بار تکرار می کنید میشوید. میبینید که یک نوار را دوباره و دوباره و دوباره و دوباره در ذهن خود پخش میکنید. نام همسر ممکن است فرق کند، نام کارفرما ممکن است فرق کند ولی الگوها به نوعی تکراری هستند. مدیتیشن به ما کمک می کند که خودمان و الگوهای رفتاری که زندگیمان را محدود میکنند به وضوح ببینیم. شما کم کم به وضوح متوجه نظرات خود میشوید. قضاوتهای خود را میبینید. مدیتیشن درک شما از خود را عمیق می کند.
ویژگی سوم که ما در مدیتیشن پرورش میدهیم چیزی است که من در حقیقت هنگام مطرح کردن هر دو ویژگی استواری و دیدن شفاف، مشغول اشاره به آن بوده ام – و آن زمانی اتفاق می افتد که به خود اجازه می دهیم با وجود فشار احساسی به مراقبه بنشینیم. من فکر می کنم بیان این نکته به عنوان یک ویژگی مستقل که در تمرین کسب می کنیم بسیار اهمیت دارد، چون وقتی در مدیتیشن دچار فشار احساسی می شویم ( و البته که خواهیم شد) ما غالبا احساس می کنیم که مدیتیشن را درست انجام نمی دهیم. بنابراین سومین ویژگی که به نظر می رسد درون ما به شکل ارگانیک پرورش مییابد، شجاعت است، افزایش تدریجی شجاعت. من فکر میکنم که کلمه تدریجی، اینجا خیلی مهم است، چون این کار می تواند یک فرایند کند باشد. ولی در طول زمان شما خودتان را در حال توسعه شجاعت برای تجربه سختیهای احساسی و بالا و پایین زندگی خواهید یافت.
مدیتیشن یک فرایند متحول کننده است نه یک بازسازی جادویی که در آن تغییر چیزی در خودمان را سرسختانه نشانه گرفته باشیم. هر چه بیشتر تمرین کنیم بیشتر گشوده می شویم و بیشتر در زندگی خود شجاعت مییابیم. در مدیتیشن شما هرگز واقعا حس نمیکنید که به مقصد رسیدهاید یا کار را به سرانجام رساندهاید. شما حس می کنید که به اندازه کافی آرام هستید تا آنچه را که همیشه با شما بوده است تجربه کنید. من بعضی وقتها این فرایند متحول کننده را رحمت مینامم. چون هنگام پرورش این شجاعت برای اجازه بروز طیفی از هیجانهایمان، ممکن است به لحظههایی از بینش برسیم، بینشی که هرگز با تلاش برای شناخت مفهومی، از اینکه کجای کار ما یا جهان ایراد دارد نمیتوانست بدست بیاید. این لحظههای بینش، از عمل نشستن به مراقبه حاصل میشوند که به شجاعت نیاز دارد، شجاعتی که در طول زمان رشد میکند.
در حین این توسعه شجاعت ما اغلب از یک تغییر – هر چند اندک- در جهان بینی خود برخوردار میشویم. مدیتیشن به شما اجازه می دهد که چیزی نو ببینید که قبلا هرگز ندیدهاید یا چیزی را درک کنید که قبلا درک نکردهاید. گاهی اوقات این دستاوردهای مدیتیشن را نعمات می نامیم. در مدیتیشن، شما یاد میگیرید که برای ایجاد فضا جهت ظهور خرد خودتان، به اندازه کافی از سر راه خویش کنار بروید. و دلیل این امر اینست که دیگر خرد خود را سرکوب نمیکنید.
هنگام پرورش شجاعت برای تجربه دشواری احساسی در مشکلترین سطح خود و صرفا به مراقبه نسشتن با آن، میفهمید که چقدر راحتی و چقدر امنیت از دنیای ذهن خود کسب میکنید. چون در آن نقطه، در حضور هیجانهای فراوان، شما کم کم با هیجانها و با انرژی نهفته در هیجانهای خود یک رابطه واقعی برقرار می کنید. همانگونه که در این کتاب خواهید آموخت شما کم کم کلمات و داستانها را تا جایی که میتوانید رها میکنید و بعد شما صرفا آنجا نشستهاید. بعد میفهمید که –حتی اگر ناخوشایند به نظر برسد – یا محکوم به دوباره زیستن خاطرات یا همان داستان هیجانهای خود هستید، یا محکوم به انکارشان. شاید دریابید که غالبا به سوی خیال چیزی لذتبخش کشیده می شوید. و نکته در اینست که در حقیقت، ما هیچیک از این کارها را عمدا انجام نمیدهیم. قسمتی از ما صادقانه می خواهد که بیدار و گشوده شود. گونه بشر میخواهد که احساس بیداری و هشیاری بیشتری به زندگی داشته باشد. اما همچنین گونه بشر با کیفیت گذرا و در حرکت انرژی واقعیت، راحت نیست. به عبارت ساده یک بخش بزرگ از ما راحتی فانتزیهای ذهنی و برنامهریزی را حقیقتا ترجیح میدهد و به این دلیل است که انجام این تمرین اینقدر دشوار است. تجربه فشار احساسی خود و پرورش همه این ویژگیها – استواری، دیدن شفاف، شجاعت – الگوهای آشنای ما را واقعا به هم می ریزند. مدیتیشن، شرطی بودن ما را تضعیف میکند، مدیتیشن عادت ما را به حفظ ظاهر و عادت ما برای تداوم رنجمان را تضعیف می کند.
چهارمین ویژگی که در مدیتیشن پرورش میدهیم چیزی است که من در سراسر مسیر به آن پرداختهام و آن توانایی بیدار شدن به زندگیمان است، به تک تک لحظات همانگونه که هستند. این ذات مطلق مدیتیشن است. ما توجه به این لحظه را توسعه میدهیم. ما یاد میگیریم که فقط اینجا باشیم. و ما برای فقط اینجا بودن مقاومت زیادی داریم. من وقتی ابتدا شروع به تمرین کردم فکر میکردم که در آن خوب نیستم. مدت زمانی طول کشید تا بفهمم مقاومت زیادی برای اکنون، در اینجا بودن دارم. صرف بودن در اینجا – توجه به این لحظه خاص- هیچ نوعی از قطعیت یا قابل پیش بینی بودن در اختیار ما نمیگذارد. ولی زمانیکه یاد می گیریم چگونه در لحظه حال آرام باشیم، ما یاد میگیریم که چگونه با ناشناخته کنار بیاییم.
زندگی هرگز قابل پیش بینی نیست. شما می توانید بگویید “من قابل پیش بینی نبودن را دوست دارم” ولی این معمولا تا یک جایی صحت دارد، تا جایی که قابل پیش بینی نبودن به نوعی، سرگرم کننده و ماجراجویانه باشد. من بستگان زیادی دارم که کارهای وحشتناک مانند بانجی جامپینگ میکنند. من گاهی اوقات با فکر کردن به کارهایی که آنها می کنند وحشت شدیدی را تجربه می کنم. اما همه، حتی بستگان ماجراجوی من، جایی به مرز خود نزدیک می شوند. و بعضی وقتها ماجراجوترین ما مرزش را در عجیبترین جاها مییابد، مثل وقتی که نمی تواند یک فنجان قهوه خوب پیدا کند. ما حاضریم که وارونه از یک پل بپریم ولی وقتی که یک فنجان قهوه خوب پیدا نمی کنیم جنجال به پا می کنیم. عجیب است که پیدا نکردن یک فنجان قهوه خوب می تواند آن ناشناخته باشد، ولی برای بعضی، شاید برای شما، به نوعی همان پا گذاشتن به آن دنیای فاقد قطعیت و معذب کننده است.
بنابراین، این جای نزدیک شدن به مرز، پذیرش لحظه حال و ناشناخته، یک مکان بسیار نیرومند برای شخصی است که می خواهد بیدار شود و ذهن و قلبش را بگشاید. لحظه حال، آن آتش زایشگر مدیتیشن ماست. چیزی است که ما را به سوی تحول سوق می دهد. به عبارت دیگر، لحظه حال، سوخت طی طریق فردی شماست. مدیتیشن به شما کمک می کند که به مرز خود برسید، جایی که در برابر آن قرار میگیرید و شروع میکنید به از دست دادن کنترل. رسیدن به ناشناختگی لحظه، به شما اجازه میدهد که زندگیتان را زندگی کنید و به روابط و به تعهدات خود، تمام و کمال وارد شوید. این یعنی زندگی کردن از دل و جان.
مدیتیشن انقلابی است، چراکه یک مقصد نهایی برای آرام گرفتن نیست: شما می توانید آرام و قرار خیلی خیلی بیشتری داشته باشید. به همین دلیل من به این کار هر سال پس از سال قبل ادامه می دهم. اگر به عقب نگاه می کردم و متوجه هیچ تحولی نمی شدم، خیلی ناامید کننده میبود، اگر تشخیص نمی دادم که احساس آرام و قرار و انعطاف بیشتری دارم. اما آن احساس وجود دارد. و همواره یک چالش دیگر وجود دارد و آن چالش ما را متواضع نگاه میدارد. زندگی، شما را از روی سکو به پایین می اندازد. ما همیشه قادریم از یک فضای با آرام و قرار بیشتر و دل باز، با ناشناخته روبرو شویم. این برای همه ما اتفاق میافتد. شما گمان میکنید که همه چیز مرتب است و اوضاع واقعا بر وفق مراد است و بعد یک چیزی حسابی برای شما بهم میریزد. برای مثال اینجا شما شروع کردهاید به خواندن کتابی درباره چگونه مراقبه کنیم توسط یک راهبه وارسته و شما باید بدانید که اتفاقاتی رخ میدهند که من را به یک بچه لوس بی ادب بدل می کنند. حتی پس از سالها مدیتیشن، من هم لحظههایی دارم که در آنها در مواجهه با لحظه حال به چالش کشیده میشوم. سالها قبل من با نوهام که در آن زمان شش سال داشت به یک سفر رفتیم. تجربه بسیار خجالت آوری بود، برای اینکه او خیلی خیلی اذیت میکرد. او تقریبا به همه چیز نه می گفت و من دائما کنترلم را در مقابل این فرشته کوچک که عاشقش هستم از دست می دادم. بنابراین به او گفتم “اوکی الکساندریا، این بین تو و مادربزرگه، باشه؟ تو نمیری درباره چیزهایی که اتفاق می افته به کسی حرفی بزنی؟” می دونی، همه اون عکسایی که از مامان بزرگ روی جلد کتابا دیدی؟ هر کیو دیدی که یکی از اون کتابا دستشه، نمیری درباره این وضعیت بهش چیزی بگی!”
نکته در اینجاست که کنار رفتن پوشش شما باعث خجالت می شود. زمانیکه تمرین مدیتیشن می کنید، کنار رفتن پوشش به همان اندازه قبل خجالت آور است، ولی خرسند هستید که ببینید هنوز کجا گیر کرده اید، چون نمی خواهید زندگیتان با سورپرایزهای بزرگ به پایان برسد. در بستر مرگ خود وقتی خیال می کنید فلان قدیس هستید، نمی خواهید دریابید که پرستار، شما را به حد جنون عصبانی و ناراحت می کند. نه تنها به هنگام مرگ از دست پرستار عصبانی هستید، بلکه با ناراحتی و عصبانیت از کل وجود خودتان، از دنیا میروید. پس اگر بپرسید که چرا مراقبه میکنیم، من میگویم برای اینکه تحمل و انعطاف خود را نسبت به لحظه حال بیشتر کنیم.شاید شما در زمان مرگ از دست پرستار ناراحت باشید و بگویید “می دونی چیه، زندگی اینجوریه.” اجازه میدهید که از درون شما عبور کند. شما قادرید با آن قضیه، احساس آرامش کنید و حتی با خنده از دنیا بروید- شانس شما بود که این پرستار گیر شما بیاید! می توانید بگویید “این چه عجیب است!” ما این آدمهایی که پوشش ما را کنار می زنند “مرشد” می نامیم.
پنجمین و آخرین ویژگی در رابطه با چرایی مدیتیشن، چیزی است که من آنرا “خیلی بزرگش نکن” مینامم. چیزی که وقتی میگویم نسبت به لحظه حال منعطف میشویم، به آن میرسم. بله با مدیتیشن، شما ممکن است بینش عمیق یا احساس باشکوه رحمت و نعمت یا حس تحول و شجاعت تازه یافته را تجربه کنید، ولی بعدش: خیلی بزرگش نکن. شما در بستر مرگ خود هستید با این پرستار که شما را روانی میکند و ماجرا خنده دار است: خیلی بزرگش نکن.
این یکی از بزرگترین آموزه ها از طرف معلم من چوگیام ترونگپا رینپوچه بود: خیلی بزرگش نکن. من به خاطر دارم که یک بار با چیزی که فکر میکردم یک تجربه خیلی قدرتمند از تمرینم بود، نزد او رفتم. من خیلی هیجان زده بودم و وقتی تجربهام را برایش تعریف میکردم یک جوری نگاهم میکرد. از آن نگاه ها که قابل توصیف نیستند، یک نگاه خیلی گشوده. نمیشد اسم شفقت آمیز یا قضاوتگرانه یا چیز دیگری روی آن گذاشت. و در حین اینکه از تجربهام برایش میگفتم دستم را لمس کرد و گفت: “خیلی … بزرگش … نکن.” او نه میگفت بد و نه میگفت خوب. او میگفت این چیزها اتفاق می افتند و می توانند زندگی تو را متحول کنند ولی در عین حال از آنها چیز خیلی بزرگی نساز چون به غرور و تکبر منجر می شود. از طرف دیگر بزرگ کردن سختیهایتان شما را به سوی دیگر می کشاند، شما را به فقر، خودزنی و خود کم بینی میکشاند. بنابراین مدیتیشن به ما کمک میکند تا این احساس خیلی بزرگش نکن را در خود تقویت کنیم، نه به عنوان یک جمله بدبینانه، بلکه به عنوان باوری همراه با شوخ طبعی و انعطاف. شما همه چیز را دیدهاید و دیدن همه چیز به شما اجازه میدهد که همه چیز را دوست داشته باشید.
از مقدمه کتاب چگونه مراقبه کنیم – یک راهنمای عملی برای دوست شدن با ذهنمان
نوشته پما چودرون
ترجمه علی سخاوتی
در هر تلاشی برای بنا کردن یک جامعه روشنگر، اصل در لحظه بودن، بسیار اهمیت دارد. شاید فکر کنید که بهترین رویکرد برای کمک به جامعه چیست و چطور میتوانید بفهمید که کاری که میکنید اصیل و خوب است. تنها جواب، بودن در حال است. راه قرار یافتن و نگه داشتن ذهن در حال، از تمرین مدیتیشن میگذرد. در مدیتیشن، شما یک رویکرد بیطرفانه بر میگزینید. شما به چیزها اجازه میدهید همانگونه که هستند باشند و با این کار، خود، بودن را میآموزید.
چوگیام ترونگپا رینپوچه
فهرست مطالب
مقدمه
بخش اول: تکنیک مدیتیشن
1. آمادگی برای تمرین و متعهد شدن
2. تثبیت ذهن
3. نقاط ششگانه حالت بدن
4. نفس
5. نگرش
6. مهربانی بیقید و شرط
7. شما معلم مدیتیشن خود هستید
بخش دوم: کار با افکار
8. ذهن بیقرار
9. سه سطح افکار پریشان
10. افکار بهعنوان موضوع مدیتیشن
11. همه دارماها را بهعنوان رویا در نظر بگیرید
بخش سوم: کار با هیجانها
12. صمیمی شدن با هیجانهایمان
13. فضای میان هیجانها
14. هیجان بهعنوان موضوع مدیتیشن
15. دست به کار شویم
16. تجربه را نگه دار
17. نفس کشیدن با هیجان
18. داستان را رها کن و احساس را پیدا کن
بخش چهارم: کار با دریافتهای حسی
19. دریافتهای حسی
20. به هم پیوستگی همه دریافتها
بخش پنجم: گشودن دل برای دربرگرفتن همه چیز
21. کنارگذاشتن تقلا کردن
22. لذتهای هفتگانه
23. سبکی هستی
24. باورها
25. آسودگی با بیثباتی
26. حلقهای از شاگردان تشکیل دهید
27. یک حس شگفتی پرورش دهید
28. راه بودیساتوا
بازخور کتاب
***How to Meditate Has Been Named One of Library Journal’s Best Books of 2013***
افراد معدودی فرایند مراقبه را با این حد از جزئیات و از زاویه پذیرش عملی دشواریهای آرام کردن ذهن توضیح دادهاند. بیشتر کسانی که درباره مراقبه حرف می زنند فقط تدارکات آن را توضیح میدهند، مثل اینکه کی و کجا و برای چه مدت مراقبه کنیم. به جای سخنرانی درباره ضرورت آرام کردن ذهن ناآرام، نویسنده عوامل مؤثر در ذهن آرام را بررسی میکند. سپس مراقبهگر را به جای تلاش برای تغییر، به پذیرش آن تشویق میکند و روشهایی برای قرار یافتن ذهن، زمانیکه آماده است، ارائه می دهد.
چگونه مراقبه کنیم
یک راهنمای عملی برای دوست شدن با ذهنمان
نوشته پما چودرون
ترجمه علی سخاوتی
کاش صوتی بود.
لطفاً اگر میشه کتابهایی ازین دست معرفی کنید .ممنون