استاد پرسید زندگی چیست؟
همه به نوبت جواب دادند
استاد در حالیکه چشمانش برق می زد و لبخندی بر لب داشت جواب درست را ارائه کرد
فقط استاد می دانست زندگی چیست
ایدههایی برای جستجو و کشف
استاد پرسید زندگی چیست؟
همه به نوبت جواب دادند
استاد در حالیکه چشمانش برق می زد و لبخندی بر لب داشت جواب درست را ارائه کرد
فقط استاد می دانست زندگی چیست
استاد پرسید زندگی چیست ؟
حسن گفت ما زنده هستیم زندگی نمیکنیم و کمال که مثل حسن اولین واکنشها را داشت گفت زندگی یعنی ادامه بقا و
تولید مثل
محمود و آرش که کنار هم بودند و فرصت سرچ را
داشتند اولین یافته را به نوبت خواندند
-زندگی یک مبارزه دائمی است
-زندگی بالا رفتن از یک کوه است
-زندگی مثل یک آهنگ است که بایستی خود ما آن را
بسازیم
تینا گفت زندگی چیست خون دل خوردن . زیر آوار آرزو مردن
گلی در گوشه کلاس داشت با خود زمزمه میکرد
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی
فاصله آمدن و رفتن ماست
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره
ها می ماند
شاید
این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله
گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی
درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی
است، که نخواهد آمد
تو
نه در دیروزی، و نه در فردایی
کلاس کاملا ساکت شده بود و همه صدای گلی را
میشنیدند که میخواند
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه،
در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
جوادکه فیلسوف کلاس بود شروع
کرد به خواندن
پیل اندر خانه تاریک بود ..
عرضه را آورده بودندش هنود…..
استاد که در کنار پنجره
ایستاده بود برگه حضور و غیاب و نمرات
مستمر را از پنجره بیرون انداخت .نگاه همه به چرخیدن کاغذ ها در هوا بود .استادساکت
بود و به آسمان خیره شده بود
بسیار زیبا. آفرین.
بنظرم اینجوری جالب تر میشد ، فقط استاد می دانست زندگی چیست ؟