من شریفی نیستم، فقط اسپرگر دارم

یک ماه است که ننوشته ام. و حالا به تنها چیزی که فکر می کنم نوشتن یک مطلب است ولی هیچ ایده ای به ذهنم نمی رسد. انگار که مغزم خالی است. از همه بدتر به احتمال زیاد خواننده هایم را هم در این یک ماه از دست داده ام. وفادارترین خواننده هم وقتی دوبار یک وبلاگ را چک می کند و می بیند که نویسنده آن مطلب جدیدی منتشر نکرده است، با آن خداحافظی می کند. یک ماه بدون مطلب جدید هر وبلاگی را می تواند به یک سرزمین فراموش شده مبدل کند. به یک زمین بایر.

مثل اینست که می خواهم از اول شروع کنم. این اولین مطلب این وبلاگ است و من هیچ ایده ای برای نوشتن ندارم. حتی شعار “ایده هایی برای جستجو، کشف و تغییر” غریبه به نظر می رسد. امروز حتی خاطرات و تجربیات سفر یک ماهه ام برای نوشتن الهام بخش نیست. منظورم این نیست که درباره سفرم نمی خواهم بنویسم یا چیزی ندارم که بنویسم. شاید مشکل این است که بعد از یک ماه نمی دانم از کجا باید شروع کنم. گویی که خیلی اتفاقات افتاده است و خیلی چیزها تغییر کرده است و در عین حال همه چیز همان طور که بود به نظر می رسد. چیزی شبیه به احساس بچه ای که با دوست صمیمیش برای چند روز بی دلیل حرف نمی زند و وقتی هم که می خواهد آشتی کند و چیزی بگوید، نمی داند از کجا شروع کند.

البته این دفعه اول نیست که من نمی دانم از کجا باید شروع کنم و چه بگویم. فقط هم محدود به نوشتن این مطلب بر روی این وبلاگ نمی شود. دانشجوی سال آخر که بودم در ابتدای سال، اتاقم را در خوابگاه عوض کردم و با سه تا از بهترین دوستهایم هم اتاق شدم. ظرفیت هر اتاق در آن زمان و در آن خوابگاه پنج نفر بود. نفر پنجم کسی بود که من نمی شناختمش و برای اولین در حالیکه داشتیم با هم اتاقیهایم موکت اتاق جدید را در حیاط خوابگاه می شستیم به من معرفی شد. من سرم را به طرف هم اتاقی پنجم که اسمش محمد بود برگرداندم، سلامی کردم و به شستن موکت ادامه دادم. بعدا که با هم صمیمی تر شدیم فهمیدم که محمد از این رفتار من شوکه شده است تا جایی که هرگر این کار من را فراموش نکرد و همیشه آن را با آب و تاب و گرافیکی برای خودم و بقیه تعریف می کرد. من در آن لحظه واقعا نمی دانستم که چه چیزی باید بگویم.

این مشکل بعدها به شکلهای پیچیده تر و با عواقب سنگین تری در روابط خصوصی و کاری من، بارها و بارها تکرار شد (هنوز هم می شود). آن موقع من درست نمی دانستم که چه اتفاقی دارد می افتد. تقریبا ده سال پیش برای اولین بار دوست دخترم به من گفت که “همه شریفی ها این جوری هستند.” و بعد من این عبارت را از آدمهای دیگر هم شنیدم. حالا من به یک دسته از آدمها تعلق داشتم که یک جوری هستند و با یک سلام و حال و احوال در کمتر از یک دقیقه می توان فهمید که شریفی هستند. وقتی این موضوع را با یکی از دوستهای صمیمیم در میان گذاشتم او هم گفت که همسرش خیلی وقتها چنین چیزی به او می گوید و یک سری از رفتارهای او را  به شریفی بودنش نسبت می دهد.

جایی که شریفی ها در آن شریفی می شوند

مسلما وقتی یک نفر وسط یک دعوا یا دلخوری به آدم می گوید که تو واقعا یک شریفی هستی منظورش این نیست که تو آدم با هوشی هستی! این چه خصوصیت یا خصوصیاتی است که علاوه بر ضریب هوشی بالا ( به درست یا غلط) این آدمها را و البته با بار منفی در یک گروه قرار می دهد: شریفی ها؟

واضح است که اینگونه برچسب زدن و ساده سازی مسئله هیچ کمکی به حل مشکل من نکرد و مشکلات من در روابط با آدمهای دیگر ادامه پیدا کرد و همچنان ادامه دارد. مشکلاتی از قبیل اینکه در در برخورد اول نمی دانم چه چیزی باید بگویم. نمی دانم که طرف مقابل از حرف من خوشحال شده است یا ناراحت. یا منظور طرف مقابل از حرفی که زد یا کاری که کرد دقیقا چه بود. خیلی وقتها هم اصلا متوجه گفتار و کردار طرف مقابل نمی شوم چه برسد به اینکه بخواهم درکشان کنم. این مشکل به خصوص با آدمهایی که برای دفعه اول می بینم حادتر است. آنهایی که من را بیشتر می شناسند، بعضی هاشان کلا رابطه شان را با من قطع می کنند و بعضی ها هم شاید از روی محبت و احترام یا دلسوزی می گویند، علی سخاوتی آدم خاصی است. خاص هم بعد از شریفی برچسبی است که گویی به طرف مقابل هشدار اولیه را می دهد. “سلام معرفی می کنم: آقای فلانی – آقای سخاوتی… دانشگاه شریف درس خونده، آدم خاصیه!” من بارها این جوری به آدمهای مختلف معرفی شده ام.

خواندن چند کتاب در زمینه زبان بدن، هوش هیجانی، هوش اجتماعی و به طور کلی رفتارهایی که آدمها به صورت خاص و عام از خودشان بروز می دهند خیلی کمکی به حل مشکل خاص بودن من نکرد و من همچنان جستجویم را برای اینکه بفهمم ریشه خاص بودنم چه چیزی است و معنایش دقیقا چیست و چه خصوصیات و حدود و صغوری دارد، ادامه دادم.

در این سفر کتاب خوب و جالبی خواندم ( یکی از کتابهای خوب و جالبی که خواندم. اگر گشادی اجازه بدهد خلاصه ای از کتابهایی که در این یک ماه خوانده ام را در مطلبی دیگر خواهم آورد.) با عنوان Create Your Own Economy نوشته Tyler Cowen. کتاب به طور کلی به نحوه زندگی کردن در عصر اطلاعات می پردازد ولی در یکی دو فصل ابتدایی نویسنده به تفصیل درباره خصوصیات و تجربیات و خاطرات آدمهای خاصی حرف می زند که سندروم Asperger دارند. این سندروم گونه ای از سندروم شناخته شده تری به نام اوتیسم یا درخود ماندگی است. دارندگان این سندروم به طور خلاصه هوش قوی ولی مهارتهای اجتماعی ضعیفی دارند.  برای تعریف جامعتر می توانید به ویکی پیدیا یا مرجع دیگری رجوع کنید.

من در این کتاب با مفهوم neurodiversity آشنا شدم. معادل فارسی این واژه را نمی دانم و فعلا آنرا “تنوع عصبی” ترجمه می کنم. ایده اینست که آدمهای متفاوتی که با سندروم اوتیسم یا اسپرگر برچسب می خورند یک تفاوت نرمال با بقیه آدمهای نرمال دارند. هیچ مریضی و اختلالی در کار نیست. اختلافی که در رفتار و گفتار این آدمها دیده می شود فقط تنوعی است که در آفرینش دیده می شود. مثل تنوع در رنگ و بو و مزه و گیاهان و جانوران  و اجسام و شکل آلت تناسلی و هزاران پدیده دیگر. این بار تنوع آفرینش خودش را در پیکربندی عصبی مغز آدمها نشان داده است. پدیده ای که کاملا طبیعی است.

نویسنده لیست بلند بالایی از آدمهایی ارائه می دهد که احتمالا از این تنوع عصبی بهره مند بوده اند. چارلز داروین، جورج مندل، توماس ادیسون، نیکولا تلسا، آلبرت انیشتن، ایزاک نیوتن، ساموئل جانسون، وینسنت ونگوگ، برتراند راسل، استیون اسپیلبرگ، بیل گیتس، خودش و خیلی های دیگر.

مهمتر از اینکه بدانیم چنین آدمهای معروف و موفقی در طیف متفاوتی از تنوع عصبی نسبت به نرم جامعه قرار داشته یا دارند اینست که بپذیریم چنین تنوعی اصولا مشکل یا بیماری نیست و نیاز به درمان ندارد. همانطور که شکل بینی من یا رنگ چشم شما نیاز به تغییر و درمان ندارد. آدمهایی که توسط نرم جامعه به عنوان شریفی یا به عبارات دقیقتر سرد، بی احساس، ماشینی، خودخواه و غیره برچسب می خورند، شاید آدمهایی هستند که پیکربندی مجموعه ای از اعصاب در مغز آنها با دیگران متفاوت است، فقط همین.

خواندن این کتاب به من کمک کرد که بفهمم من شریفی نیستم. من فقط شاید در طیف دیگری از تنوع گسترده عصبی نسل بشر قرار دارم. جایی که به آن سندروم اسپرگر یا شاید هم چیز دیگری گفته می شود. حالا اگر کسی به من برچسب بی احساس بودن بزند یا من را شریفی یا آدم خاص بنامد حرفهای بیشتری برای گفتن دارم. البته نه برای دفاع از خودم، که تنوع آفرینش نیاز به دفاع ندارد. بلکه برای آغاز یک گفتگوی جالب و شاید هم پیدا کردن یک دوست جدید.

نویسنده از کسی که خودش معتقد است او هم اسپرگر دارد نقل قولی می کند که حیفم آمد ترجمه اش کنم و آنرا عینا برای شما اینجا می آورم:

“I have personally been accused of being cold, shallow, selfish, insensitive, egotistical, repressed, emotionally dead, incapable of emotion, and incapable of love… if you’re like me, these accusations tend [to] come as a shock. You know that you are a sensitive and caring person; you can see these tendencies in yourself and identify their outward manifestations. How could you be perceived so harshly?”  ~ Jason Seneca

 

 

 

64 دیدگاه

  1. سلام
    منم مشکوکم. خیلی دردناکه، ولی خداروشکر یه ویژگی که داره اینه که میتونیم واپایشش کنیم. من از بچگی خیلی خفیف داشتم تا اینکه به وسواس فکری عملی مبتلا شدم و حتی حساسیت های بویایی پیدا کردم. خداروشکر الان خیلی خیلی بهترم. راهکارهایی که استفاده کردم: نماز و قرآن و دعا خیلی توی آرامش موثرن. (وگرنه وضعیتم چنان بود که شاید الان توی تیمارستان بودم)
    بهش توجه نکنین، باهاش نجنگین، بی اعتنایی کنین. لبخند بزنین و وانمود کنین اصلا چیزی نیست. انگار نمیبینینش و درکش نمیکنین. عرت نفستونو تقویت کنین. اعتماد به نفستونو بالا ببرین. به تمایلات مغزتون برای الگوها و رفتار های تکراری و وسواسی گوش ندین. بی اعتنا باشین.
    وقتی فهمیدم اسم فارسی اوتیسم، در خود ماندگیه، مفهومش رو قشنگ درک کردم. شاید کسی که این نام رو گذاشته از روی شواهد بوده، شایدم درک کرده یا شاید خودش هم مبتلا بوده. ولی من این مفهوم رو عمیقا درک میکنم. ان شاء الله هممون بتونیم جوری نادیدش بگیریم که فراموش کنیم آسپرگر داشتیم 🙂
    نمیدونم، شاید بعضی ها فکر کنن من از بچگی بهم گفتن که با پیروی از دین به آرامش میرسی، بله گفتن؛ ولی من همیشه به دنبال این بودم که خودم بفهمم و درکش کنم. حالا خودم عمیقا به این نتیجه رسیدم. ☺
    قبل این که اختلالم شدت بگیره میخواستم برم شریف. بعدش خیلی ترسیدم و شرایطم بد بود. یهویی اولویتو زدم تجربی. الان هم نمیدونم، تجربی برام بهتره یا ریاضی فیزیک؟
    چند بار رمزمو اشتباه زدم، ایمیلم باز نمیکنه. چاره ای هست؟ ممنون میشم راهنمایی کنین.

  2. من هم اسپرگر را دارم که تا به حال به مادر و پدرم هم نگفتم چون این را می دانم که ان ها هم هرگز  مرا درک نمی کنند بهتر است تا این رنج را در درون خود بکشم 

    1. من شریفی نیستم تجربی هستم به خاطر علاقه‌م به دانشمند شدن و محیط آزمایشگاه اومدم اینجا اما نمیدونستم قراره برم محیط عجیب غریب بیمارستان تا اینکه کشف کردم رشته ای متناسب با خلقیات من به اسم بیوتکنولوژی وجود داره که دست نیافتنیه!(چون دیر فهمیدم) خدا رو چه دیدی شاید معجزه کردم!

  3. من هم همین رویه رو پیش گرفتم…فقط بخاطر اینکه حالم خوب نبود …فکر کردم اگر ب اصطلاح مثل بقیه بشم حالمم خوب میشه اما بازم خوب نیستم …تا فهمیدم اسپرگرم و اینا طبیعیه اما حالام که فهمیدم آسپرگرم بازم حالم خوب نیست چون توی اجتماع خیلی اذیت میشم…بخصوص محل کار…دانشگاه
    ومیشه گفت هیچ دوستی ندارم…و دوستیهام مدت زیادی طول نمیکشه.و در نهایت با حالات تنفر (البته از جانب اونها نسبت به من) رابطه دوستی قطع میشه.

  4. خیلی بامزه نوشتی نویسنده عزیز. من چیز خیلی عجیبی در مورد این افراد ندیدم. ادم ها با تفاوتهاشونه که زیبان. منم تیپ شخصیتی م infjهست و زیاد به عجیب غریب بودن متهم میشم. یه جورایی درکت میکنم. برات ارزو نمیکنم که بهتر بشی و فلان و اینا چون بهتر هستی. از خیلی از افراد این جامعه بهتری. برای اطرافیانت ارزوی بینش و فهم بیشتر دارم و کتابای بیشتر تا بهتر بتونن شما رو درک کنن
    موفق و شاد باشی

  5. دوستانی که با این مسأله مثل یک جوک برخورد کردید نمی‌دونید چقدر سخته مدام درون خودت طوفان باشه و هیچ کس نبینه ونفهمه چقدر دلت بخواد عادی باشی ومثل مردم بگی و بخندی اما نتونی هرچی تلاش کنی و تهش بگن منزویه گوشت تلخه از خود متشکر ومغروره یا هزار برچسب دیگه ای اما شما دلتان بخواد حرف بزنید وندونید چطور بگید وهمیشه بقیه درموردتان دچار سو تفاهم بشن شریفی واقعا لفظ غلطیه همه آسپرگرا دانشگاه نمیرن همشون شریف قبول نمیشن اما همشون غلط قضاوت میشن و اکثرا تنها میمونن درک لازم نیست چون می دونم تو این دنیا مردم مجبور نیستن ما رو درک کنن اما قضاوت غلط و برچسب زدن هم غلطه این یه شوخی برای توصیف بچه خر خون ها نیست دوست عزیز این یه توصیف از یه تفاوته که باید در نظر گرفته بشه …ما گاهی در صحبت خیلی ضعیفیم اما در نوشتن نه وگاهی در هردو… اوتیسم وآسپرگر طیف مختلفی داره پس اگر در روابط اجتماعیتون مشکل دارید سعی نکنید خودتان رو سرکوب کنید …

  6. Mn type shakhsiatim intp hast va baad az 2term tu sharif kheili etefaghi fahmidam aspergeram ..asperger budan aslan chize badi nist va mn kheili khoshhalam va kheili awlie ke shoma ha fekr mikonid ma bimar nistim ke bekhaym darman konim ..vali har che baghie etelaate bishtari az ma daste bashan mifahman ma bishur va bi ehsas nistim ..etefaghan gahi shadidan ehsasati hastim

  7. جناب آقاي سخاوتي
    با سلام
    احتراما خواستم از شما سوال كنم آيا شما مشكل برقراري ارتباط چشمي هم داريد . منظورم در هنگام مكالمه با شخص مخاطب نتوانيد مستقيما به چشمان يا صورت او نگاه كنيد. وسوال ديگه هم اينكه تا حالا براي درمان اقدام كرده ايد اگر كرديد چه نتيجه اي گرفتيد . ممنون

    1. من هم همسرم یک برق شریفی و یک نابغه است ولی من معتقدم آسپرگر ه، هرچند تا به حال تحت بررسی روانپزشکی از این باب قرار نگرفته. ویژگی مثبت (البته این هم جای بحث داره!) که در آسپرگرها هست یا حداقل من فکر میکنم که هست، اینه که قابلیت خیانت کردن رو ندارند! و ویژگی لعنتی شون اینه که از ارتباط چشمی فراری اند، چیزی که من به تازگی فهمیدم که بیش از حد هم بهش نیاز دارم و هم بدون اینکه حواسم باشه با آسپرگرها هم برقرار میکنم؛ که البته باعث ناراحتیشون میشه!

    2. سلام من دوساله که دارم توی دانشگاه شریف درس میخونم و تیپ شخصیتم intj است و آسپرگر دارم … ما همه چیزو مثل بقیه حس میکنیم ولی نمیتونیم بروز بدیم و ارتباط برقرار کنیم … ماها بیمار نیستیم و فقط یکیو نیاز داریم مثل خودمون…من تونستم با یه آسپ مثل خودم دوست بشم و باهاش ارتباط برقرار کنم چون رفتارمو درک میکنه درصورتی که بقیه وقتی در این مورد میشنوند فقط میخندند…

      1. سلام. از کجا میشه آسپرگری ها رو پیدا کرد و باهاشون دوست شد؟ یکی از فامیلای من آسپ هست و چیزی که واقعا تو زندگیش کم داره دوست و همراه هست.

        1. من بطور اتفاقی با دوستم آشنا شدم ولی خب رفته رفته تعاملمون بیشتر شد چون خیلی شبیه خودم بود و بعد فهمیدم اونم آسپرگره.

  8. سلام دوست عزیز 🙂

    ممنونم از پست قشنگتون
    من احتمال می‌دم شما خواب‌گاه احمدی روشن بوده باشین. الان خواب‌گاه ها رو سنگ‌فرش کردن و یک فرش خوب هم روشه؛ از موکت خبری نیست. تمام کمد‌ها و میز‌ها و همه چی خلاصه چوبی شده و رنشگونم سته. (اگه دست‌رسی ندارین و عکس می‌خواهین حتماً پیامی بهم بدین)

    در قسمت مشاهیری که معرفی کردین من با چند نفریشون که خوب آشنا هستم؛ آسپرگر تو زندگی‌نامشون زیاد پررنگ نبود اما فرد بسیار مشهوری که تو ذهنمه و به آسپرگر شدید داشتن معروفه و تو این لیست قرار نداره «لودویگ ویتگنشتاین» هست.

    در جواب برخی نظرات هم که به طبیعی‌ بودن چنین چیزی برای شریفی‌ها اشاره کرده بودن باید بگم اون اطمینانی که آن‌ها دارن رو من ندارم! همه جور آدمی هست و می‌تونم بگم تعداد دوستای منطقی و سالمی که دارم خیلی بیشتر از دوستانیه که شاید بتونم اون‌ها رو «خاص» توصیف کنم. تعداد زیادی دانش‌جو هست که تا حالا کسی اون‌ها رو نامتعارف توصیف نکرده و البته تعدادی دانش‌جو نامتعارف هم داره. اما به نظر من نسبت بین متعارف‌ها و نامتعارف‌ها اون قدری از نسبتش تو جامعه فاصله نداره که بخوایم به این دانش‌گاه «برچسب» بزنیم.

    با تشکر.

    1. منطقی و سالم؟ خاص؟ نامتعارف؟ به نظرم شما حتما به یه روانشناس مراجعه کنید چون نحوه تعریف و برچسب زدنتون به افراد نشون می ده خودتونم هم دچار یه مشکلی هستید. این که ما آسپرگر هستیم معنیش این نیست که غیر منطقی یا ناسالم یا نامتعارف هستیم فقط تعریف ما از منطق، سلامت روان و عرف متفاوته متاسفانه ساختاز ذهنی مردم جوری شکل گرفته که فکر می کنند اگر چیزی مثلا منطق یک جور تعریف شد تا ابد همون طور می مونه و همین نقطه تفاوت ما با شماست ما هر تعریف جدید اما درستی از جهان رو هر جا و هر لحظه که اتفاق بیفته می پذیریم

  9. من خیلی دیر متوجه این موضوع در خودم شدم . تا قبل از اطلاع از این تفاوت همیشه خودم را بخاطر پیامد های منفی حاصل از خلقیاتم بر از دست دادن فرصت های طلایی زندگیم ملامت میکردم لیکن پس از پیگیری جدی و بسیار مشکلات روحی خودم از روانپزشکان متعدد یکی از ایشان شاید بخاطر مسئولیت پذیری بیشتر و یا حس کنجکاوی بیشتر بجای اعلام تشخیص سرسری مثلا اختلال وسواس اجباری و غیره به این نتیجه رسید و من را در جریان گذاشت و متوجه شدم من یک بیمار اجتماع گریز و ناراحت نیستم فقط آسپرگری هستم که درک نمیشد چه از جانب خانواده که و چه از جانب همکاران در پروژه های متعددی که پس از مدت کوتاهی حداکثر یک سال مجبور به ترک کار میشدم. ندانستن این خصوصیت می تواند در زندگی فاجعه بار باشد

  10. what’s the exact difference between an asperger and a hamburger ?

    and who cares ?

    i read your book – then i found you here and i found you are another asperger

    and then i read those comments ! nice tries !

    but … you know i like the way you talk … i like where you live … i like jungle !

    but … i dont know maybe i have to read more !

    you’ve talked about a word in your book

    failure !

    maybe the difference between me ( hamburger ) and you ( asperger ) is something around this word

    من زمانی که 18 سالم شد به اکثر مواردی که شما در کتابتون بهشون اشاره کردید عمیقن فکر کردم

    و همون زمان در شرایطی که یکی از بهترین دانش آموزای دوران خودم بودم و وضعیت کنکوریم هم خوب بود تصمیم گرفتم به سمت چیزی که بهش علاقه دارم یه مقدار تغییر مسیر بدم

    الان شاید تنها چیزی که شما تجربه اش نکردید شریفی نبودنه … و شاید جالب باشه با یه نفر که همونطوری فکر می کرده که شما در کتابتون خواستید بقیه فکر کنند صحبت کنید

    شاید اگر اون مسیر تخیلی رو یکی طی کرده باشه و برای شما از اون مسیر بگه هم جلد دوم اون کتاب اماده بشه

    و بتونید با مخاطباتون در مورد 30 کاری که میتونید بعد از انتخاب یکی از اون 30 کاری که گفتم انجام بدید صحبت کنید

    میدونم باید کوتیشن بذارم ولی منم گشادیم میاد

    به خصوص در مورد گرفتن دکمه شیفت

    ولی وقتی به عاقبت دنیا – زندگی و خیلی موارد دیگه فکر می کنم

    واقعن تفاوت خاصی بین همبرگر و اسپرگر نمیبینم !

    به هر حال من هم از امروز شدم یی از مخاطبین شما

    و اینکه اعتماد به نفس فوق العاده پایینی دارم

    و همین موضوع باعث میشه در فیلد مشخصاتی که این زیره چیز بیشتری جز همبرگر وارد نشه

    جنگل … همه ی جنگلیا باحالن

    مار هم سلطان جنگله

  11. سلام ترجمه فارسی کتاب هم هست اگر امکانش هست لینکشو بگذارید یه دنیا ممنون

  12. سلام
    احوال شما
    من حميد هستم و الان سرباز ناجا هستم در زاهدان كتاب امكان شما را خواندم مطالب زيبا و ارزنده اي داشت يكي از بزرگترين مشكل مردم ايران عدم تفكر است مردم ما نمي توانند و نمي خواهند كه فكر كنند زيرا فكر كردن را بلد نيستند در اين زماني كه سرباز هستم كتاب هاي زيادي را خواندم دو تا از بهترين كتابها با عنوان اتاق فكر در 10گام و قوز فكري نوشته مهندس عليرضا راهداري بود كه به شما هم توصيه ميكنم حتما حتما آنها را مطالعه كنيد (شما ميتوانيداز سايت نويسنده آنها را خريداري كنيد)

  13. سلام
    خیلی طبیعیه که شریفی ها و همه بچه خر خون ها اینطوری باشن
    می دونی وقتی که یه آدم بدنساز از باشگاه بدنسازی می زنه بیرون به چی فکر می کنه
    هرکسی رو که می بینه هیکلشو با خودش مقایسه می کنه و با خودش می گه اگه این همه که من دمبل زدم این یارو می زد هیکلش چه جوری می شد؟ شاید از من بهتر می شد و …
    حالا چرا غیر شریفی ها(و بهتر از اونا کسایی که اصلا دانشگاه نرفتن) مثل شما شریفی ها نیستن چون به جای خر خونی(لابد میگی شریفی ها خر خون نیستن هوش خوبی دارن.آره ولی 10 درصدشون) که فرصت بودن تو دنیای واقعی رو از آدم می گیره و فقط آدم رو می فرسته شریف اونا رفتن دنبال اون 30 کار دیگه یعنی هوش اجتماعیشونو نا خواسته تقویت کردن و شریفی ها وبقیه تک رقمی ها هم هوش شناختی شونو تقویت کردن
    حالا یه فرضیه دیگه من می گم اصلا رفتار درست همونیه که شریفیا انجام می دن اما از اونجایی که این بندگان خدا در اقلیت قرار دارن و عضلات هوش اجتماعیشون هم ضعیف مونده و از طرفی هم همه فکر می کنند که حق با اکثریته این میشه که این طفلکا (شریفی ها) مجبورند بپذیرند که یه طوریشون میشه حتما و الخ

    1. هر دو فرضیه شما برای من با معناست
      خود من از اون آدمای با هوشی که اصلا درس نمی خونن و یکدفعه با رتبه تک رقمی میرن شریف نبودم. من روزی 14 ساعت درس می خوندم (خرخونی می کردم)
      نکته ای که من تلاش کرده ام در این نوشته مطرح کنم این است که درست و غلطی وجود ندارد و آدمها به هزار و یک دلیل با هم فرق دارند.
      مسئله شخصی نیست و مهم نیست که شریفی ها چجوری هستند یا نیستند. یا چرا اینجوری هستند. سؤال اینست که حالا که من با ایده تنوع عصبی و تفاوت همه جانبه آدمها از جمله خودم آشنا شده ام، آنرا در زندگیم و در روابطم چگونه بکار می بندم؟
      از کامنت خیلی خوب شما ممنونم.

  14. ما هم اسپرگر بودیم ولی شریفی نبودیم، صنعتی اصفهانی بودیم و چه بسا اوضاع ما خیط تر بود از شما… آزاردهنده بود این اسپرگر بودن و در نتیجه تصمیم گرفتیم عوض شیم، بعله، و ما عوض شدیم مثلا، مثلا از یه شخص خجالتی با روابط اجتماعی اندک و چه بسا منزوی و کم حرف تبدیل شدیم به یک شخص مثلا شوخ، مثلا خنده رو، مثلا حرف چرت زیاد بزن، مثلا محبوب، مثلا با روابط اجتماعی بالا!!! اینها رو همه گفتم: “مثلا” به این خاطر که همه واقعا “مثلا” بودن، چون من الانش در عین حالی که میتونم شرور باشم و شیطنت کنم، میتونم همون بچه ی آروم و گوشه گیر باشم… خلاصه که ما کلا شده ایم مجموعه ای از اضداد و الان در کار خودمون موندیم و از شناخت خودمون هم عاجزیم… بعله، پس اسپرگرهای عزیز، توصیه میکنم سعی در تغییر روند نداشته باشین:)))

    1. چرا به خودتون برچسب اسپرگر میزنید؟ اینهایی که شما میگید نشانه های اسپرگر نیستن. شما فقط یک فرد آرام و خجالتی هستید… ایا پزشک این اختلال رو از شما تشخیص داده؟

    2. اکثر وبسایت ها و وبلاگ های اختلال های روانی و یا اختلال رشد عصبی که میبینم پشت انها افرادی نشسته اند که درواقع این اختلال را ندارند و حالا بدتر از ان این است که بیشتر افرادی که نظر هم میگزارند خود را دارای این اختلال میبینند و میگویند من تازه متوجه شدم واقعا سخت است ‌و یا زندگی در کنار افراد عادی برای ما خاص ها بسیار اذیت کننده ست.

  15. من تو عمرم آرزوهای قابل دسترس و غیر قابل دسترس زیادی داشتم و حالا که 21 سالمه وقتی به گذشته فکر میکنم با خودم میگم اگر کمی بیشتر تلاش میکردم وفلان کارو میکردم شاید میتونستم به هدفی خاص برسم یا نزدیکش بشم اما فقط و فقط یک استثنا وجود داره و جدیدن فهمیدم اونو اینه که هیچ راهی برای بهتر شدن روابط اجتماعی من نیست مثل اینکه بخوام سیاه پوست بشم مگر اینکه به خودم زغال بمالم. پس شروع کردم تا جایی که میشه نقش بازی کنم…. مثلا تو ترم 2 دانشگاه یاد گرفتم که در جواب خسته نباشید باید گفت سلامت باشید و از این دست حرکات…. مثل فاحشه هایی که بعد از یه مدت رسیدن به ارگاسم رو فِیک میکنند و در واقع هیچ وقت نمیرسند هیچ وقت نمیفهمند چکار میکنند اما درجهت مقبولیت در طرف مقابل عمل می کنند و بعد از اینکه به خواسته شون یا همون پولشون رسیدند میزارن و میرن.
    این نوشته کُپِّ روحیات منه و با اینکه کسی تاحالا به من نگفته شریفی (چون دانشگاه تهرانیم) اصلا قبول ندارم آدم سردی هستم ولی کاملا اینطوری نشون میدم!
    اسپرگر هر چیزی که هست محبوب نیست…. همونطوریکه همه دوست دارن مثلا خوش قیافه باشند و همه نیستند پس میگن خوش قیافه نبودن طبیعیه و اینم نوع منه و باید باهاش راه بیام

    1. البته فاحشه هایی هم هستند که فیک نمی کنند. (واقعیتش را هیچ کس نمی داند!) این نوع از فاحشه ها ظاهرا هم درآمد بیشتری دارند و هم محبوبیت بیشتری.

      1. خب البته من همه شون که شامل فیک نکُن ها هم میشه رو مخاطب قرار ندادم و گفتم فاحشه هایی که….

        امیدوارم کامنتم به این صنف بر نخوره! :))))))))))

  16. سلام.هر از گاهی چراغ خاموش میومدم و میرفتم .اما این بار خواستم بگم منم هستم تا امیدوار بشین که خواننده هاتونو از دست ندادین 🙂
    از نوشته های شما لذت میبرم .نوع نگاه شما خاص!!
    علی سخاوتی به دنیا و اطرافش جور دیگه ای نگاه میکنه .خودش خاص نیست .نوع نگاهش خاص.
    من شریفی نیستم .اما تا حدود کمی شریفی ها رو درک میکنم .خیلی کم
    @ برای مادر سپهر :
    نگران نباشید ، سپهر شما هم بزرگ میشود و یک آدم خاص میشود.
    خاص بودن که چیز بدی نیست .
    پیشنهاد میکنم نوشته های محمدرضا شعبانعلی را دنبال کنید
    . او هم یک شریفی است .

    http://www.shabanali.com/ms/

  17. Oh their God, This is soooo me! :)) do I have asperger or what!?
    I always have the worst “first impression on people” ever. I had that story even in case of my best friends although most of them were “sharifi” too.
    so its been a while that I’ve started a new program in a new place n today I just heard unintentionally that the lady that I met yesterday was talking to his boy friend and was describing how weird she feels about about me. apparently she hated me n that used to bother me a lot, I think I just got used to it tho, and with all the social and communication improvements, that first impression story is still the same :)) and I dont have autism! yeah and that scene, that carpet scene you brought up, I’ve heard so many diff versions of them from my circles…
    🙂
    (I dont have farsi font now, just saying)
    BTW I like the way you described it:
    جایی که شریفی ها در آن شریفی می شوند

  18. سلام من فکر م کنم این رفتار سرد شریفی ها به نحوه برخورد بد و انتظارات بسیار بالا و غیر معقول اساتید آن بر میگردد

  19. سلام
    این نوشته ها را ادامه دهید. خیلی روشنگر است. برای خیلی ها از جنبه های دیگری ممکن منظور شما نبوده اهمیت داشته باشد
    من خیلی دوست داشتم وارد شریف شوم. یادم میاد دوره لیسانس یک نفر از شریف تو دانشکده
    خدمان دیدم که آرزو می کرد با من دانشگاهشو عوض کنم برای من خیلی عجبب بود ولی اون خیلی از نحوه برخورد اساتید با دانشجویان بد می گفت. اساتید انگار که سادیسم دارند . نباید به دانشجویان نمره خوب داد. باید حتماً تعداد زیادی از دانشجویان درس را بیفتند. خوب با سوالاتی که تناسب با درس دادنشان ندارند.
    سالها بعد یکی از اساتید ما که به عنوان استاد ممتحن فوق و دکترا به آنجا رفت و آمد می کرد از همین جو نا درست بین اساتید انجا صحبت میکرد.
    من خودم هم با اساتید شریف اتفاقاً در رشته نرم افزار برخورد کردم. یک احساس خودبرتر بینی عجیبی در آنها نهادینه شده است. حتی الان سر جلسات دفاع دانشجویان فوق و دکترا بخصوص یکدیگر را تخریب می کنند. و هر جا که نمی توانند این برتری را نشان دهند از طریق خرد کردن دانشجوی استاد رقیب این کار را انجام می دهم. واقعاً متاسم برای این رفتار و فرهنگ غیر اخلاقی که در این دانشگاه بین اساتید و حتی کارمندان آن وجود دارد.
    آقای سخاوتی من تصور می کنم که شما و خیلی های دیگر با درک و شعور بالای غریزی که دارید این رفتار غیر اخلاقی اساتید شریف روی شما و روحیتان تاثیر منفی گذاشته است. البته الان نشان می دهد که شما آنرا کنترل کرده اید.
    ببخشید من زیاد حرف زدم . باید در این زمینه خودم یک وبلاگ درست کنم

  20. سلام
    من کتاب شمارو خوندم
    جالبه کاش 10 سال پیش که با روح و روان خودم تا سرحد مرگ و دیوانگی و روان پریشی بخاطر کنکور درگیر بودم با این کتاب آشنا می شدم. البته شاید تاثیر خاصی روم نداشت اما فکرم بازتر میشد کمتر غصه میخوردم و استرس داشتم
    من تنها راه نجاتم در آن تایم درس خواندن و دانشگاه رفتن بود. چون اجازه کارکردن با مدرک دیپلم رو پدرم بهم نمیداد.و پول و وقتی هم نداشتم که به 30 کاری که شما گفته بودید بجای دانشگاه رفتن میشه انجام داد انجام بدم فی الواقع دانشگاه برای من فرار از محیط مزخرف خونه بود با پدر معتاد و مادر روانی. برای من دانشگاه حکم یه دنیای قشنگ و جدید داشت.من حتی توی خونه کامپیوتر هم نداشتم. من اگه دانشگاه نمی رفتم احتمالا الان گیر یه شوهر معتاد افتاده بودم و تاحالا خودسوزی کرده بودم . من فکر بازم رو مدیون دانشگاهم.نه فقط بخاطر درسهاش. بخاطر دوستانم.بخاطر اساتید نازنینم. بخاطر خیلی چیزهای دیگه. اونجا با 120 تومن ناقابل بهمون ناهار میدادن و منتی که پدرمادرم سرم میذاشتن رو نمی ذاشتن. من دانشگاه شاهد البته بدون سهمیه درس خوندم. سال اول ریاضی قبول شدم. همکلاسیهام توی ریاضی یه چیزی تومایه های شما بودن! یعنی کلا به طرز عمیقی در خودشون فرورفته بودن. هرچندمن خودم هم از نظر روابط عمومی خیلی ضعیفم اما اونا دیگه شاهکار بودن. اما سال بعد با تغییر رشته به کتابداری بهترین سرنوشت رو برای خودم به ارمغان اوردم. بهترین دوستا بهترین محیط درسهای هلو و اسان و شب امتحانی.میدونید لحن کتاب شما بسیار صمیمی هست و اصلا نشان نمیده که شما جور خاصی باشید.بنظرم اصلا خیلی از مردها اینطوری باشن. یعنی کلی نگر باشن ریزبین نیستن و منظور حرفای طرف رو نمیگیرن.شاید اگه به قول خودتون تمرین روزانه ارتباط کنید بهتر بشید!!! .

  21. انسان هایی که خاص نیستند به دنبال خاص شدن هستند. انسان هایی که خاص هستند به دنبال چیزهایی می گردند که با آن خود را عادی نشان دهند. یکی از دیگران.

  22. سلام ميخواستم بدونم در دوران دبستان مخصوصا اول ودوم دبستان دانش آموز خوب و آرومي بودين؟در اين مورد كمي به من اطلاعات بدين . متشكرم

  23. سلام براي اولين بار اين مطلب رو خوندم به زندگي اميدوار شدم چون پسر 7 ساله ي من آسپرگره خواهش ميكنم به من اطلاع بدين كه چطوري ميتونم درباره ي دوران كودكيتون مطلع بشم و راه ارتباط بهتر خانوادتون و رمز موفقيتتون اطلاعاتي كسب كنم آخه يه مادرم و نگران آينده پسرم. خواهش ميكنم ممنون

    1. من نمي دانم شما چگونه متوجه اسپرگر پسرتان شده ايد ولي همينكه در اين سن به اين موضوع پي برده ايد و به دنبال يادگيري در اين زمينه هستيد قدم بزرگي است

      همانطور كه در اين مطلب نوشته ام من تازه به اين موضوع پي برده ام. وقتي ٧ يا ١٧ يا ٢٧ سالم بود نه خودم درباره اسپرگر چيزي شنيده بودم نه خانواده ام
      رمز موفقيتم را نمي دانم ولي سعي كرده ام درباره همه چيزهايي كه باعث رشد و يادگيريم شده است اينجا روي اين وبلاگ بنويسم

  24. سلام، من يك دانش آموز كنكوري هستم كه در حال حاضر بزرگترين هدف زندگيم قبول شدن در رشته نرم افزار دانشگاه شريف است. چند روزى هست كه آشنايي من با كتاب امكان و در پي آن خواندن مرتب وبلاگ شما من رو حسابي از درس خوندن انداخته! اميدوارم قبل از اينكه دير بشه بتونم از وبلاگتون دل بكنم.
    لطفا برام دعا كنيد!

  25. سلام

    تازه با شما آشنا شدم و تا الان از چرخیدن در وبلاگتان لذت برده‌ام و لینک چند مطلبی را هم برای دوستان فرستاده ام. از قضای روزگار من هم شریفی ام و با اوتیسم و اسپرگر هم آشنایم و این سردی و عجیب بودن را از همان سال ۷۳ در انبوهی از همکلاسی‌های قدیمی دیده‌ام.

    فرض اینکه شما اسپرگر یا نوعی از «تنوع عصبی» را داشته باشید، برچسب «آدم خاصیه» را توجیه می‌کند، اما اینکه چرا این نوع از رفتار را «امیرکبیری» یا «آزاد جنوب» بودن برچسب نمی‌زنند به اعتقاد من به پدیده دیگری ارتباط دارد. به عبارت دیگر گمان نمی‌کنم که همه اسپرگرها در شریف جمع شده باشند!

    با تاکید مجدد بر اینکه شناختم از شما بسیار محدود است، پیشنهاد می‌کنم اگر با مطالعه یک کتاب به این نتیجه رسیده‌اید که شاید نوعی از «تنوع عصبی» را داشته باشید، به این هم فکر کنید که شاید اتفاقاً هیچ نوعی از «تنوع عصبی» را ندارید. پذیرش «تنوع عصبی» صورت سوال «شریفی بودن» یا «خاص بودن» را به بهترین شکل پاک می‌کند و ذهن جستجوگر شما را از تلاش بیشتر برای یافتن علل احتمالی بروز رفتارهایی که دیگران «شریفی / خاص بودن» می‌نامند باز می‌دارد.

    در صورتی که چنانچه علل دیگری باشند، و چنانچه شما این علل را بیابید، با رویکرد مربی‌گرانه تان به هزاران «شریفی» دیگر هم کمک خواهید کرد که به پارامترهای دیگری هم بیاندیشند.

    پارامترهای دردناکی مثل «خودشیفتگی» و «کمال گرایی» که در طیف گسترده‌ای از «شریفی»ها، «سمپادی» ها و یا «بنیاد نخبگانی‌ها» دیده می‌شود.

    سخت ترین بخش کار این است که ما «شریفی» ها باید تصمیم بگیریم که اساسا خاص بودن یا شریفی بودنمان را دوست داریم یا نه. برایمان اگر خوشایند است که هیچ. اگر نیست، تاکید می‌کنم، فقط اگر نیست، آنوقت می‌توان «شریفی» به معنای منفی‌اش نبود.

    ارادتمند
    پیام

    1. خیلی ممنون که وقت گذاشته اید و نظر خود را درباره این مطلب نوشته اید.

      هدف من از نوشتن این مطلب شناختن بیشتر پدیده ای در خودم بوده است که سالهاست در زندگی من تاثیر دارد. و البته این تلاش به خواندن یک کتاب محدود نبوده است. انتخاب عنوان “من شریفی نیستم” شاید به اندازه کافی گویای تلاش من برای جدا شدن از یک برچسب سطحی رایج باشد. چیزی که در متن هم به آن اشاره کرده ام.

      من از اینکه ذهن جستجوگرم برای رسیدن به درک و شناخت بیشتری از خودم و همچنین روابطم با دیگران تلاش می کند، لذت می برم و نیازی به توقف این تلاش نمی بینم. در ضمن عبارت “تنوع عصبی” بیانگر این حقیقت است که هر انسانی -صرف نظر از اینکه اسپرگر داشته باشد یا نداشته باشد- در جایی از این طیف متنوع قرار می گیرد. بنابراین نداشتن “هیچ نوعی از تنوع عصبی” برای من در این زمان قابل درک نیست.

      مسلما خودشیفتگی، توهم، گشادی، دروغ، کمال گرایی و چیزهای دیگری هم در طیف وسیعی از شریفی ها و غیر شریفی ها (همه آدمها) وجود دارد که من به اندازه درک و تجربه خودم بر روی این وبلاگ درباره آنها نوشته ام و باز هم خواهم نوشت.

  26. salam 🙂 emrooz ketabetoono khoondam vaghan bem angize dad delam mikhad un karaee ro ke goftin anjam bedam dar zemn 18 salame ehsas mikonam mogheye khoobi ketabo khoondam emsal konkoor midam. ham doos daram beram dandanpezeshki bekhoonam ham doos daram una ro anjam bedam! akhe be nazarm nemishe too in jamee dars nakhoond makhsoosan age ye dokhtar bashi! mamnoon az ketabe mofidetoon..

  27. سلام
    منم یکی از این شریفی ها هستم مثل شما…همین امشب خوندن کتابتون رو تموم کردم حس خیلی خوبی بم داد انقد خوب که دوست داشتم ازتون تشکر کنم و چون کاری از دستم بر نمیاد گفتم اقلا بهتون بگم که یک نفر به خوننده های وبلاگتون اضافه شد احتمالا خوشحال می شید مگه نه؟ :دی
    در ضمن تصمیم گرفنم بخشی از کارایی که تو کتابتون پیشنهاد کرده بودید رو انجام بدم که از نوشتن شروع کردم اونم تو وبلاگ خودتون که به صورت زنده شاهد اثر کتابتون باشید :دی
    زیاد حرف زدم فکر کنم…بحث رو کوتاه می کنم و بازم ازتون تشکر می کنم به خاطر انرژی که به من دادید..ایشالا ساختمانتونم زودتر تموم شه :دی

  28. سلام
    خیلی خیلی اتفاقی آمدم اینجا
    دختر توی آینه ایستاده بود و با زبان درازی محض داشت من را توصیف میکرد
    از دهان تو اما
    اما به قول دوستت ماجد که وبلاگش را هم دیدم
    بسیاری همیشه تو را می خوانند، اما کم – خیلی کم – هستند کسانی که تو را بفهمند
    ضمیر تو اما عام است اینجا
    پا در گفش ما کرده است
    خرد جمعی این سندرم نه چندان بی درد
    هر چند که من دو سه سندرم دیگر را نیز میکشم به دنبال خود تا بهانه ای باشد برای اینکه هر روز دور و دور تر بشم از خودی که آرزو داشتم بسازم برای خودم

  29. سلام
    شریفی باشی یا خاص، مبتلا به اسپرگر پیشرفته یا مزمن، و یا دارای هر نام و عنوان دیگری ، مهم این است که از تمام آنها که نامشان را آوردی یک سر و گردن بالاتری، دکتر!
    و باید یادی کرد از آن “محمد”ی که نام بردی: به گمانم او یکی از نخستین کسانی بود که این ویژگی را در وجود تو کشف و به تمامی شریف معرفی کرد، یادش گرامی باد، آن “کله …” هر جا که هست.
    ناگفته نماند که تو به سنگ نوشته های زبان میخی ماننده ای: بسیاری همیشه تو را می خوانند، اما کم – خیلی کم – هستند کسانی که تو را بفهمند.
    پاینده باشی

  30. سلام

    شریفی یک برچسب و دسته بندی کلی و نامشخص است که هیچ تعریف دقیق و مشخصات قابل تشخیصی ندارد. ولی اسپرگر یک سندروم شناخته شده است که افرادی که آن را دارند برای چندین دهه مورد مطالعه قرار گرفته اند و خصوصیات آن تعریف شده است

  31. I am not soo sure if you got Asperger, from knowing you. In fact, I consider you quite a caring, expressive, authentic and transparent person. May be this is coming from a person who is also wired differently!!!
    I will keep reading your blog and no surprise that people will label you as I believe most of the population today don’t have the time or patience to go after the WHYs, HOWs,…
    That simply creates bottlenecks in their wiring systems too and the easiest way to manifest and express it is to label it so they sound ligit, intelligent and accepted!!!
    Your social skills are very fine, you’re an observer, not of course an extrovert however, you don’t shy away or have funny quirks when in crowd, you don’t cringe unless of course something doesn’t make sense which I believe any thinker, deep thinker, analyzer, ponderer, researcher would do just that!
    May be you are a bit of what Barabara Sher calles “a scanner”…mindya, even that is not accepted in our societies as the trend is to focus and be a robot!!!!!
    btw, this reminds me of the song by Gloria Gaynor: http://www.youtube.com/watch?v=uj8C43r4zm0
    I am what I am
    I don’t want praise I don’t want pity
    I bang my own drum
    Some think it’s noise I think it’s pretty….

    1. I am not sure if I have Asperger what I know for sure is that I am neurodiverse and that’s the whole point of this post. Someone might call me a scanner or exburger or fuklurer or whatever. The tag does not matter. To me what matters is that I have felt the pressure of socializing with other people for a very long time without knowing the reason behind it. I have suffered always thinking that something is wrong in me or in my upbringing. Something that needs to be fixed, and I have tried to fix it for a long time. A painful failed struggle. Knowing about neurodiversity and asperger relieved me from this struggle. I mean in a way that I wanted to be relieved.
      well that’s my story!:-)
      Thanks for reading my blog and for your comment and the song. very beautiful song indeed.

      1. Ali, make sure you read Refuse to choose by barbara sher…I think a lot of the answers might be in there too and I, such as yourself was in the dilemma of not being accepted , not for my socialization but for not accepting everything they panned out for me!!
        In any case, welcome to the NEW understanding of Multi-wired species and we can use more and more…now the trick is, how can we move along all the NORM-Wired species and yet make our dreams happen.
        I am sure we’ll have many discussions around this and yet an avenue to discover more for our dreams to shape and from.
        Besalamati doosteh man
        M!

  32. سلام!
    در مورد “شریفی بودن” چیز زیادی نمی دونم چون مواردی که تا به حال دیدم اتفاقا خیلی برونگرا بودند!!
    در حد یه اظهار نظر کوتاه می تونم بگم که افکار و سبک زندگی تون به نظر متفاوت میاد و احتمالا برای اینه که به عنوان یه آدم “خاص” معرفی میشین!

    به هر حال که حرف چندانی نداشتم فقط اومدم کامنت بذارم که بدونید هستند کسایی که بعد از یه ماه هم اینجا رو بخونند
    🙂

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *