پول بدست آوردن از کتابچه علی سخاوتی و فاصله حرف تا عمل

رویارویی با مرگ، تنها برنده جایزه خانم پورتوسلی از اصفهان و مبهم ماندن تکلیف استخدام من در سرای عطار اصفهان.

همه و همه در برنامه هشتم پادکست گپ با علی سخاوتی.

38 دیدگاه

  1. اول اینکه تبریک میگم به خاطر تفاوتی که داره حس میشه بین پادکستهای جدید و پادکست اولیتون !
    تو پادکست اولی هر کی یه کم لفتش میداد واسه حرف زدن کلا له بود و سریع قطع میشد!ولی تو این یکی وضوح دیده میشد که چطور از یبوست فکری نجات میدادید بحثو .

    دوم اینکه تجریه ی شخص من از اینکه چرا بین عمل و حرف فاصله میفته اینه که کلا هر چی رو که زیاد در موردش حرف میزنم معمولا سراغ انجامش نمیرم انگار یه جوری با حرف ارضا میشم . ولی وقتی حرف نمیزنم راجع بهش و میرم تو کارش مشکل حل میشه!
    انگار با حرف زدن حس میکنیم رسالته انجام شد و دیگه بیخیال عمل میشیم.

      1. این اصطلاح دزدی بود از یکی از گفته های دکتر عشایری که میگن :
        بعضی ها یبوست فکری دارند و اسهال کلامی

        راستی این اسهال فکری درمان نداره؟

  2. آیا ما به جز باورها، گفتار و عمل ساحت دیگری هم داریم؟
    آیا باورهای ما و اعمالمان باید بر هم منطبق باشد؟ چرا؟
    چگونه شکاف بین ساحت های مختلف انسان کم تر می شود؟
    اگر به اینگونه سوالات علاقه دارید لینک زیر به شما کمک می کند.
    http://nebook.ir/index.php?route=product/product&product_id=56

  3. کم کم داشت مخم سوت می‌کشید، از بس که بحث پیچیده شده بود. یک جاهایی فکر می‌کردم با استدلال شما کل چیزی که به نام علم می‌شناسیم کشک است.

  4. اون غزل حافظ :

    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
    چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

    مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
    توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

    ادامه‌اش :
    http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh199/

        1. اصلاح خط اول: آقای امیر ضیاء، احتمالات زیاد است. شاید بهتر باشد که به دیگر احتمالات هم اندیشید

      1. جایزه خانم پورتوسلی به دستم رسید. همراه با متنی با این جملات
        “جایزه برای تماس از اصفهان با پادکست آقای سخاوتی! و
        نوروز 94 مبارک
        م. پورتوسلی”
        تشکر از خانم پورتوسلی برای ایده جایزه و نیز خود جایزه
        همچنین تشکر از آقای سخاوتی برای پادکست

  5. درباره کتابی که آخر پادکست معرفی شد :

    اسم اصلی کتاب
    Know Can Do!: Put Your Know-How Into Action
    نویسنده‌اش هم
    Ken Blanchard

    من ترجمه این کتاب را سال پیش خوانده بودم اما چون توصیه شده بود و کتاب را در خانه پیدا نکردم یکبار دیگر ترجمه دیگر آنرا از کتابخانه گرفتم و خواندم :
    بین این دو ترجمه
    دانستن توانستن است / كن بلانچارد / ترجمه نعيمه ترابي فرد / انتشارات سپيد
    چگونه دانسته‌های خود را عملی سازید! / کن بلانچارد/ فاطمه فریدنیا/مهرگان دانش

    ترجمه نعيمه ترابي فرد به نظرم بهتره

    البته مهم عمل کردنه وگرنه خریدن بدون خواندن یا خواندن بدون عمل کردن به هیچ دردی نمیخوره

    البته این هم یک جمله از احسانه و نشان میده احسان بلده با کلمات فارسی جمله بسازه و نشان نمیده که احسان خودش به این حرف عمل کرده یا عمل میکنه

  6. جالب بود.ممنون میشم اگه دفعه بعد در مورد شانس صحبت کنیم تو برنامه به نظرم موضوع جالبیه و همه باهاش تو زندگی درگیریم.این جمله ای هم که آخرای پادکست گقتم تقدیم به همه بچه هایی که پادکست رو گوش دادن..به سرم زد ادامشو بنویسم شاید تونستم یه متن خوب ازش دربیارم.با تشکر 🙂

    1. من هم خوشنودم که شما قسمت دوم پادکست را بیشتر دوست داشتید. ممنون از توجه شما و همه شنوندگان عزیز

  7. تا یه جاهایی از پادکست رو که گوش دادم خیلی مصمم بودم این نظری رو که در ادامه میدم رو بدم، و البته بعدش که شما فرمودین این پیش فرضی که حرف قسمتی از عمله نباید باشه، یه خرده شک کردم که نظرمو بدم یا ندم!! 🙂 به هر حال الان مینویسمش چون یه تجربه ی شخصیه

    در جواب به این سوال که چرا حرفمون از عملمون فاصله داره و چرا خیلی از کارهایی رو که اعتقاد داریم خوبن را انجام نمیدیم، این عامل به نظر من موثره که ما نمیپذیریم عمل الانمون رو، ما از عمل الانمون فرار میکنیم، و میگیم که باید این عمل (بد مثلا) انجام نشه، ولی تا وقتی که ازش فرار کنیم و تا وقتی که قدرت رویارویی و در آغوش کشیدنش رو نداشته باشیم، تغییر صورت نخواهد پذیرفت…
    و من تازگیا اعتقاد پیدا کردم به این که ما ذاتا عشقیم، ما ذاتا خوبیم، و ذاتا اعمالی را انجام خواهیم داد که طبق اخلاق باشن، اگر که اخلاقیات زیرپا گذاشته میشن به این خاطره که به جای پذیرفتن بدیها، به جای تسلیم شدن به چیزی که هست، ازش فرار میکنیم و در مقابلش مقاومت میکنیم…
    ————————–

    یه توصیه کوچولو به آقای نصیری، احساس کردم شبیه خواهر من عمل میکنن و من این توصیه رو به ایشون هم کردم ولی خب نپذیرفتدش

    باید قبول کنیم که همیشه همه چیز طبق پیش بینی و برنامه ریزی و عقل و منطق ما پیش نمیره، باید یه خرده شل گرفت در مقابل زندگی، و گر نه سخت خواهد گرفت زندگی بهمون

      1. خواهش میکنم، مرسی از پادکست خوب و مفید شما 🙂
        حرفام شاید به این خاطر قابل درک نیست که خیلی محاوره ای نوشتم

        یه مثال از خودم شاید مطلبو روشن تر بکنه، یه شخصه کسی بودم که کارامو به تعویق مینداختم…
        و تا وقتی که هر روز حس بدی داشتم نسبت به این قضیه و نسبت به خودم، و با خودم تکرار میکردم “تو به این دلیل و اون دلیل و اون یکی دلیل نبااااااید کارهاتو به تاخیر بندازی”، “به تاخیر انداختن کار خوبی نیست”، “آخه چراااااا داری به تعویق میندازی؟” و کلی حرفای دیگه که هر روز حس منو بد و بدتر میکردن و در نتیجه خودم رو به هر کاری مشغول میکردم و به هر طریقی که شده بود یه راهی برای فرار پیدا میکردم تا اینا رو از خودم نشنوم… هیچ چیزی تغییر نکرد

        روزی تغییر حاصل شد که من (به هر دلیلی) تصمیم گرفتم خودم را ببخشم و به خودم حق بدم، و بپذیرم که به تعویق انداخته ام، بپذیرم گذشته رو و در عین حال باهاش خداحافظی کنم

        (در حقیقت من با حس بد نسبت به دیروز، داشتم هر روزم رو مثل دیروز میساختم)
        —————-
        امیدوارم روشن تر شده باشه 🙂

  8. آقای سخاوتی پادکست تون خیلی مفیده و از اینکه دوستان لطف میکنن وکتاب های تاثیر گذار زندگیشون رو به ما معرفی میکنن خیلی ممنونم

    همچنین بخاطر تواناییتون در باز کردن و روشن شدن مسائل بهتون تبریک میگم

    کلا دوشنبه ها رو بخاطر اینکه قراره یک پادکست خوب گوش کنم خیلی دوست دارم

    موفق باشید

  9. ممنون از توجه شما، آقای سخاوتی عزیز مقصود من بیشتر چرایی مهاجرت بود و دوست داشتم از زبان شما که تجربه ای داشتید بشنوم. ممنونم که تجربتون را با ما در میان گذاشتید. از نظر اطلاعات مهاجرت هم حرف ها بسیار است و مهم تجربه افراد در این مسیره. اگر کسی اطلاعاتی خواست باز هم من تجارب اندکم را می تونم در اختیارش بگذارم.
    و نمی فرساید آن نقشی که رویش کند در یک فرصت باریک / یک نفر کز صخره های کوه بالا رفت / در شبی تاریک (نقش-سهراب سپهری

    1. کامران جان خیلی ازت ممنونم
      هر چقدر در دادن اطلاعات مهاجرت خساست به خرج دادی و کلی گویی کردی با به اشتراک گذاشتن این لینک و شعر سعدی جبران کردی
      روح سعدی شاد که هدایای اثرگذار و الهام بخشش را پایانی نیست

  10. آقای سخاوتی، اگر زمان تماس برای این پادکست را به ساعاتی که معمولا غیر کاری محصوب می شود (بعد از 6 عصر) انتقال دهید فکر می کنم تماس گیرندگان بیشتر و متنوع تری داشته باشید. من خودم ساعت 4 تا 6 سر کار هستم و اگر زمان تغییر کند حتما تماس می گیرم

    1. ممنونم از پیشنهاد شما
      من با تغییر ساعت پادکست موافقم ولی نگرانیم اینست که یک زمان دیگر برای عده دیگری مناسب نباشد و آنها از تغییر ساعت شکایت کنند
      چگونه می توان زمانی را که برای تعداد بیشتری از مخاطبین مناسب باشد پیدا کرد؟

      1. میتونید هر هفته یک ساعتی را مشخص کنید تا شاید همه راضی بشن
        یا اینکه 12 نفر بشین و در طول 24 ساعت پادکست را برگزار کنین
        و یا این که اصلا پادکستی برگزار نکنین که نگران زمان و تماس گیرنده ها باشین و
        .
        .
        اصلا یک کتابی بنوسید “خیلی کار که به جای پادکست راه انداختن و تماس با پادکست می توان انجام داد”

      2. من یک پیشنهاد در این مورد دارم :

        وقتی صبح سه شنبه فایل پادکست را منتشر کردید
        کاربرها بتونند بعد از شنیدن آن فایل شب سه شنبه ساعت 20 تا 22 زنگ بزنند و نظرشان را منشی تلفنی ضبط کنه
        مثلاً 5 دقیقه وقت داشته باشند تا نظرشان را بگویند

        این فایل هم بعنوان بخش تکمیلی در کنار پادکست آن هفته گذاشته بشه

        1. من این پادکست را معمولا دوشنبه شب ها کمی بعد از اجرا منتشر می کنم و پیامگیر هم همیشه به صورت 24 ساعته کار می کند و شما می توانید نظر، سؤال یا هر چیزی را که می خواهید مطرح کنید که در پادکست بعدی پخش شود ولی انتشار یک ضمیمه برای پادکست در حال حاضر مقدور نمی باشد.
          ممنون از پیشنهاد شما

      3. پیشنهادهایی که به ذهن من میرسند:
        -برگزاری یک رای گیری اینترنتی از طریق سرویس های موجود polling
        -نوشتن یک پست در وبلاگ و نظرسنجی بوسیله ی کامنت ها
        -تعیین یک زمانی که احتمال حضور افراد بیشتری باشد با توجه به ساعت عمومی کار و دانشگاه و غیره توسط خودتان
        -عدم تغییر ساعت از طرف شما و مرخصی گرفتن از طرف ما!!

        ضمنا در کامنت قبلی اشتباها محسوب را محصوب نوشتم که بدین وسیله مراتب تاسف خود را اعلام می دارم!

      1. ترجمه ی سروش حبیبی از این داستان که در کتاب «سونات کرویتزر و چند داستان دیگر» وجود دارد، ترجمه ی بسیار خوبی است

        1. ترجمه این کتاب توسط سروش حبیبی بصورت مجزا هم منتشر شده :

          مرگ ايوان ايليچ/ ليو تالستوي؛ ترجمه‌ي سروش حبيبي.- تهران: نشر چشمه، ‎۱۳۸۹.

          1. و من همین تجربه مجزاش رو خریدم و خوشحالم که تایید میکنید ترجمه سروش خان حبیبی رو

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *