گوارش اطلاعات، اسهال و یبوست اطلاعاتی و سایر بیماریهای دستگاه گوارش اطلاعات

احسان اینجا چند سؤال خوب پرسیده است:

“به نظرت کتاب خواندن همون علم زدگی نیست که درباره‌اش نوشتی؟
آیا زیاد کتاب خواندن همون علم زدگی هست؟ ملاک زیاد کتاب خوندن چیه؟ اگر من درباره موضوعی 10 کتاب بخوانم علم زده‌ام؟
اگر بعد از خوندن اون کتاب‌ها دست بعمل نزم تغییر نکنم و بروم سراغ خوندن کتاب‌های دیگه آیا علم زده‌ام؟
اصلاً چطور مطالب کتاب‌ها را عملی و اجرایی کنیم؟
اصلاً چه فرقی هست بین آدمی که مطالعه می‌کنه و به علمی که بدست آورده عمل نمیکنه با کسی که مطالعه نمی‌کنه؟”

 

قبل از پاسخ به این سؤالها باید کمی دقیقتر به فرایند مطالعه (یا هر فعالیت دیگری با هدف مصرف اطلاعات) نگاه بکنیم. دو مؤلفه مهم در مصرف اطلاعات توجه و تمرکز است که ابتدا به آنها می پردازم.

توجه از کجا می آید؟

ما به چه چیزهایی توجه می کنیم؟ چرا بعضی چیزها بیشتر از چیزهای دیگر توجه ما را به خود جلب می کنند؟ چرا بعضی ها کم توجه یا بی توجه هستند؟ برای اینکه بتوانیم به این پرسشها پاسخ بدهیم ابتدا باید با مکانیزم “خودآگاهی” یا ذهن یا consciousness بیشتر آشنا بشویم.

خودآگاهی را می توان به کاسه ای تشبیه کرد که در آن اطلاعاتی از درون و بیرون یک موجود زنده به گونه ای قابل ارزیابی ارائه می شوند. فرایندی که می تواند منجر به انجام یک (یا چند) عمل توسط بدن موجود زنده بشود. در این کاسه همه احساسات، برداشتها، ایده ها و افکار پردازش می شوند و مورد ارزیابی و اولویت بندی قرار می گیرند. بدون این کاسه اگرچه ما هنوز از اتفاقاتی که دور و برمان می افتد خبردار می شویم ولی به آنها واکنش غریزی نشان خواهیم داد. به کمک کاسه خودآگاهی است که می توانیم اطلاعات دریافتی از حواس خود را ارزیابی کنیم و از روی اختیار و انتخاب یک واکنش مناسب نشان بدهیم. ما همچنین می توانیم اطلاعاتی را ابداع کنیم که هرگز قبلا وجود نداشته اند. خودآگاهی ما را قادر می کند خیالبافی کنیم، دروغ بگوییم، شعر بسراییم و نظریه های علمی بدهیم.

معنی خودآگاه بودن چیست؟ خودآگاه بودن به طور ساده به این معناست که ما از یک سری اتفاقات (مانند حواس، احساسات، افکار و نیات) آگاه می شویم و می توانیم جریان آنها را هدایت کنیم. در مقابل زمانی که خواب می بینیم بعضی از همین اتفاقات وجود دارند ولی از آنجاییکه ما قادر به کنترل آنها نیستیم می توان گفت که خودآگاه نیستیم. برای مثال من ممکن است خواب ببینیم که یکی از نزدیکانم تصادف کرده است، توی خواب از این اتفاق ناراحت بشوم و آرزو کنم که ایکاش می توانستم به او کمک کنم. همانطور که می بینید من توی خواب اطلاعات مربوط به تصادف را دریافت کرده ام، دچار احساس ناراحتی شده ام و حتی نیت کمک کردن هم داشته ام ولی من توی خواب قادر به انجام هیچ کاری که حاصل از فرایند فوق باشد نبوده ام. توی خواب (رویا) ما به یک سناریوی اطلاعاتی محدود هستیم و با اراده نمی توانیم آن را تغییر بدهیم. اتفاقاتی که خودآگاهی را می سازند (مانند چیزهایی که می بینیم، حس می کنیم، فکر می کنیم، می خواهیم و غیره) در حقیقت اطلاعاتی هستند که ما قادر به دستکاری و استفاده از آنها می باشیم.

اتفاقات خارجی (مثلا صدایی که در این لحظه در گوشه غربی پل خاجوی شهر اصفهان به گوش می رسد) برای ما وجود ندارند مگر آنکه از آنها با خبر بشویم. به عبارت دیگر خودآگاهی متناظر با تجربه ذهنی ما از واقعیت است. با وجود اینکه همه چیزهایی که احساس می کنیم، استشمام می کنیم، می شنویم یا به خاطر می آوریم یک کاندید بالقوه برای ورود به خودآگاهی ما هستند ولی تجربه هایی که در عمل به خودآگاهی می رسند بسیار کمتر از آنهایی هستند که از دایره آن بیرون می مانند. درست است که خودآگاهی مانند یک آینه وقایعی را که خارج از بدن ما یا درون سیستم عصبی ما اتفاق می افتند، منعکس می کند ولی این کار را به صورت انتخابی (سلیقه ای) انجام می دهد و در حقیقت واقعیت خودش را به آنها تحمیل می نماید. انعکاسی که آینه خودآگاهی از وقایع بیرون و درون ارائه می دهد چیزی است که به آن زندگی می گوییم. جمع همه چیزهایی که از تولد تا مرگ می شنویم، می بینیم، احساس می کنیم، امید می بندیم و رنج می کشیم. اگرچه ما باور داریم که چیزهای زیادی خارج از کاسه خودآگاهی ما وجود دارند ولی فقط برای آنهایی که به آن وارد می شوند شاهد عینی داریم.

حال می توانیم بگوییم که توجه کردن به چیزی معنیش اینست که آن چیز (مانند یک فکر، احساس یا نیت) در یک زمان مشخص به کاسه خودآگاهی ما وارد شده است. مثلا من در این لحظه دارم به پشتی صندلی، مانیتور، کیبورد، مفهوم توجه، یک چک برگشتی و قرار ساعت ششم توجه می کنم. یک لحظه به صدای کولر هم توجه کردم ولی همین باعث شد که توجهم را به چک برگشتی از دست بدهم. به علاوه دارم سعی می کنم به کاسه خودآگاهی خودم هم توجه کنم.

نکته مهمی که وجود دارد اینست که ظرفیت کاسه خودآگاهی ما بسیار محدود است. خودآگاهی را می توان به یک حافظه موقت (RAM) تشبیه کرد که در هر لحظه (حدودا)  فقط هفت بیت (تکه) از اطلاعات (مانند صدا، تصویر یا تغییرات قابل تشخیص در احساسات یا افکار) در آن جا می شود. زمان لاز م برای جداسازی یک مجموعه از اطلاعات با مجموعه بعدی چیزی حدود 18/1 ثانیه است. به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که در یک ثانیه ما می توانیم فقط 126 بیت از اطلاعات را به خودآگاهیمان وارد کنیم. 7560 بیت در دقیقه. نیم میلیون بیت در ساعت. و در بهترین حالت 185 میلیارد بیت برای یک زندگی 70 ساله با متوسط 16 ساعت بیداری در روز.

پذیرش این موضوع که توجه ما به عنوان یک منبع محدود است و مانند سایر منابع محدود نیاز به مدیریت دارد، اولین قدم ما در افزایش توجه است به چیزهایی که می خواهیم و کاهش توجه به چیزهایی که نمی خواهیم. ما نمی توانیم هم بدویم، هم آواز بخوانیم و هم حساب و کتاب بکنیم. ما نمی توانیم همزمان به حرفهای چهار نفر توجه کنیم. نمی توانیم چون ذهن ما ظرفیت محدودی دارد.

بنابراین برای اینکه بتوانیم به چیزی توجه کنیم در درجه اول باید یک جای خالی برای آن چیز در کاسه خودآگاهی ما وجود داشته باشد. خالی نگه داشتن کاسه خودآگاهی (از اطلاعات غیر ضروری) یا مدیریت ذهن مهارتی است که نیاز به تمرین دارد. مهارتی که از دیر باز در بسیاری از فرهنگها به خصوص فرهنگهای شرقی یک فضیلت برجسته شناخته می شده است.

حال این سؤال مطرح می شود که بعد از اینکه چیزی وارد خودآگاهی ما شد برای چه مدت زمانی و با چه ترتیب و اولویتی آن را قبل از اینکه با چیز دیگری جایگزین کنیم،  در آنجا نگه می داریم؟ جواب به این سؤال تا حدود زیادی تعیین کننده میزان تمرکز ما را بر روی یک چیز می باشد. مسلما ما برای همه اطلاعاتی که به خودآگاهیمان راه پیدا کرده اند به یک میزان انرژی صرف نمی کنیم. مثلا من در این لحظه بیشتر انرژی ذهنیم را برای نوشتن این مطلب صرف می کنم و بخش ناچیزی از آن صرف حس کردن پشتی صندلیم می شود. تمرکز هم مانند توجه مهارتی است که فقط از راه تمرین زیاد بدست می آید. در دنیایی که حجمی باور نکردنی از اطلاعات به رایگان در اختیار ما قرار دارد، انتخاب بهینه اطلاعاتی که شانس ورود به کاسه خودآگاهی ما را پیدا کنند و تمرکز بر روی پردازش آنها با هدف رسیدن به نتایج مطلوب، کار چندان آسانی نیست.

 

حال که تاحدودی با خودآگاهی، توجه و تمرکز آشنا شده اید می توانید کمی دقیقتر به فرایند هضم اطلاعات نگاه کنید. کاسه خودآگاهی خود را به معده تان تشبیه کنید. غذا وارد معده می شود. بخشی از آن به شکل مؤلفه های مفید برای بدن مثل ویتامین، پروتئین، املاح معدنی و غیره جذب بافتها و سلولها می شود و بخشهای اضافی هم از بدن دفع می شود. اطلاعات وارد کاسه خودآگاهی ما می شود. از منابع مختلف به روشهای گوناگون. بخشی از آن به اشکال مختلف مانند تصمیم گیری، یادگیری یک مهارت، ایجاد یک رابطه و غیره جذب می شود. بخشهای زیادی هم بدون استفاده دفع می شود. مثل بیشتر اخباری که از تلویزیون یا روزنامه دریافت می کنیم.

زمانیکه فرایند هضم دچار اختلال می شود دو مشکل عمده برای معده ممکن است بوجود بیاید: یبوست و اسهال.

 

اسهال

در یبوست غذای خورده شده بدون هضم مناسب توی معده گیر می کند. نه قسمتهای مفید به درستی جذب می شود و نه قسمتهای زاید به درستی دفع. غذا توی بدن ما گیر می کند. در اسهال عکس این ماجرا اتفاق می افتد. غذای وارد شده بدون اینکه هضم شود و بدن از چیزهای مفید آن بهره ببرد دفع می شود.

علم زدگی از این نظر بیشتر به اسهال شبیه است. چندین هزار ساعت کلاسهای دانشگاهی. چندین ساعت در روز مطالعه. روزنامه. کتاب. اینترنت. همه چی. اطلاعات از یک طرف وارد کاسه خودآگاهی فرد می شود و از طرف دیگر بدون تمرکز کافی خارج می شود. بدون اینکه فرصت هضم آن اطلاعات را پیدا کند. بدون اینکه از آن اطلاعات بهره ای ببرد.

احسان پرسیده است:

“اصلاً چطور مطالب کتاب‌ها را عملی و اجرایی کنیم؟”

این سؤال تقریبا مثل اینست که بپرسید: “چطور آبگوشت را هضم کنیم؟” جدی.

به نظر من کسی نمی تواند روشی برای عملی کردن مطالب “کتابها” ارائه بدهد. هرچند که کتابهای متعددی در زمینه بهتر کتاب خواندن نوشته شده است. نکته اینست که این موضوع نه تنها به مطالب یک کتاب خاص، بلکه به شرایط منحصر بفرد خواننده آن نیز بستگی دارد. شرایط زمانی و مکانی. شخصیت، فرهنگ، تجربیات شخصی، مطالعات قبلی و خیلی چیزهای دیگر.

سؤال بهتر اینست که:

“چطور برای انجام یک عمل کتابهای (بهتر است بگویم اطلاعات) خوب مرتبط را پیدا کنیم و از آنها استفاده کنیم؟”

همانطور که بدن ما برای رفع گرسنگی و دریافت چیزهایی که لازم دارد اول از همه احساس گرسنگی را به مغز می فرستد و بعد از اینکه ما غذا می خوریم مواد مورد نیازش را جذب می کند.

داشتن سواد اطلاعاتی به معنی اینست که اول از همه ما قادر هستیم گرسنگی خود را تشخیص بدهیم. متاسفانه در زمینه یافتن و استفاده از اطلاعات آدمها به خوبی یافتن و جذب غذا عمل نمی کنند.

کتاب خواندن همان علم زدگی نیست. زیاد کتاب خواندن هم همینطور. هیچ ملاکی برای زیاد کتاب خواندن وجود ندارد. تنها ملاک، جذب و درک اطلاعات دریافتی است. این جذب و درک حتی لزوما به معنای یک عمل فیزیکی قابل مشاهده از خارج نیست. مغز انسان تقریبا 100 میلیارد نورون دارد که می توانند 100 تریلیون ارتباط عصبی با یکدیگر تشکیل دهند و این یعنی بزرگترین و پیچیده ترین شبکه موجود بر روی کره زمین. جذب اطلاعات می تواند به معنی بزرگتر و پیچیده تر شدن شبکه های عصبی درون مغز ما باشد.

این رشد می تواند با مطالعه یک کتاب جدی علمی کت و کلفت اتفاق بیفتد. یا با خواندن یکی از این جملاتی که اخیرا شهرداری روی بیل بوردهای شهر می نویسد. مثل “اگر دلمان قرص باشد نباید از دردسر بترسیم.” این رشد می تواند با خواندن یک مجموعه از کلمات اتفاق بیفتد. یا با تماشای یک فیلم. یا با شنیدن یک آهنگ. یا با نگاه به یک پرنده. یا با استشمام یک گل. شکل اطلاعاتی که وارد کاسه خودآگاهی ما می شود در درجه دوم اهمیت قرار دارد. همانطور که برای دریافت پروتئین مواد گوناگونی را می توان خورد. چیزی که در درجه اول اهمیت قرار دارد حس کردن گرسنگی است.

 

مؤخره

بیماری مسمومیت و استفراغ اطلاعاتی بدلایل شخصی از این مطلب حذف گردید.

 

مطالب مرتبط:

ملاحظاتی درباب ندیدن کدو

مطلب مرتبط آینده

ایده هایی برای تشنگی بدست آوردن

 

پانوشت

آن نیاز مریمی بودست و درد            که چنان طفلی سخن آغاز کرد
جزو او بی او برای او بگفت             جزو جزوت گفت دارد در نهفت
دست و پا شاهد شوندت ای رهی        منکری را چند دست و پا نهی
ور نباشی مستحق شرح و گفت          ناطقه‌ی ناطق ترا دید و بخفت
هر چه رویید از پی محتاج رست        تا بیابد طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید               از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود               هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود           هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست              تا بجوشد آب از بالا و پست
تا نزاید طفلک نازک گلو                  کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو                  تا شوی تشنه و حرارت را گرو
بعد از آن بانگ زنبور هوا                 بانگ آب جو بنوشی ای کیا
حاجت تو کم نباشد از حشیش              آب را گیری سوی او می‌کشیش
گوش گیری آب را تو می‌کشی             سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست     ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب                    تشنه باش الله اعلم بالصواب

~ مولانا

 

8 دیدگاه

  1. به نظر می رسد که سؤالات شما به مجموعه بزرگی از آدمها اشاره دارد که من اطلاعات زیادی دریاره آنها ندارم. اگر هم داشتم و جواب سؤالهای شما را می دادم هیچ کمکی به شما نمی کرد.
    به شما پیشنهاد می کنم مطلب زیر را بخوانید (معماری اطلاعاتی آغازگری یا تنها سه چیزی که برای آغازگری نیاز دارید بدانید)

    http://alisekhavati.com/2012/04/%d9%85%d8%b9%d9%85%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%b9%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d8%a2%d8%ba%d8%a7%d8%b2%da%af%d8%b1%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b3%d9%87-%da%86%db%8c%d8%b2/
    —————————————-
    ممنون

  2. درباره مطلب مرتبط آینده‌ات : ایده هایی برای تشنگی بدست آوردن

    چند تا سئوال میپرسم شاید به نوشتن مطلب آینده‌ات کمکی کنه؟
    چرا برای بعضی‌ از مردم سئوال پیش نمی‌اید؟
    چرا میل به دانستن در آن‌ها کمه؟
    چرا خرید فلان لباس و یا خوردن فلان غذا از فلان فست‌فودی تو برنامه هفتگی شان هست اما برای خوندن یک کتاب یا شرکت در یک سمینار آموزشی پول و وقت ندارند؟
    چرا حاضرند تو مطب همدیگر را تماشا کنند ولی از نشریات روی میز بر ندارند؟
    چرا اینقدر اموزش و پرورش و دانشگاه های ما مردم را از کتاب متنفر کردند؟
    ایا کتاب‌ها کاربردی نیستند؟ آیا موضوعات دلخواه‌مان تو کتاب‌ها نیست؟
    چرا ناآگاه و توخالی ماندن درد نداره؟
    آیا یک ساعت کتاب خوندن کار سختیه ولی چند ساعت لم دادن و تلویزیون نگاه کردن کار آسونیه؟
    چقدر گشادی تو سئوال نداشتن و کنجکاو نبودن موثره؟
    چرا تو مهمونی‌ها معمولاً یا حرف اخبار است یا زیرآب‌زنی یکی که حضور نداره اما نمیشه چهار تا جمله مفید از کسی یاد گرفت؟
    چرا نمیشه در کنار فراهم کردن میوه و شیرینی و تمیز کردن خونه به این فکر کرد که تو این مهمانی از فرصت استفاده کرد و درباره یک موضوع جالب که تازه یاد گرفتم حرف بزنم؟

    1. به نظر می رسد که سؤالات شما به مجموعه بزرگی از آدمها اشاره دارد که من اطلاعات زیادی دریاره آنها ندارم. اگر هم داشتم و جواب سؤالهای شما را می دادم هیچ کمکی به شما نمی کرد.
      به شما پیشنهاد می کنم مطلب زیر را بخوانید (معماری اطلاعاتی آغازگری یا تنها سه چیزی که برای آغازگری نیاز دارید بدانید)

      http://alisekhavati.com/2012/04/%d9%85%d8%b9%d9%85%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%b9%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d8%a2%d8%ba%d8%a7%d8%b2%da%af%d8%b1%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7-%d8%b3%d9%87-%da%86%db%8c%d8%b2/

  3. سلام

    ممنونم که جواب سئوالاتم را دادید اگرچه فهمیدن‌اش برای من راحت نبود و با اینکه 2 بار آنرا خوانده‌ام فکر می‌کنم یکی دو بار دیگر باید بخوانم تا منظورت را کاملاً بفهمم

    این سئوالات را از آن جهت پرسیدم که خودم کتاب زیاد خواندم ولی تاثیر کم گرفتم یعنی کتاب میخواندم که موفق بشوم ثروتمند بشوم و انتظار داشتم که کتاب خواندن به من حرکت بدهد ولی احساس می‌کردم کم می‌دانم و آماده برای شروع کار نیستم و باید بیشتر بخوانم و این باعث می‌شد که از این کتاب به کتاب بعدی بروم و حالا با دوستی آشنا شده‌ام که دقیقاً عکس من است و به قول خودش کتاب خواندن باعث می‌شود که خواب‌اش ببره ولی ایشان بشدت عملگراست و از همان نوجوانی انواع شغل ها را تجربه کرده و کمتر کار فنی است که از آن سر درنیاورد و تقریباً به همه چیزهایی که من در زندگی میخواهم بدون کتاب خواندن رسیده است!
    می‌دانم که کار من یک نوع گشادی با نقاب آدم فرهیخته بوده است و ترس از شکست باعث شده است شروع نکنم
    ولی بعضی اوقات با خودم می‌گویم اگر من به یکی از حرف های یکی از کتاب‌هایی که خوانده بودم عمل می‌کردم و بعد می‌رفتم سراغ کتاب بعد موفق‌تر بودم

    یک کتاب درباره عملی کردن دانسته‌ها پیدا کردم :
    Know Can Do!: Put Your Know-How Into Action
    نویسنده : Ken Blanchard

    تو ایران هم ترجمه شده اگر خواستی بگو اسم ناشرش را بنویسم

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *