برو کار میکن، مگو چیست کار که سرمایه جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت به فرزندگان چون همی خواست خفت
که: “میراث خود را بدارید دوست که گنجی ز پیشینیان اندر اوست
من آن را ندانستم اندر کجاست پژوهیدن و یافتن با شماست
چو شد مهر مه، کشتگه برکنید همه جای آن زیر و بالاکنید
نمانید ناکنده جایی ز باغ بگیرید از آن گنج هر جا سراغ”
پدر مرد و پوران به امید گنج به کاویدن دشت بردند رنج
به گاوآهن و بیل کندند زود هم اینجا، هم آنجا و هرجا که بود
قضا را در آن سال از آن خوب شخم ز هر تخم برخاست هفتاد تخم
نشد گنج پیدا ولی رنجشان چنان چون پدر گفت، شد گنجشان
~ ملک الشعرا بهار
یک داستان یک فرهنگ
دهقان دانا دم مرگ به فرزندان خود نصیحت می کند که چگونه گنج نهفته در میراث با ارزششان را پیدا کنند. آنها با تحمل رنج زیاد – با بیل و گاو آهن- همه جای زمین پدری را کندوکاو می کنند. شخم خوب و همراهی بخت در آن سال، رنج پسران دهقان را به گنج تبدیل می کند. از هر تخم هفتاد تخم بر می خیزد. شاعر قبل از سرودن داستان نتیجه گرفته است: برو کار می کن مگو چیست کار.
داستانها از جمله داستان فوق قوی و تاثیرگذار هستند. داستانها به ما کمک می کنند که گذشته خود را درک کنیم و آینده مان را بسازیم. یک داستان خوب پلی است بین ما و واقعیت جهانی که در آن زندگی می کنیم. داستانها خیلی ظریف و بی سر و صدا، بایدها و نبایدها و خوب و بد را برای مشخصی می کنند. داستانها به ما می گویند که چگونه رفتار کنیم و رفتار خود را با چه معیاری بسنجیم. داستانها خلاصه و مفید بیان می شوند، ما همه داستان را می پذیریم ولی بیشتر آن را نمی توانیم توضیح بدهیم. داستان و داستانگو تلویحا از ما می خواهند که وقت ارزشمندان را برای اندیشیدن به جزئیات و ظرایف باریکتر از موی داستان تلف نکنیم.
خانم F.S. Michaels نویسنده کتاب Monoculture: How One Story Is Changing Everything به شرح پدیده تک فرهنگی می پردازد. تک فرهنگی یعنی اینکه در یک دوره تاریخی از حیات یک جامعه، غالب رفتار و گفتار و پندار اعضای آن جامعه بطور خودآگاه و ناخودآگاه تحت تاثیر یک داستان اصلی (master story) شکل می گیرد. این داستان در یک دوره، مذهب همراه با خرافه بوده است و در دوره ای دیگر، علم یا صنعت. مثل تک محصولی (monoculture) در کشاورزی که همه گونه ها را فدا می کند تا در زمینی پهناور فقط یک محصول را کشت کند، تک فرهنگی نیز با نادیده گرفتن یا از بین بردن سایر ارزشها، به حفظ و پرورش یک مجموعه محدود از ارزشها می پردازد.
نویسنده کتاب فوق معتقد است تک فرهنگ زمان ما اقتصاد است و نشانه های تک فرهنگ اقتصادی را به شرح زیر بر می شمرد:
الف- در این داستان شما یک فرد هستید. اگرچه در خانواده ای بدنیا آمده اید و در جامعه ای رشد یافته اید، ولی در داستان اقتصادی بطور اساسی شما جدای از دیگران وجود دارید. فردی مستقل از دیگران، با همه ارزشی که هم خود فرد برای استقلال خودش قائل است و هم دیگران برای استقلال او.
ب- داستان اقتصادی همچنین می گوید که شما منطقی هستید. منطقی نه به معنای فلسفی کلمه، بلکه به این معنا که به هنگام مواجهه با یک تصمیم با فرض آگاهی از هدف خود می توانید گزینه های موجود خود را لیست کنید و هزینه منفعت هر گزینه را برآورد کنید. در پایان هم با در نظر گرفتن گزینه ای که کمترین هزینه و بیشترین منفعت را دارد، بهینه ترین گزینه را انتخاب کنید. در داستان اقتصادی همیشه بهینه ترین انتخاب بهترین انتخاب است. همیشه کوتاهترین فاصله بین دو نقطه، خطی مستقیم بین آنهاست.
ج- داستان اقتصادی با این فرض که شما به دنبال منافع شخصی هستید ادامه پیدا می کند. دنبال کردن منافع شخصی لزوما به این معنا نیست که شما آدم خودخواه یا کلاهبرداری هستید. اولویت دادن به منافع شخصی یعنی اینکه هر بار که می خواهید تصمیمی بگیرید، حساب و کتاب می کنید که برای شما چی دارد یا چی ندارد.
د- داستان اقتصادی می گوید که رفتار شما بیانگر تلاش شما برای بدست آوردن چیزی است که می خواهید. این داستان فرض می کند که شما خودتان را می شناسید، می دانید که چه چیزی می خواهید و بعد از بدست آوردن آن چیز قادر خواهید بود که رضایت خود را از داشتن آن چیز بسنجید.
ه- در داستان اقتصادی شما باید مثل یک کارآفرین رفتار کنید. کارآفرین کسی است که با هدف خلق ارزش، منابع در دسترسش را جابجا می کند، بهره وری را بالا می برد، مشکلات را حل می کند و در نهایت سود ایجاد می کند یا به عبارت ساده تر، پول می سازد.
و- داستان اقتصادی در ادامه به شما می گوید که خواسته های شما نامحدود است. خواسته های دیگران هم همینطور. ولی منابع محدود.
ز- در داستان اقتصادی جهان تشکیل شده است از یک سری بازار. بازارهایی که پر است از فروشنده و خریدار. در این بازارها شما بعضی اوقات خریدار هستید، بعضی اوقات فروشنده. وقتی که فروشنده هستید می خواهید سود خود را به حداکثر برسانید. اگر برای متاع شما تقاضا زیاد باشد قیمت خود را بالا می برید. اگر هیچ کس آنرا نخرید قیمت را پایین می آورید. به عنوان فروشنده شما قیمت را تعیین نمی کنید، بلکه نیروی عرضه و تقاضای بازار است که تعیین کننده قیمت می باشد.
ح- وقتی که خریدار هستید برای پیدا کردن بهترین و ارزانترین گزینه موجود همه فروشنده ها را بررسی می کنید. به همین دلیل بین فروشنده ها برای فروختن به شما رقابت در می گیرد. فروشنده هرچه کارش را با بهره وری بیشتری انجام داده باشد، قیمت تمام شده اش پایین تر آمده و در نتیجه شانس فروختنش به شما بیشتر شده است.
ط- اگرچه داستان اقتصادی می گوید که شما در انتخاب خود برای ورود به و خروج از یک بازار آزاد هستید ولی در عمل به دلیل نداشتن پول کافی یا کنترل واردات یا به هزار و یک دلیل دیگر انتخابهای شما آنقدر که باید زیاد نیست. آزادی اقتصادی شما هم همینطور. داستان اقتصادی می گوید بهترین حالت برای شما زمانی اتفاق می فتد که بیشترین آزادی را داشته باشید و انتخابهای شما تا حد ممکن بیشینه باشد.
ی- وجود انتخاب به معنی وجود رقابت است و در داستان اقتصادی رقابت خوب است. برای کنترل قیمتها و برای بالا بردن کیفیت و برای خیلی چیزهای دیگر.
در داستان اقتصادی رقابت در سطح فردی هم اهمیت زیادی پیدا می کند. شما به عنوان یک فرد منطقی با منافع شخصی با جهان بازارهای مختلف از طریق رقابت با دیگران تعامل می کنید. شما با بقیه نیروی کار برای پیدا کردن کار رقابت می کنید. برای خرید چیزی با بقیه خریداران رقابت می کنید. برای فروختن چیزی با بقیه فروشنده ها رقابت می کنید. و الخ. در هر صورت بر سر منبعی رقابت می کنید که محدود است. به عبارت دیگر موجودی محدود منابع برای خواسته های نامحدود شما و دیگرانی که بر سر آنها رقابت می کنند کافی نیست.
ک- داستان اقتصادی می گوید که عملکرد شما در این رقابت با مقایسه خود و دیگران مشخص می شود. چه کسی جلوتر از شماست؟ چه کسی عقبتر؟ در این داستان هر چقدر جلوتر باشید بهتر است.
به این ترتیب رابطه شما با دیگران تعریف می شود. رابطه ای گذرا و غیر شخصی که اساسش بر رقابت است. لازم نیست با کسی دوست بشوید یا از او خوشتان بیاید. این تنها رابطه ای است بین دو فرد مستقل منطقی با منافع شخصی که فراتر از معامله پیش رو تعهدی به هم نخواهند داشت.
بر اساس داستان اقتصادی هر چه اطلاعات شما درباره یک بازار و چیزی که می خواهید در آن بفروشید یا بخرید کاملتر باشد، تجربه بهتری در دنیای بازارها کسب خواهید کرد.
خلاصه داستان اینست که شما به عنوان یک فرد منطقی، مستقل و کارآفرین، برای بدست آوردن چیزهای نامحدودی که دوست دارید داشته باشید – در یک سیستم مبتنی بر عرضه تقاضا- با دیگران به رقابت می پردازید. در این رقابت هر چه از دیگران بیشتر پیشی بگیرید احساس بهتری خواهید داشت. برای اینکه در این رقابت موفق شوید تلاش می کنید تا جایی که بتوانید اطلاعات خود را از بازار کاملتر و کاملتر کنید.
مطلب مرتبط بعدی
چیست کار؟
علی سخاوتی عزیز
چرا یه کانال تلگرام،صفحه اینستاگرام، یا بهترین حالت ممکن یه گروه تلگرام که بتونیم توش تبادل نظر داشته باشیم و از حرفات استفاده کنیم نمیسازی؟
ممنون از پیشنهاد شما
مگر تبادل نظر همینجا روی وبلاگ چه اشکالی دارد؟
منظور شما رو در مورد استفاده از حرفهام دقیقا متوجه نمی شوم. ممنون میشم بیشتر درباره ایده تون توضیح بدید.
تبادل نظر روی وبلاگ چیزی شبیه و نزدیک فرستادن نامه با صندوق پست و پستچی هستش
تلگرام بسیار سریعتر و بهتر میشه ارتباط برقرار کرد و مکالمه کرد. صدالبته که وقت بیشتری هم میگیره چون آدم توی تلگرام رغبت بیشتری میکنه برای چَت کردن
استفاده از حرف هم مشخصن یعنی ایده گرفتن از حرفاتون و هر برداشت مثبت دیگری.