الف- وکیل شاکی یعنی همسرم چیزهایی می گفت که من در خواب هم تصور نمی کردم. مثلا این موضوع که در تمام طول زندگی مشترک، پدر زنم هزینه زندگی ما را پرداخت می کرده است و پس از مرگ ایشان من با قصاوت قلب، دختر یتیم او را ترک کرده ام. هر چقدر دروغی که وکیل می گفت بزرگتر بود، من سعی می کردم لبخند بزرگتری بزنم و با دقت بیشتری به حرفهایش گوش کنم.
ب- حتی در دادگاه کیفری ترک انفاق هم موضوعی برای مزاح و شوخی پیدا می شود. قاضی دادگاه اجازه داد به پرینت رنگی عکسهایی که از طرف شاکی به پرونده اضافه شده بود نگاهی بیندازم. عکسهایی که من با زنهای بیگانه/غریبه گرفته بودم و البته روی اینستاگرام منتشر کرده بودم.
ج- آقای قاضی که روحانی میان سالی بود، با روی باز و لبخند و صبر زیاد به حرفهای طرفین گوش می کرد. دادگاه بیش از یک ساعت و نیم طول کشید و با وجود انبوه پرونده هایی که همه جای اتاق دادگاه به چشم می خورد، قاضی برخلاف دکترها یا وکیل ها، هیچ عجله ای برای نسخه پیچیدن نداشت. نماینده دادستان آهسته به او یادآوری کرد که او امروز امام جماعت است و او جواب داد که دیگر دیر شده و نماز تمام شده است.
د- دختر جوانی که حدس می زنم وظیفه اش مرتب کردن پرونده ها و میز کوچکش گوشه اتاق دادگاه بود، مدتی طولانی با صدای نسبتا بلند با تلفن حرف می زد. من کوچکترین واکنشی از طرف قاضی یا نماینده دادستان نسبت به این موضوع ندیدم. دادگاه کیفری ترک انفاق هم می تواند یک محیط کار آزاد و دوستانه باشد مانند هر محیط کار آزاد و دوستانه دیگری.
ه- در گوشه ای از سالن طبقه همکف مجتمع قضایی، یکی دو نفر بساط فروش کیف و کفش برپا کرده بودند. چند منظوره بودن فضا و گوناگونی عناصر محیط در هر جایی الهام بخش هستند.
و- قاضی واقعا درباره شغل من و عدم ارتباطش با تحصیلاتم کنجکاوی نشان داد.
ز- جوانی با زنجیر به دستها و پاهایش – همراه یک سرباز- از یکی از اتاقها بیرون آمد. لباس زندان با راه های افقی به تن داشت و آرام به نظر می رسید.
ح- وکیل شاکی حتی بعد از اینکه قاضی ختم جلسه را اعلام کرد، حرف داشت. وکیل جوان معتقد بود با توجه به مواردی که از تکرارشان خسته نمی شد، جرم من محرز است.
ط- قاضی گفت که کل پرونده را باید دوباره بخواند و تا کامل آنرا نفهمد حکم صادر نخواهد کرد. نمی دانم چرا ولی من حرف او را باور کردم.
ی- قاضی با شوخ طبعی به احتمال حکم زندان من اشاره کرد. من عکس خودم را با آن لباس راه راه روی اینستاگرام تصور کردم. و همه داستانهایی که بعد از آزاد شدن از زندان درباره آنها توی پادکست به راه بادیه درباره شان صحبت خواهم کرد.
ک- حدس می زنم قاضی فهمیده بود که من حکم زندان را دقیقا به اندازه حکم برائت دوست دارم.
با تصحیح
هما نطور كه در خوراكي هامان به دليل فراوري مواد اوليه در چندين مرحله به انبوهي ازمحصولات مصنوعی مانند سوسيس و كالباس میرسیم كه معتقديم خوردن آنها مضر هم ميباشد و ای کاش بتوانیم به خوراکیهای طبیعی بگردیم
بسياري از دادگاها را هم تبديل به دوئل وكلا شده كه موضوعاتی که مطرح میشود ربطي به موضوع اوليه اختلاف ندارد. و وکیل سعی در بستن سنگین ترین اتهامات به طرف مقابل به منظور کسب پیروزی در پرونده را دارد وحل اختلاف را بسیار پیچیده میکنند .شايد براي همين قاضي پرونده ميداند هر حكمي بدهد طرفين خوشحال نميشوند چون خواسته اصلي آنها نيست وچه بسا قاضي دلش تنگ شده باشد براي یک اختلاف ناب و دست اول كه گه گاهي در دادگاههاي عام (دادگاهایی كه قاضي از ابتدا وارد موضوع ميشد و تا پایان دادرسی در جریان جزئیات بود که با احیای دادسراها دیگر وجود ندارد )با آنها مواجه میشد و طرفین اول بدون وکیل اختلاف خود را بدون توسل به بند ها و ماده های قانونی ساده و روان در پیش قاضی بیان میکردند
متلا در این پرونده قاضی مواجه میشد با اختلاف اینکه غذای هنک خام باشد یا پخته
آقا چرا میاید اینجا نظر میدین در مورد رابطه و زندگی دو نفر ؟
ایشون از طرف خودشون میگن هیچ کس هم نمیدونه
چی شده
چه اتفاقی افتاده
کی مقصر بوده
ایشون چیکار کرده
خانم چیکار کرده
کی چی گفته
و بقیه جزییات
الکی دل نسوزونید شاید ایشون مقصر بوده واقعا
شایدم واقعا اون خانم مقصر بود
شخصا اعتقاد دارم توی یک بحث و دعوا دو طرف مقصر هستن کم و زیاد داره فقط.
آدم عاقل مگه زن میگیره؟
حقته
هما نطور كه در خوراكي هامان به دليل فراوري مواد اوليه در چندين مرحله انبوهي از سوسيس و كالباس مصرف ميكنيم كه معتقديم مضر هم ميباشد
بسياري از دادگاها را هم تبديل به دويل وكلا شده كه ربطي به موضوع اوليه اختلاف نداردشايد براي همين قاضي پرونده ميداند هر حكمي بدهد طرفين خوشحال نميشوند چون خواسته اصلي آنها نيست و قاضي دلش براي اختلاف ناب و دست اول كه گله گاهي در دادگاههاي عام كه قاضي از ابتدأ و ارد موضوع ميشد ميشود
واای از وکیل ها…
من از دیشب تا الان مدام فکرم درگیره. نه کاری از دست آدم برمیاد نه چیزی میشه گفت. ابراز همدردی هم شاید مسخره باشه.
سلام و عرض ادب
با توجه به اینکه دغدغه اصلی این روزها من، رابطه عاشقانه است،
لطفا اطلاعات بیشتر بدهید درباره اینکه چطور روابط شما با همسرتان به اینجا کشیده و همسرتان اینگونه شد
اوه شت چه ترسناک