مرغ سفید

یکی از مرغهای همسایه هر صبح می آید و هر شب می رود.

به خانه من که با دیواری بلند از جاهایی که خانه من نیست جدا شده است.

با دیواری بلند بین من و برخی موجودات دیگر که دیواری بلند را مرز می پندارند.

مثل سگها و گاوها و گوسفندها و بعضی آدمها.

و نه گربه ها و قورباغه ها و پرنده ها.

و مرغ های خانگی که قرار نیست بتوانند به بلندای آن دیوار پرواز کنند.

زن همسایه پرهایشان را چیده است. و تخمشان را گه گداری به من می فروشد.

ولی یکی از آنها جدیدا هر روز می آید. از کجا و چطور نمی دانم.

و هر شب می رود. از کجا و چطور نمی دانم.

این مرغ مثل بقیه نیست.

پرهای نرم و تمیز سفید با خالهای سیاه دارد. بدون کمترین اثری از پنجه های خروسها روی پشتش.

و عجب ساکت و آرام به نظر می رسد.

به سر و صدای خروس ها یا هیاهوی مرغهای دیگر بعد از دستاورد تخم گذاشتن وقعی نمی گذارد.

بیشتر وقتها لای علفهای بلند باغچه در حال مراقبه است.

هر روز می آید. و هر شب می رود.

خوشبختانه هنوز مرغ دیگری را با خود همراه نکرده است.  

و خوشبختانه هنوز اینسوی دیوار تخم نگذاشته است.

یا گذاشته است و متاسفانه من هنوز متوجه نشده ام.

4 دیدگاه

  1. حس خوبی بود خوندن کامنت حسن 🙂

    مثل کمی قدیمی شدن در محل کار میمونه 🙂 ی حس خوب متفاوت داره 🙂

    کم کم داریم مخاطبای قدیمی وبلاگ علی سخاوتی میشیم :))

    قلمت پایدار آقای سخاوتی 🙂

    ایشالا مرغه از این به بعد فقط اینور تخم بذاره :)) یا دیگه حداقل به اندازه نیاز هفتگی شما :))

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *