علی عزیز در 1420

علی عزیز در 1420 اول از همه امیدوارم که در سال 1420 زنده نباشی. که تا آن زمان زمان تو را کشته باشد. ولی به هر حال این نامه را برایت می نویسم. اگر زنده بودی و این نامه به دستت رسید امیدوارم به بعضی از توصیه های آن عمل کرده باشی. امیدوارم در آن… ادامه خواندن علی عزیز در 1420

من امروز سرنوشت یک نفر را تباه کردم

می دانم این جمله دیگر تکراری شده است و شما از خواندن آن ممکن است حالتان بد بشود ولی من هنوز معتقدم برای استاد شدن در هر کاری دو روش بیشتر وجود ندارد. البته به جز استاد شدن در یک مؤسسه آموزش عالی که راههای دیگری هم دارد. از طریق یکی از همین راهها که… ادامه خواندن من امروز سرنوشت یک نفر را تباه کردم

در قضای حاجت شازده و سرنوشت جوان کشاورز

کاوه احسانی دیروز ماجرایی تعریف می کرد از ملاقاتش با یک جوان کشاورز در یکی از مناطق کردستان. بعد از من پرسید که آیا به سرنوشت اعتقاد دارم؟ ماجرا از این قرار بود که وسط راه شازده (لقبی است که من به پسر کاوه داده ام) نیاز به قضای حاجت پیدا می کند و کاوه… ادامه خواندن در قضای حاجت شازده و سرنوشت جوان کشاورز