باز میگریزم
از این لحظه از این جا
از خودم از بار زندگی
از تنهایی از آدمها
از این افسردگی پابرجا
از این فضا
از این قفس
از این همه فکر و خیال
باز میگریزم
این بار با شعر
نه با الکل و دود
نه با هواپیما
نه با بیم و امید
نه با کار و تلاش
شعر میبردم
به هر کجا که اینجا نیست
باز میگریزم
به هر کجا که من آنجا نیست
چون عمر بسر رسد چه شیرین و چه تلخپیمانه که پر شود چه بغداد و چه بلخمی نوش که بعد از من و تو ماه بسیاز سلخ به غره آید از غره به سلخ
گر آمدنم به خود بدی نامدمی/ور نیز شدن به من بدی کی شدمی/به زآن نبدی که اندر این دیر خراب/نه آمدمی نه شدمی نه بدمی/
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به تو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
من و تو بی من و تو جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ زخرافات پریشان من وتو