جنگلهای ارسباران. جنگلهای بکر ارسباران مقصد سفر اخیر من بود به حاشیه رود ارس. اینجا بکر کلمه کلیدی است. ساعتها پیاده روی در میان جنگلی که پای کمتر گردشگری به آن رسیده است. اگرچه ما پا جای پای گردشگران یا مسافران محلی قبلی می گذاریم ولی هنوز حس بکر بودن مسیر در ما بوجود می آید. اصولا شرایط لازم برای بکر بودن یک مسیر چیست؟ همه ما ايده نسبتا روشني از بكارت آدم و روغن زيتون و حتي فلزات داريم ولي مرز بكر بودن طبيعت كجاست؟ آميزش انسان و طبيعت دقيقا دركدام نقطه باعث دريده شده پرده عفاف طبيعت مي شود؟ چقدر درخت از يك جنگل بايد قطع شود؟ چند تا حيوان وحشي بايد شكار شود؟ چند كيلومتر جاده بايد كشيده شود؟ چقدر پلاستيك بايد ريخته شود؟
بعد ازساعتها طی طریق در این مسیر بکر به جایی می رسیم به نام امامزاده سید جبرئیل. ما اگرچه پای پیاده از جهتی بکر به امام زاده می رسیم، ولي از سويي ديگر راهی ماشین رو بکارت محیط را با بی رحمی تمام در نوردیده است. ناخشنودی گروه از این موضوع مشهود است. با این همه انتظار، این همه طی طریق و این همه وعده وعید بکر بودن، شب را جايي مي خوابيم كه كمتر اثري از بكارت درآن ديده مي شود .
سؤال ديگر اينست كه این همه داستان و افسانه و رسم و سنت برای حفظ و نگهداری بکارت برای چیست؟ چرا ما آدمها حاضریم بهای بیشتری برای هر چیزی که بنی بشری قبل از ما آنرا تجربه نکرده است بپردازیم؟ آیا از این نظر تفاوتی بین یک توریست که انتظار بکر بودن از جنگلی را دارد و یک شیخ عرب که انتظار بکر بودن از یک دختر ایرانی را دارد هست؟ چيزي كه مسلم است اينكه هر دو حاضرند پول بیشتری برای تصاحب جایی بکر بپردازند.
به نظر من اولین چیزی که بکارت جنگل را می درد پلاستیک است. اولین پلاستیک، خونی است که وقتی می ریزد بکارت جنگل یا هر جای طبیعت را از دید توریست از بین می برد. چرا ما پلاستیک را در طبیعت نمی توانیم تحمل کنیم؟ آنهم چیزی که زندگی ما تا این حد به آن وابسته است؟ یک لحظه زندگی خود را بدون پلاستیک تصور کنید. پلاستیک هزار سال طول می کشد تا تجزیه شود. خوب که چی؟ چرا با دیدن یک بطری آب در طبیعت وحشت می کنیم و به زمین و زمان بدو بیراه می گوییم؟
شاید پلاستیک برای بازماندگان ما در سه میلیون سال بعد سوختی فراهم کند که هم هوا را کمتر آلوده می کند و هم به دلیل نزدیک بودن به سطح زمین استخراجش به مراتب کم هزینه تر از نفت است. سه ميليون سال بعد ايرانيان در اين سرزمين بزرگ روز ملي پلاستيك راجشن خواهند گرفت و از ما كه به اندازه كافي پلاستيك در دامان طبيعت ريخته ايم قدرداني خواهند نمود. من حدس می زنم توزیع جغرافیایی سوخت جديد هم بسیار شبیه نفت فعلی خواهد بود. هر ملتی که مثل ما نفت بیشتری دارد بیشتر توی طبیعت آشغال می ریزد. مگر نباید با طبیعت رابطه دوطرفه داشت؟ طبیعت به ما نفت می دهد و ما به طبیعت پلاستیک. تعاملی دو طرفه که ما را برای یک گذار تاریخی سه میلیون ساله آماده می کند.
عشایر این تعامل را به خوبی درک کرده اند. کنار چادرهایشان به وفور پلاستیک دیده می شود. اصلا خود عشاير هم ديگر آن عشاير بكري كه ما دوست داريم ببينيم نيستند. آنها هم دسترسی به دانشگاه آزاد دارند و برای تامین هزینه هایش گلیم هایشان را به دو برابر قیمت به من توریست می فروشند. نان و ماستشان را هم همینطور.
شايد جستجوي جاها و آدمها و مناظر بكر، چيزي متعلق به گذشته است، هرچند گذشته اي نزديك. شايد زمان آن فرا رسيده باشد كه به دوره فرا-بكارت (post virginity) گذر كنيم.
مطالب مرتبط:
بد نبود ولي خيلي بهتر مي تونست باشه
یک دیدگاه