بهترین سفر با نوشیدن یک فنجان قهوه، یک لیوان چای سبز و یک بطری آب معدنی آغاز می شود

چند روز پیش به دیدن یکی از دوستان خوبم که مدیر داخلی یک رستوران مجلل است رفته بودم. یکی دو ساعتی که آنجا بودم با یک فنجان قهوه، یک لیوان چای سبز و یک بطری آب معدنی پذیرایی شدم. ساعت حدودا پنج عصر بود و من هم تمایلی به خوردن کباب نیم متری با مخلفات سلفون کشیده شده نداشتم. با وجود اصرار زیاد دوستم، من به مایعات ذکر شده بسنده کردم.

هنگام خداحافظی و بازگشت به منزل در دستشویی رفتن و خالی کردن مثانه کوتاهی کردم. حدس می زدم که حداکثر بیست دقیقه بعد به خانه می رسم. وقتی به پل سید خندان رسیدم، صف تاکسی مقصد من از صد متر هم بیشتر بود. یک ربعی منتظر ماندم. فایده ای نداشت. حتی یک تاکسی هم نمی آمد. نیاز به قضای حاجت هر لحظه در من بیشتر می شد. تا جایی که تصمیم گرفتم زرنگی کنم و یک مسیر جایگزین با صف تاکسی خلوت تر انتخاب کنم. این کار هم فایده ای نداشت. گویی پلیس همه راهها به پل سید خندان را مسدود کرده بود. داشتم به حد انفجار می رسیدم.

تصمیم گرفتم برای رفع مشکلم به پارک اندیشه بروم. پارک کوچکی در خیابان شریعتی جنوب پل سید خندان. هوا تاریک شده بود. پارک خیلی خلوت بود. حتی دستشویی پارک هم خلوت و بدون صف بود. بهتر از چیزی بود که انتظارش را داشتم. یک ساختمان نو با کاشیهای نو و شیرآلات نو و حتی مایع دستشویی. بدون بو یا حتی یک توالت گرفته شده. همه چیز سر جای خودش قرار داشت.

از توالت پارک که بیرون آمدم احساس عجیبی داشتم. گویی وارد بهشت شده بودم. درختان چنار سر به فلک کشده در نسیم آخر زمستان تکان می خوردند. اثری از سر و صدای خیابان شریعتی توی پارک نبود. چه آرام و چه خلوت. یک لحظه به حال همه کسانی که در آن لحظه توی صف تاکسی زیر پل سید خندان منتظر بودند، افسوس خوردم. آدمها چرا اینقدر برای به خانه برگشتن عجله دارند؟ باز عجله سر صبح برای رسیدن به سر کار و ساعت زدن یک چیزی ولی عجله در بازگشت به یک آپارتمان شصت متری با یک تلویزیون 42 اینچ و یک توالت یک متری و آشپزخانه اوپن 3 متری با کابینتهای ام.دی.اف؟ نه جدی؟

 

پارک اندیشه

تک و توک آدمهای توی پارک با هزاران آدمی که توی خیابان یا توی صف تاکسی می بینی فرق دارند. اینها عجله ندارند. خیلی آرام روی نیمکت نشسته اند و یا مشغول راه رفتن هستند. آدمهای توی پارک نگاه می کنند. به هم یا به درختها یا به آسمان یا به زمین یا به چمن یا به فواره. و دو تا از زیباترین آبنماهای جهان در پارک اندیشه قرار دارد. یکی در جنوب پارک در نزدیکی ساختمان توالت عمومی و یکی هم در شمال پارک روبروی فرهنگسرای اندیشه. اولی مستطیل شکل است و دومی گرد. با نورپردازی و رقص آب و همه چیزهایی که آدم از زیباترین آبنمای جهان انتظار دارد. در گوشه ای از یک پارک خلوت در وسط یک شهر شلوغ. و کثیف.

نگاه کردن به تک تک درختهای پارک، تک تک لوله های آب فواره ها و تغییر حالتشان حدودا دو ساعت طول کشید. در این دو ساعت من روی چند نیمکت در قسمتهای مختف پارک نشستم، سری به کتابخانه فرهنگسرای اندیشه زدم که بوی جوراب و موکت می داد و چندین بار هم بطور نامنظم مسیرهای بین درختان را قدم زدم. در طول مدتی که من آنجا بودم پارک نه خیلی شلوغ تر شد نه خیلی خلوت تر. انگار که پارک اندیشه از دید عموم مخفی بود و فقط بعضی ها از وجود آن خبر داشتند.

وقتی به زیر پل سید خندان برگشتم همه صفها از بین رفته بود. حدودا ده دقیقه طول کشید تا تاکسی پر شود و حرکت کند.

 

4 دیدگاه

  1. سلام جناب سخاوتی
    توالت عمومی پارک اندیشه بارها و بارها به داد من رسیده. یک ساختمان شیک که هیچ انتظار نمیره توالت باشه
    من این پارک رو دوست دارم
    الا که شما این مطلب رو نوشتید فضای پارک با تمام جزئیات در ذهنم مسم شد.
    قبل از کتابخانه یک آلاچیق بزرگ هست که توش صدا می پیچه مثل غار

      1. سلام
        از مقالتون خیلی خوشم اومد شاید صدها بار به این درد گرفتار شدم ولی نه تنها توالتی پیدا نشده بلکه اگرهم پارکی بوده درش بسته بوده 🙂

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *