13 دیدگاه

  1. سلام,من قصد تغییر رشته یا ترک رشته دارم و مولفه ای که تصمیم را برای من سخت میکند۱. متهم شدن به بی تحربه بودن و ۲.ترس از تصمیم گیری از روی شوق و احساس هست که گویا در دنیای ما ایده آل های من وجود ندارند,یعنی کاری که دوست داریم را انجام بدیم ایده آل به حساب میاد و ۳.نمیتوانم بفهمم علاقه چیه?نمیتوانم بین هنر و جامعه شناسی علاقه ام را انتخاب کنم.نمیدونم دغدغه داشتن مهم هست یا حس و خواسته ای که به دل می افتد و اینکه دیوانه یک چیز خاص نیستم و خیلی از زمینه های هنر و انسانی را دوست دارم!من دو ماه دیگه دارم تا ترم چهار دانشگام تموم بشه اما واقعا شما دلیلی میبینید که یک روز بیشتر هم در رشته و مسیری که نمیخواهم اش بمونم?چون انصراف خیلی ریسک داره?درسته ولی من این راه نمیخوام و گزینه های دیگه ام دانشگاه نرفتن و کنکور انسانی دادن هست.ولی اطرافیان و بزرگترها حسابی دست و پایم را بسته اند و بعضی اوقات شک میکنم که شاید دنیا و جامعه ما انقدر وحشت ناک باشه , که من بدبخت بشم اگه این مهندسی رو ادامه ندم.وای… نمیدونم چجوری با استدلال های پدرها و این به اصطلاح دنیا دیده ها برخورد کنم!

    چقدر خوشحالم که میخوام زندگیی بسازم,جدا از نسخه های پیچیده شده.
    البته اگر اندرزهای بزرگترها من را بر سرجایم ننشاند مثل ۴سال پیش.

  2. سلام
    یه پیشنهاد برای موضوع پادکست بعدی داشتم،
    اونم بحث باور و اعتقاد و فاصله ی بین باورهامون تا عمل به اونها هست.
    و اینکه چرا ماها خودمون نیستیم؟
    چرا بر خلاف باورهامون رفتار می کنیم؟
    چکار کنیم که ازین دوگانگی خلاص بشیم؟
    بخش اول دوگانگی به این شکله:
    چجوری بگم ما خیلی وقتا خیلی کارایی که دوست داریم رو انجام نمیدیم به خاطر اینکه مثلا “مردم چی میگن” یا “مردم چی فکر میکنن” و …
    خیلی وقت ها هم خیلی کارها رو انجام میدیم چون عرف جامعه اون شکلیه، چون بقیه هم اونکارو انجام میدن (گرچه شاید خودمون مخالفش باشیم ولی بازم انجام میدیمش!)

    بخش دوم دوگانگی:
    همون بحث گشادی هست. اینکه چی میشه که ما کلی فکر داریم ولی هیچکدوم رو انجام نمیدیم؟…یا شبیه گنجشک یه نوک بهش میزنیم و دیگه کاری به کارش نداریم. یعنی بازم بر خلاف باورهامون عمل میکنیم.
    مرسی.

    1. موضوع خیلی جالبیه

      چرا برخلاف تصمیمها و افکارمان داریم عمل میکنیم؟
      چرا گزینه‌های مختلف را مدتها بررسی میکنیم اما در نهایت گزینه انتخابی را اجرایی نمیکنیم؟
      چرا در مرحله فکر باقی میمانیم؟

      1. چون همین که بهش فکر کنیم حالمون خوب میشه!دیگه حال نداریم واقعا اجراش کنیم

        این جواب بر اساس تجربه ی قبلی به ذهنم رسید!

  3. من نرسیدم زنگ بزنم اما خدا رو شکر هم شهری های عزیزم جبران کردند.

    خیلی هم ممنون آقای سخاوتی

    1. من هم مثل شما خیلی میترسیدم زنگ بزنم

      واقعا چرا میترسیم؟
      آیا ترس فایده ای هم داره؟
      درسته که این احساس برای اجداد ما مفید بوده ولی الان هم به ترسیدن نیاز داریم؟
      نمیشه یجوری از بین بردش؟

      ممنون از آقای سخاوتی و دوستانی که زنگ زدند
      و تبریک بابت اولین بازگشت سرمایه بادکست گب با علی سخاوتی

  4. هر چقدر هم بکوشیم و فرار کنیم

    لحظاتی در زندگی پیش می آید که چاره ای جز تصمیم گیری و انتخاب نداریم

    انتخابهایی که هزینه دارند

    ممکن است وادار شویم برخی داشته های خود را زمین بگذاریم

    تا جا برای دستاوردهای جدیدتر باز شود

    ممکن است وادار شویم برخی را از دنیای خود بیرون برانیم

    تا جا برای تنفس دیگرانی که در دنیای ما زندگی میکنند بیشتر شود

    هر تصمیمی در درون خود، درد دارد

    رنج دارد

    هزینه دارد

    اما نباید در درون خود تردید داشته باشد

    هیچوقت هیچوقت هیچوقت گزینه های یک تصمیم برای ما دقیقاً هم ارزش نیستند

    ما چیزی به نام تردید در تصمیم گیری نداریم

    آنچه هست، ترس از تصمیم گیری است

    بیهوده نیست که گفته اند

    اگر بین انتخاب دو گزینه تردید داشتی

    سکه ای به هوا پرتاب کن و شیر یا خط بازی کن

    قبل از رسیدن سکه به زمین

    در دلت احساس میکنی که دوست داری

    سکه از کدام سمت آن به زمین بیفتد

    (متن ایمیل محمدرضا شعبانعلی)

  5. بسیار ممنونم از شما آقای سخاوتی بابت مطرح کردن این موضوع در پادکست و ممنونم از 2 دوست دیگری که نظرات و ایده هاشون رو با ما درمیون گذاشتن.
    از خودم هم ممنونم که تصمیم گرفتم که با یک ایمیل از علی سخاوتی راهنمایی بگیرم و اون ایمیل سبب شد من امروز ایده های جدید و نقطه نظرات جدیدی رو از شما 3 نفر یاد بگیرم
    به شدت بهم چسبید و نکات ریز خوبی یاد گرفتم

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *