حسن اینجام میسوزه

من و مادر بچه ها تازه به بخش تزریقات اورژانس بیمارستان رسیده بودیم که

یکی از زنهایی که سرم به دستشان وصل بود از اینکه سینه اش می سوخت ابراز نگرانی کرد

مریض هر بار با نگرانی بیشتری به همراهش که ظاهرا همسرش بود می گفت که حسن اینجام می سوزه

یکی از مراجعین به آمپول زن بخش گفت که حتما حساسیت داده

آمپول زن بخش به حسن گفت که سرم را قطع کند و توی دستشویی آبی به سر و صورت بیمار بزند

حسن تقاضای یک لیوان کرد

آمپول زن مرد قاطعانه جواب داد که “ما اینجا لیوان نداریم” و پیشنهادش را برای شستن صورت مریض توی دستشویی تکرار کرد

مریض به قدری جمله “حسن سینه ام داره سوراخ میشه” را بلند فریاد می زد  که من منتظر بودم اتفاق بدی بیفتد

ما منتظر آمپول زن زن بودیم که رفته بود نماز بخواند

بعد از اینکه حسن بیماری را که سینه اش داشت سوراخ می شد روی ویلچر به ساختمان دیگری که به قول آمپول زن دکتر داشت و پرستار داشت و همه چیز داشت برد

مادر بچه ها از آمپول زن مرد پرسید که نماز صبح چند رکعت است

آمپول زن مرد نگفت که نماز صبح چند رکعت است

بالاخره آمپول زن زن از اتاق نماز بیرون آمد و آمپول مادر بچه ها را زد

آمپول زن مرد از آمپول زن زن پرسید که به خانمی که روی آن تخت بود چه آمپولی زده بود

آمپول زن زن اسم دو تا آمپول را گفت و سؤال کرد چطور

آمپول زن مرد گفت مثل اینکه حساسیت داده بود. سینه اش کمی خارش داشت

آمپول زن زن گفت که خوب باید به دکترش می گفت که حساسیت داره

آمپول زن مرد با صدایی خیلی آرام گفت که آره باید به دکترش می گفت که دکتر اون آمپول رو براش ننویسه

کنار در بخش تزریقات اورژانس بیمارستان میلاد که نه پرستار داشت نه دکتر و نه لیوان آب، نیم ساعت بعد از اذان صبح، یک نفر داشت به چند تا بچه گربه غذا می داد

12 دیدگاه

  1. علاوه بر کمی خشم پنهان شده ده نکته پنهان شده مشهود که من فقط 5 تای آن را کشف کردم
    1-اصل بقای توقعات : بیمار توقع پرسنل جایگزین در وقت نماز وحضور همیشگی پزشک پاسخگو و کادر خوش اخلاق را دارد وبیمارستان توقع دارد بیمار لیوان کاغذی نخواهد- عوارض جانبی همه دارو ها را بداند- نسخه را بتواند بخواند وهنر تغییر نظر پزشک را بداند وتحمل شایسته داشته باشد
    2- قدرت امید : پزشکی که حتی در بخش اورژانس نیست در نیمه شب در سایر بخشها به دنبالش باشید
    3- درک عمیق هرم مازلو ومثنوی توسط بیمارستان : اگر لیوان وپزشک پاسخگو وپرسنل خوش اخلاق فراهم شود توقع لایه های بعدی ظاهر می شود پس بند باید کرد سیلی را ز سر
    4- کرختی احساسی کادر : فریادهای بلند بیمار را کمی خارش سینه می بیند
    5- امپول می تواند چرای زندگی شود : هر کس برای خود چرایی (آمپولی ) دارد با هر چگونه ای خواهد ساخت

  2. امیدوارم هر ایده ای که برای نوشتن این مطلب داشتن ،فقط حتی لحظه ای هم خاطی یا بی مسئولیت بودن پزشک مادر بچه های حسن به ذهنشون خطور نکرده باشه!

  3. خب باید بگم که خندیدم من اولش، بدون هیچ گونه حس بشر دوستانه، قاه قاه خندیدم، مخصوصا وقتی چند تا نظر اول را هم خوندم
    و خب نظرات بعدی رو که خوندم یه مقدار تفکر کردم و تعجب
    و نظر آخر ناراحتم کرد
    بیشتر که فکر کردم ناراحت تر شدم از سوختن سینه ی مادر بچه های حسن
    و در انتها شگفت زده شدم از اینکه جناب سخاوتی اینطور نشون داده اند که: نه توی بیمارستان ناراحت شده اند، نه از دیدن صحنه ی غذا دادن به گربه ها تعجب کرده اند، نه موقع نوشتن این پست خندیده اند، و نه موقع خوندن نظر اولی عصبانی شده اند

    و الان دارم فکر میکنم که میشه ده تا یا شایدم بیشتر ایده داد در مورد هدف نوشتن این پست 🙂

  4. یه چیزی می خواستم بگم . تو فکر می کنی خیلی آدم شاخی هستی و ایده های خیلی جدیدی داری … کتاب امکان رو هم خوندم و بدک نبود ولی کلا ایده هات مزخرفن و بوی یاس و ناامیدی و در عین حالاین فرض که عقل کلی در همه ی نوشته هات دیده میشه
    مطالبی رو که تو میگیو میشه با یه ماه توی سایت ها یا مجله های روانشناسی چرخ زدن یاد گرفت . تو 10 سال آخر زندگیت چه کار شاخی به جز سر کیسه کردن مردم با کوچینگ 🙂 یا تخریب محیط زیست برای ساختن چهار دیواریت کردی ؟
    کلا نوشتم که بدونی عقل کل نیستی
    😉

  5. سکانس غذا دادن به بچه گربه ها شاید برای شما سکانس شیرین و آخر بود اما به نظر من نیست اونجا اون گوشه توی اون سکانس انعکاس همون صحنه آمپول زن مرد|زن بود تصویر متقارن اون صحنه که یکی از دست این خلق رمیده به گوشه ای خزیده و چنین کاری میکند . انسانها باید سعی کنند تا با حداکثر توان در همه جوانب روحی رشد کنند قدیم فلانی هم طبیب بود هم پزشک گاهی هم قاضی. برای “آغاز کردن” از خودمان به نظر من اگر طبیب هستیم حدالقدور قاضی و پدر روحانی و محیط بان خودآموخته هم باشیم. شاید رفته رفته حداقل از اطراف خودمان خوشحال باشیم چنین صحنه هایی را نمیبینیم

    1. تصحیح میکنم : «قدیم فلانی هم طبیب بود هم پدر روحانی گاهی هم قاضی» الان کسی که معمار هست نمی تواند کارکترهای داستانی و تخیلی در نقشه های معماریش درآمیزد کسی که طبیب است انسان را فقط یک مشت پوست و گوشت استخوان میبیند و از بعد روانشناسی به بیمارش نگاه نمیکند کسی که بازرگان است چیزی از علی بابا و چهل دزد بغداد نمیداند کسی که مهندس است نمیتواند ایده های مهندسی خود را با هنر درآمیزد دانشگاه با قرار دادن واحدهای درسی نه چندان شبیه هم در یک رشته سعی در این کار کرده که موفق نشده است

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *