معلم فارسی اول دبستان یا ریاضی سوم دبیرستان یا هر درسی که ممکن است دیگر در هیچ مقطعی یا رشته ای تدریس نشود.
اگر معلم بودم
عبارت زیر را از کتاب Time Enough for Love روی تخته می نوشتم:
“A human being should be able to change a diaper, plan an invasion, butcher a hog, conn a ship, design a building, write a sonnet, balance accounts, build a wall, set a bone, comfort the dying, take orders, give orders, cooperate, act alone, solve equations, analyze a new problem, pitch manure, program a computer, cook a tasty meal, fight efficiently, die gallantly. Specialization is for insects.”
بعد به شاگردهایم می گفتم که این متن، یک آدم و قابلیتهایش را توصیف می کند. و ما قرار است سر این کلاس تا آخر سال با هم آن را به قالب زمان و مکان خودمان بریزیم. به آنها می گفتم که این متن کل کتاب درسی آنهاست ولی هیچ عجله ای برای ترجمه کلمه به کلمه آن وجود ندارد.
این کار شاید ده دقیقه طول می کشید. و این بیشترین زمانی است که من می توانستم معلم باشم.
به بهانه
شنیدن خبر حذف علوم انسانی از دبیرستان های عادی
من اگر معلم بودم دوست داشتم مثل معلم “انجمن شاعران مرده ” یا معلم کردستانی متفاوت باشم.ولی اگر واقعا معلم بودم اینطور نبودم ، چون الان در شغلم متفاوت نیستم . من با کتک با معلم وکلاس آشنا شدم ( وهنوز هم بعد چندین سال فکر میکنم به ناحق بوده )ولی لحظات اوج لذتی هم تجربه کرده ام که بعلت آموخته هایم از کلاس بوده. مثل وقتی که معادلات دیفرانسیل را یاد گرفتم حس کردم همه راز های جهان را میتوانم تحلیل کنم ویا وقتی در فیزیک پنجه در پنجه نظریه انیشتن انداختم .
بنظرم سیستم آموزشی مثل نفت که در یک قرن باعث کسب انرژی فراوان توسط بشر وپیشرفت به اندازه چند هزاره گردید وبزودی نقش تامین انرژی را از دست خواهد داد. در مقطعی باعث پیشرفت جهشی شده ولی نقش آن کم رنگ ونیاز به تغییر دارد . چطور نمیدانم.
ولی اگر من معلم بودم آموزش ساخت فیلتر-بازیافت – زندگی در محدوده یک کیلومتری – طبیعت -حواس پنج گانه -دور ریختن وسبک سازی – ورزش – لذت از تنهایی – اشتباه کردن – شنا – رها سازی از اولویت های من بود.
سلام
حذف علوم انسانی از رشتههای تحصیلیِ دورهی متوسطه و جایگزینیِ اون با تحصیل در دبیرستانهای «فرهنگ» که بیش و پیش از هر چیز، تفکر و توضیحی سیاسی میطلبه، ولی
آنچه شما نقل کردهاید، به تصور من، چه علومِ انسانی حذف بشه و چه نشه، چه باقی رشتهها هم حذف بشن و چه نشن، جانِ کلامِ منتقدان بیشتر سیستمهای آموزشی در بیشتر نقاط دنیاست بهویژه جهان سوم و بهویژه کشور خودمون.
خوندن و حفظکردن و امتحاندادن و قبولشدنِ بغل بغل کتاب و واحد و درس که بیش از نود درصدشون هیچ نقش مثبتی در آیندهی دانشآموزها ایفا نمیکنن، پایهی اصلیِ «سیستم» آموزشی شده.
بنده که بهشخصه دوازده سیزده سالی میشه «انتگرال» هیچ چیزی را نگرفتهام!
البته با واکنش های داده شده گفتن کی همچی حرفی زده. اصلا پیدا کن لبو فروش را. منظورمان چیز دیگری بوده . بله چیز دیگری
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
اتفاقا من فک میکنم اینایی که گفتین واسه آدمای عادی لازمه! مثلا منظورم اونایی هست که درس میخونن و بعدش کارمند میشن و ازدواج میکنن و بچه دار میشن و بعدشم میمیرن! یعنی نهایت آرزوهاشون همین ها هست .
تخصصی شدن مال کسایی هس که به دید دیگران اهمیت نمیدن و حاضرن بعضی جنبه های زندگیشون رو ول کنن و برن دنبال عشق و علاقشون !
و فکر میکنم مهم ترین چیزی که میشه به بچه ها یاد داد اینه که فقط کاری رو انجام بدن که لذت میبرن ازش ! نه اونی که اجتماع ازشون میخواد !
اصلا هیچ نوع خبری گوش نمیدهم
این اموزه رو از این وبلاگ گرفتم