من برای مدتی طولانی فقط یک سؤال داشتم:
چگونه می توانم توجه زیادی به خودم جلب کنم؟ البته این سؤال در دوره های مختلف اشکال متفاوتی پیدا می کرد. مثلا چطور می توانم خیلی پولدار بشوم. یا چطور می توانم هنرمند معروفی بشوم. یا چطور می توانم مخترع بزرگی بشوم.
گویی که همیشه داشتم به این موضوع انشا فکر می کردم: وقتی بزرگ (تر) شدی چگونه می خواهی توجه زیادی به خودت جلب کنی؟ و به جای اینکه دوصفحه انشا درباره آن بنویسم، به چسباندن یک جمله به موضوع انشا بسنده می کردم:
وقتی بزرگتر شدی چگونه می خواهی با رتبه کنکور توجه زیادی به خودت جلب کنی؟
وقتی بزرگتر شدی چکونه می خواهی با پولدار شدن توجه زیادی به خودت جلب کنی؟
وقتی بزرگتر شدی چگونه می خواهی با وبلاگ نویسی توجه زیادی به خودت جلب کنی؟
وقتی بزرگتر شدی چگونه می خواهی با ساخت یک خانه توجه زیادی به خودت جلب کنی؟
والخ.
و بعد از چسباندن این دو جمله به هم و ساختن یک سؤال جدید که با سؤالهای قبلی فرق زیادی نداشت، کلی زمان و انرژی صرف می کردم که جوابش را پیدا کنم.
من هرگز نتوانستم توجه زیادی به خودم جلب کنم. شاید چون به اندازه کافی تلاش نکردم. شاید چون اصلا توجه زیادی وجود ندارد که من بتوانم آنرا به خودم جلب کنم. در هر صورت انشایی برای این موضوع ننوشتم. برای موضوع “وقتی بزرگ شدی دوست داری چه کاره بشی؟” هم همینطور.
وقتی بزرگ شدم دوست دارم چه کاره بشم؟
من دوست دارم وقتی بزرگ شدم کاشف بشوم.
دوست دارم بتوانم توجهم را به آدمهای جدید و چیزهای جدید جلب کنم. به چیزهایی که تا حالا به آنها توجه نکرده ام.
البته هنوز دوست دارم که توجه زیادی به خودم جلب کنم. ولی ظاهرا تعداد کسانی که قبل از من توی این صف ایستاده اند خیلی زیاد است. شاید اگر روزی کاشف خیلی خوبی بشوم، بتوانم توجه زیادی به خودم جلب کنم. WTF
دوست دارم آنقدر کاشف خوبی بشوم که بتوانم یک راهنمای ساده برای کاشف شدن بنویسم. راهنمایی که بتواند به آنهایی که نمی دانند یا می دانند که وقتی بزرگ شدند دوست دارند چه کاره بشوند کمک کند. شاید این راهنما بتواند به جلب شدن توجه زیادی به من کمک کند. WTF
راهنمای ساده برای کاشف شدن:
الف- سؤالهای خود را اساسا تغییر دهید. چسباندن یک جواب کوتاه به یک سؤال، آنرا تغییر نمی دهد. مثلا “چگونه می توانم لاغر بشوم” با “چگونه می توانم با رژیم گرفتن لاغر بشوم” هیچ فرقی ندارد.
ب- بیش از یک سؤال داشته باشید.
ج- هر سؤال را بیش از یک جا مطرح کنید.
د- به سؤالهای خود عشق نورزید. آنها را رها کنید. مخصوصا سؤالهایی را که به جواب منجر می شوند. تصور کنید که سؤالهای فعلی شما سرزمینی است که قصد دارید از آن مهاجرت کنید.
د-د- به جوابهای خود عشق نورزید. چه بخواهید و چه نخواهید آنها خیلی زود شما را ترک می کنند.
ه- وقتی به جواب می رسید، آنرا به سؤال تبدیل کنید. نوشتن یک آگهی استخدام روی وبلاگم جوابی بود برای این ُسؤال که “چگونه می توانم فردی مشتاق برای خلق محتوا پیدا کنم؟” تقاضای کارنامه از طرف متقاضیان ده ها سؤال جدید از زمان انتشار آگهی ایجاد کرده است. بعضی از این سؤالها را متقاضیان برای من فرستاده اند. بعضی از سؤالها را هم من برای آنها. هنوز جوابی در کار نیست.
و- در گفتگو با آدمهای دیگر، به سؤالهایشان گوش بدهید نه به جوابهایشان. بعد همان سؤالها را از خودشان بپرسید. اینجوری هم توجه شما به آنها جلب می شود و هم توجه آنها به شما.
ز- از دور و بر خودتان سؤال بپرسید. اگر از پدر و مادر خود سؤالی ندارید، چگونه می توانید از رئیس جمهور آمریکا سؤالی داشته باشید؟ نه جدی؟ اگر از امروز خود سؤالی ندارید، چگونه می توانید از “وقتی که بزرگ شدید” سؤالی داشته باشید؟ یا حتی برایش جوابی.
ز-ز- با توجه به آیتم قبلی، جواب “وقتی بزرگ شدی دوست داری چکاره بشی؟” می تواند F**K YOU باشد. البته بهتر است این جواب را هم به سؤال تبدیل کنید.
ح- با همه حواس و توجه خود سؤال بپرسید. تصور کنید که دریچه های زیادی دارید که آنها را به روی هر آنچه غیر از خودتان است باز می کنید. البته به انتخاب و اختیار. تصور کنید دریچه ها سؤالهای شما هستند و چیزهایی که به درون شما راه پیدا می کنند جوابهایی هستند که باید از یک دریچه دیگر به بیرون بروند و دوباره از طریق یک دریچه (سؤال) دیگر به درون بیایند.
ط- کشف کردن لزوما مثل کشف یک قاره یا یک باکتری ناشناخته نیست. پس کشف کردن چگونه است؟ رجوع شودبه آیتمهای قبلی.
ی- بیش از یک سؤال داشته باشید و هر سؤال را بیش از یک جا مطرح کنید. هر سؤال مثل یک سوراخ است و هر جایی که سؤالتان را مطرح می کنید یک دیوار. یک دیوار از زندانی که جلوی کاشف شدن شما را می گیرد. سؤالهایتان را فقط از گوگل نپرسید. یا فقط از آدمهای موفق. یا فقط از تلویزیون. یا فقط از یک کتاب.
شاید روزی برسد که دیوارهای دور و بر شما پر از سوراخهای ریز و درشت شده باشند. نیاز فطری شما به جلب توجه زیاد هم همینطور.
“شاید روزی برسد که دیوارهای دور و بر شما پر از سوراخهای ریز و درشت شده باشند. نیاز فطری شما به جلب توجه زیاد هم همینطور.”
چون نویسنده آقا هست و زیاد بر جنسیت خودش در نوشتههایش تاکید میکند، این جمله را برای خانمها مینویسیم تا اصل تائو هم رعایت شده باشد :
“شاید روزی برسد که دیوارهای دور و بر شما پر از قلههای کوتاه و بلند شده باشند. نیاز فطری شما به جلب توجه زیاد هم همینطور.”
ك- وقتي سوال نداريد بد ترين راه دزديدن سوالات ديگران است.
ل- هيچ راهنماي ساده اي براي كاشف شدن وجود ندارد، هيچ راهنمايي براي كاشف شدن وجود ندارد؛ براي كاشف شدن تنها بايد… (چنين جمله اي وجود ندارد.)
م- خلاصه قسمت هاي (الف) (د) (ه) :
كشف سوال مهمتر از كشف جواب است.
س- سوال زياد داشتن بهتر است يا مهاجرت سريع و پي در پي از سوالات؟!
اولين بار كه توجه آقاي سخاوتي به من جلب شد .آن را به حساب جذابيت خود گذاشتم و همواره بيهوده تلاش كرده ام با افزايش جذابيت توهمي ، جلب توجه را همچنان حفظ نمايم . حالا متوجه شدم جلب توجه اولي فقط بخاطر جديد بودن بوده است . نه چيز ديگر. اگر بتوانم كاري كنم كه فراموش شوم .آن قدر فراموش كه در برخورد بعدي آدم جديد بحساب و يك بار ديگر توجه به من جلب شود.خيلي خوب ميشود
من دوست دارم وقتی بزرگ شدم کاشف بشوم.
دوست دارم بتوانم توجهم را به آدمهای جدید و چیزهای جدید جلب کنم. به چیزهایی که تا حالا به آنها توجه نکرده ام.