14 آذر 1396 – تهران

چند روز پیش دکتر س – دوست برادرم – دهانم را معاینه کرد و نظرش این بود که زخمی که بعد از سه ماه هنوز خوب نشده است آفت نیست و توصیه کرد حتما برای معاینه و نمونه برداری پیش دکتر ا بروم. امروز منشی دکتر ا یک بیوگرافی (این واژه ای بود که خودش بکار برد) شامل اسم، سن، شماره تلفن، شغل و وضعیت تاهل من توی یک دفتر شبیه دفاتر دبیرخانه اداره های بیست سال پیش وارد کرد.

دکتر ا بعد از معاینه دهانم و فهمیدن عمر زخم، خیلی نگران و دغدغه مند شد. چند بار پرسید که سیگار می کشم یا مشروب می خورم. حتی درصد الکل برایش مهم بود. از همکارش هم خواست که به زخم دهان من نگاهی بیندازد. فکر کنم دو دکتر به همراه دو دستیار توی یک اتاق که چند تا یونیت دندانپزشکی داشت کار می کردند. البته خانم منشی معتقد بود که آنجا مطب دندانپزشکی نیست بلکه مرکز بیماریهای دهان و دندان است. این موضوع را در  توجیه غیر قابل پیش بینی بودن زمان های ویزیت به یکی از بیماران یادآوری کرد. به من هم پشت تلفن گفته بود که زمان ها بسیار تقریبی هستند.

دکتر ا با قیافه ای مضطرب بعد از اینکه چند بار زیر فکم را با انگشتانش معاینه کرد، به من گفت که دو گزینه مطرح است: الف- گزینه بد که بیتبیتسنشبایتسنباتیسنب نام دارد یعنی نوعی از سرطان دهان با احتمال 60 درصد و ب- گزینه خوب یعنی یک زخمی که مزمن شده ولی جای نگرانی ندارد با احتمال 40 درصد.

توصیه دکتر این بود که به جای نمونه برداری همه زخم را بردارد. با این استدلال که الف- برای نمونه برداری باید نصف زخم را در هر صورت بردارد و ب- با توجه به تعطیلات پیش رو دو هفته طول می کشد تا جواب پاتولوژی بیاید و اگر جواب پاتولوژی گزینه الف را تایید کند حداقل در برداشتن کل زخم بد، دو هفته جلو هستیم.

من گفتم برایم فرقی نمی کند و هر کاری را که خودش صلاح می داند انجام بدهد. شاید چون او را دکتر س معرفی کرده بود و من به دکتر س خیلی اعتماد دارم. دکتر س همان دکتری است که دندانهای عقلم را چند سال پیش با هنرمندی تمام کشیده بود.

دکتر ا چند تا آمپول بی حس کننده به لبم زد و به خانم منشی گفت که من را در اتاق انتظار آماده جراحی کند.

چند ثانیه بعد از اینکه به اتاق انتظار رفتم خانم منشی صدایم کرد و از من پرسید با هزینه جراحی مشکلی ندارم. پرسیدم چقدر می شود. گفت یک میلیون و چهارصد هزار تومان که دکتر گفته چهارصدش را نمی گیرد و شما یک میلیون تومان لطف کنید. گفتم اوکی الان باید پرداخت کنم؟ گفت. بله. کارتم را به او دادم. در همین لحظه ظاهرا چیزی به خاطرش آمد و گفت که اشتباه کرده است و به اتاق کار دکترها رفت و بعد از چند ثانیه برگشت و معذرت خواست و گفت که هزینه جراحی دو میلیون تومان می شود.

من با برادرم تماس گرفتم و برادرم با دکتر س تماس گرفت و او پیشنهاد کرد که فقط نمونه برداری کنم. منم به خانم منشی گفتم که من فقط می خواهم نمونه برداری کنم و برداشتن کل زخم در این مرحله لازم نیست. خانم منشی دوباره رفت که با دکتر صحبت کند و وقتی برگشت به من گفت که دکتر گفته فرقی ندارد و نهایتا می تواند چهارصد هزار تومان از دو میلیون تومان را نگیرد. خانم  منشی از قول آقای دکتر ا اضافه کرد که ایشان به قدری نگران شما هستند  که گفته اند اگر مشکل مالی دارید حاضرند کل مبلغ را نگیرند ولی شما حتما این کار را امشب انجام بدهید. من گفتم که مشکل مالی ندارم فقط منطق این کار را نمی فهمم. خانم منشی به من اطمینان داد که در تشخیص آقای دکتر شک نکنم چون ایشان یکی از دو دکتری هستند که فلوشیپ این کار را در ایران دارند.

ولی در آن لحظه من به همه چیز شک کرده بودم. به همه حرکات اغراق آمیز آقای دکتر ا، به مطب سوپر مدرنی که در آن ایستاده بودم، به مواظب خودتون باشیدی که خانم منشی بعد از گرفتن حق ویزیت به من گفت و به دهان خودم که یک ورش کاملا بی حس بود.

 

 

7 دیدگاه

  1. سلام . من یه تجربه خودمو براتون بگم . هر چه یک مطب آلاپلنگی تر ( لاکچری تر ) باشد ، باید بیشتر ترسید . البته عکسش صادق نیست . لب کلام اینه که ظواهر باید در یه حد معقولی باشه . شکل افراطی قضیه ( دکوریشن و این داستانا ) معمولا خبر از چیزهای بدی میدهد . این را بر اساس تجربه میگم و نه یکجور استدلال پیشینی .

  2. آقای سخاوتی خیلی مراقب خودتون باشید تا خدای ناخواسته ، زبانم لال شاهد انتشار چنین اگهی نباشند
    به مناسبت عروج به هنگام جوان با کام علی سخاوتی پدر مهربان وبلاگ http://www.alisekhavati.com به اینجایی که اینجا نیست ، نه مجلس ختمی که مجلس آغازی به پاس همه آغازگری هایش در صبح روزی پاییزی یا زمستانی یا بهاری ویا تابستانی در هر مکانی (ترجیحا در دل طبیعت ) برگزار کنید و یا نکنید .
    او در اوج بسیاری از چیز ها نبود چون علاقه ای به “ترین ها ” نداشت .
    هر کس صاحب گلستان سعدی شد بداند که بایستی سهم لاک پشتها را محترم بدارد. و اگر چهار پایان محصولش را نابود کردند با متانت با موضوع برخورد کند .
    او مانند هر کسی لحظات شاد و لذت بخشی را در میان انبوه اضطراب و نگرانی و افسردگی تجربه کرد .
    اندیشه هایش هر چه که بود ، سعی نکرد آنها ابر ناقل باشند و لیستی در وصیت نامه اش برای انجام نیست

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *