رشد درک ما از رشد – قسمت پنجم

کونراد لورنز  (1989-1903)غالبا به عنوان پدر اتولوژی مدرن شناخته می شود. او لزوما کشفیات بیشتری نسبت به دیگر دانشمندان این شاخه انجام نداد، بلکه سبک نگارش جسورانه، شفاف و همراه با شوخ طبعی او توجه زیادی را به این رشته جدید جلب کرد.

لورنز در یک خانواده اتریشی به دنیا آمد و بزرگ شد. پدرش پزشک سرشناسی بود و دوست داشت که لورنز هم پزشک بشود، بنابراین او از روی وظیفه شناسی مدرک پزشکی گرفت. ولی او هرگز علاقه کودکیش به طبیعت و حیات وحش را از دست نداد و پس از پزشکی به تحصیل در رشته جانورشناسی (zoology) در دانشگاه وین پرداخت و در این رشته دکترا گرفت. لورنز در اوایل دهه 1930 مطالعات اتولوژی خود را آغاز کرد، زمانی که متقاعد شد نشانه های تکامل در الگوهای رفتاری حیوانات به اندازه خصوصیات فیزیکی آنها قابل مشاهده است. او بسیاری از مشاهداتش را در املاک وسیع خود در اتریش که گونه های متعدد جانوران وحشی در آن آزادانه زندگی می کردند انجام داد.

نیکو تینبرگن (1988-1907) در سایه لورنز و در سکوت کار کرد. با این حال اتولوژیست ها کار او را به اندازه کارهای لورنز حایز اهمیت می دانند. تینبرگن در لاهه هلند به دنیا آمد و مانند لورنز از بچگی شیفته حیوانات و حیات وحش بود. اگرچه نمره هایش در مدرسه خوب نبود و معلمهایش او را به عنوان بچه تنبلی که فقط به ورزش علاقه دارد می شناختند، ولی او در رشته زیست شناسی دکترا گرفت و مطالعات ارزنده ای را در رشته اتولوژی آغاز کرد. تینبرگن و لورنز به همراه اتولوژیست سرشناس دیگری به نام کارل ون فریش در سال 1975برنده جایزه نوبل پزشکی و فیزیولوژی شدند.

اتولوژیست ها معتقدند که ما تنها در صورتی قادر به درک رفتار یک جانور هستیم که او را در محیط طبیعی خودش مطالعه کنیم.

برای مثال ما نمی توانیم بفهمیم که چرا یک پرنده در جای خاصی و به شکل خاصی لانه می سازد مگر اینکه ببینیم این رفتار چگونه گونه او را در برابر مهاجمان در محیط طبیعیش محافظت می کند. روانشناسانی که جانوران را فقط در آزمایشگاه مطالعه می کنند چیزهای زیادی را از دست می دهند. در چنان شرایطی بسیاری از گونه ها حتی تولید مثل نمی کنند و فرصت مشاهده رفتارهای مرتبط با لانه سازی، جفت گیری، تشکیل قلمرو و فرزند پروری در آزمایشگاه وجود ندارد.

رفتار غریزی

در ادبیات روزمره ما معمولا هر رفتار غیر اکتسابی را غریزی یا غریزه می نامیم ولی اتولوژیست ها دسته خاصی از رفتار غیر اکتسابی را غریزه به حساب می آوزند.

یک غریزه در درجه اول توسط یک محرک مشخص خارجی آزاد می شود. برای مثال به نظر می رسد که مرغ هر زمانی که حس کند جوجه هایش در خطرند به نجات آنها می شتابد. ولی با مشاهده دقیقتر می فهمیم که مرغ در حقیقت به یک محرک مشخص یعنی اعلام خطر جوجه هایش، عکس العمل نشان می دهد. اگر جوجه ها از دید مادر مخفی باشند ولی او صدایشان را بشنود به نجات آنها می رود. ولی اگر جوجه ها در جعبه ای شیشه ای قرار داشته باشند و مرغ آنها را ببیند ولی صدایشان را نشنود، بی تفاوت می ماند.

محرک آزاد کننده مشخص، همچنین عکس العمل بچه ها را در قبال والدین تعیین می کند. برای مثال یک زاغچه جوان تنها در صورتی والدینش را به هنگام پرواز همراهی می کند که آنها با زوایه و سرعت مشخصی از زمین جدا شوند.

غرایز، همچنین وابسته به گونه هستند. به این معنی که الگوهای رفتاری خاص تنها در اعضای یک گونه خاص دیده می شود.

به علاوه رفتار غریزی همیشه چند الگوی ثابت عملی یا مؤلفه حرکتی ویژه دارند. حالتهای جنگ، رفتار جفت گیری و روشهای همراهی کردن همیشه جنبه های ثابت دارند.

الگوی عملی ثابت، همچنین از یک مؤلفه محرک ذاتی برخوردار است، یک ضرورت درونی برای برانگیخته شدن رفتار غریزی. در نتیجه اگر رفتار غریزی برای مدت طولانی آزاد نشده باشد، نیروی پشت آن می تواند تا نقطه ای افزایش یابد که به محرک مشخص کمتری نیاز داشته باشد. در برخی موارد فشار درونی برای آزادسازی تا نقطه ای بالا می رود که الگوی عملی ثابت بدون تحریک آزاد می شود.

در نهایت، غرایز به عنوان محصولات تکامل، برای ادامه بقا ارزشمندند. برای مثال تینبرگن مشاهده  کرد که مرغ ماهی خوار پوست تخمهایش را بعد از به دنیا آمدن جوجه ها از لانه دور می کند. این عمل به ظاهر زندگی جوجه ها را به خطر می اندازد چون مرغ باید زمانی را دور از لانه سپری کند. تینبرگن حدس زد که برق نور افتاب روی پوست تخمها ممکن است مهاجمان را به لانه جذب کند. او مقداری پوست تخم در منطقه ای ریخت و مشاهده کرد که مهاجمان آن منطقه را نسبت به مناطق فاقد پوست تخم بیشتر می کاوند.

Imprinting

در بسیاری از موارد پاسخگویی یک جانور به آزاد کننده های خاص ذاتی یا درونی است. ولی در موارد بسیار دیگری، جانور با یک شکاف در دانش خود به دنیا می آید. جانور به همه الگوهای یک غریزه مجهز است ولی اطلاعاتی درباره محرکهای آزاد کننده کم دارد. فرایندی که در آن این اطلاعات در یک دوره حیاتی زود هنگام به دست می آید، ایمپرینتینگ نامیده می شود.

بچه های بسیاری از گونه های پرندگان و پستانداران با دانش ناقص درباره محرکی که پاسخ دنبال آنرا آزاد خواهد کرد به دنیا می آیند. مثل این که یک بچه غاز بگوید: “من می دانم که غریزه ای برای دنبال کردن دارم، من می دانم که باید در یک خط قرار بگیرم، و من چیزهایی درباره آزاد کننده غریزه ام – که مادرم وقتی که راه می افتد است – می دانم. ولی مادرم چه شکلی است؟” این اطلاعاتی است که بچه غاز کم دارد وقتی که در یک دوره حیاتی اولیه به دنبال اولین شی متحرک به راه می افتد. معمولا این شی مادر واقعی اوست، اما وقتی بچه غازهای بی مادر توسط لورنز بزرگ می شدند، آنها او را به عنوان مادر خودشان می شناختند. آنها با انرژی او را هر جا که می رفت در یک خط دنبال می کردند و غازهای دیگر را نادیده می گرفتند.

ایمپرینتینگ

اگرچه لورنز اولین کسی نبود که ایمپرینتینگ را مشاهده کرد، اما او اولین کسی بود  که فهمید این پدیده در یک دوره حیاتی اتفاق می افتد. به این معنی که حیوان جوان تنها در صورتی به یک شی پیوند می خورد که در زمان مشخصی در اوایل زندگیش با آن شی روبرو شود و آنرا دنبال کند. . پس از طی شدن این دوره پیوند زدن جانور به یک شی دیگر شاید غیر ممکن باشد.

ایمپرینتینگ نه تنها پاسخ دنبال کردن در بچه ها، بلکه رفتار اجتماعی در بزرگترها را نیز تعیین می کند.

لورنز کشف کرد که پیوند میان غازهای جفت بزرگسال به اندازه پیوند میان بچه غازها و والدینشان قوی است. وقتی که غازهای بزرگسال جفتشان را گم می کنند دیوانه وار جستجویش می کنند. “غاز شب و روز بطور خستگی ناپذیری اینور و آنور می رود، فاصله های طولانی پرواز می کند و به هر جایی که ممکن است جفتش را بیابد سر می زند و در همه حال آوازی سه بخشی و با نفوذ سر می دهد.” اگر جفت غاز برای همیشه ناپدید شود، غاز همه امیدش را از دست می دهد و محزون به نظر می رسد.

اتولوژیستها بینش فراوانی درباره گونه های غیر انسانی در اختیار ما قرار داده اند ولی به طور کلی در بکارگیری این بینش برای انسان دست به عصا قدم برداشته اند. در قسمت بعد به بکارگیری بینش اتولوژیست ها در زمینه رشد انسان خواهیم پرداخت.

 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *