ترس از ریشه یابی ترس آلود ترس

وقتی فکر نوشتن راجع به این کلمه (فعل، موضوع، عمل یا هر چیز دیگری که اسمش را می گذارید) به مغزم خطور کرد اولین حسی که سراغم آمد ترس بود. ترس بقدری بود که تا چند روز قضیه را جدی نگرفتم. فکر کردم این هم از آن موضوعات گذرا است. موضوعاتی که توی تاکسی یا استخر یا همچین جایی به مغز آدم خطور می کنند و بعد خیلی زود اهمیت خود را از دست می دهند. ولی این یکی این جوری نبود. ول کن نبود. قضیه وقتی جدی تر شد که آنرا توی جعبه گوگل تایپ کردم. اول به قصد اینکه ببینم فیلتر شده است یا نه. دوم اینکه می خواستم ببینم دیگران در این باره چه نوشته اند. سوم اینکه می خواستم به جستجوهای خود بعد جدیدی داده باشم. چهارم اینکه می خواستم … اصلا دلیل اول و آخرش این بود که می خواستم بر ترس نوشتن غلبه کنم.

ریدن. می خواهم درباره ریدن بنویسم.

همین الان دوباره ترسیدم. ولی این ترس قاعدتا با آن ترسی که سی و اندی سال پیش برای اولین بار از عدم کنترل اعضای فرودست شناخته بوده ام فرق دارد. تبلیغات مای بیبی (My Baby) که بچه ای خوشحال و خندان پس از ریدن را نشان می دهد باور نکنید. همه بچه ها از یک سنی به بعد از ریدن می ترسند. این ترس ممکن است از نگاه عاجزانه مادر به دلیل هزینه های گزاف پوشک خارجی ناشی شده باشد یا قیافه درهم پدر از بوی گه. چیزی که مسلم است اینست که بچه می ترسد. آنقدر که همه هوش و استعداد خود را به کار می بندد تا کنترل روده های خود را به دست بگیرد. تا بتواند خودش را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار دهد. و اینست اولین و مهمترین دستاورد فرزند بشر. تنظیم جغرافیا. ریدن بر روی سنگی سفید. قدم بعدی تمیز کردن آن است. قدمی که خیلی کوچکتر از قدم قبلی نیست و آن هم چند سالی طول می کشد. کودک متمدن امروزی با نائل شدن به این موفقیت بزرگ پا به عرصه آموزش عمومی (مهد کودک، کودکستان و …) می گذارد. نقطه عطفی که ترس از ریدن بیولوژیکی را تقریبا به جز مواردی خاص(مانند مسافرت به فرنگ برای اولین بار و نیافتن شلنگ آب به وقت قضای حاجت) تا سنین پیری و نیاز به ایزی لایف به حاشیه زندگی نسبتا مدرن ما می راند.

ریدن می رود ولی احساس آفریده شده با آن می ماند. ترس. این احساس می ماند و روز به روز بزرگتر و پیچیده تر می شود. ترس از نمره نیاوردن و قبول نشدن در کنکور، با اتمام آموزش عمومی و فارغ التحصیل شدن به دنیای واقعی با ترسهای متعدد جدیدی جایگزین می شوند. تقریبا هر چیزی را که اقتصاد امروزی به ما می فروشد یا ترس جدیدی در ما ایجاد می کند یا وعده از بین بردن ترس حاصل از محصولی قبلا خریداری شده را می دهد. مثلا روزنامه ای که با قیمت نسبتا کمی می خرید. یا اخبار تلویزیون که به رایگان نگاه می کنید. یا همین اس ام اس تبلیغاتی که برای فروش دستگاه تصفیه آب الان برای من رسید. اگر شماره تلفنم با عدد دیگری شروع می شد شاید تبلیغی برای خریدن یک خودروی گران قیمت وارداتی یا سفری به اروپا دریافت می کردم. ولی در هر صورت می ترسم.

ترس از خوردن آب آلوده یا ترس از ندیدن برج ایفل. چه فرقی می کند؟

ترس از فقر. ترس از نداشتن پول کافی به هنگام بازنشستگی در بیست سال بعد. ترس از تنها ماندن. ترس از خیانت. ترس از هجرت. ترس از بازگشت.ترس از چاق شدن. ترس از اینکه کسی ما را دوست ندشته باشد. ترس از دست دادن. ترس از به دست نیاوردن. ترس از اینکه کسی از این مطلب من درباره ریدن خوشش نیاید. ترس از آبروریزی. ترس از رئیس. ترس از کارفرما. ترس از ورشکستگی. ترس از صاحبخانه. ترس از خواب ماندن. ترس از بیکاری پسر بزرگم بعد از گرفتن فوق لیسانس دانشگاه آزادش. ترس از زلزله، جنگ، سرطان، خشکسالی، گران شدن دلار و الخ.

اعتراف می کنم که این مطلب با ترس نوشته و منتشر شده است.

 

 

8 دیدگاه

  1. ریدی با این مطلبت )( اینو نوشتم به 4 دلیل
    1- اینکه می دونم از ارسال نظر خوشحال می شی
    2- اینکه می دونم با نظراتی مثل عالی بود، خوب بود، جالب بود، حال نمی کنی
    3- دقیقا با موضوع نوشته ات ارتباط داره
    4- ترس خودم بریزه

  2. امروز یک مطلب از فیه ما فیه را در صفحه ام گذاشتم . فکر می کنم به چیزی که شما نوشته اید ربط دارد . نه کاملا . ولی ترس ، ترس بازدارنده گاهی خودش را پشت عنوان های دیگر مخفی می کند : ادب ، احتیاط ، قناعت ….

  3. شخصا از ریدن نمی ترسم..چون به اندازه کافی تو شرایط مختلف ریدم
    به قول خارجیاpractice makes perfect!

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *