جوان ناکام، سقراط و آغازگری

اعلامیه ای روی دیوار همسایه روبرویی ما چسبانده شده است که از دنیا رفتن جوانی ناکام را اعلام می کند. عکس اعلامیه پسری نوزده بیست ساله را نشان می دهد. عبارت “ناکام” پررنگ و با حروف بزرگ بر روی اعلامیه چاپ شده است. گویی که ناکام بودن، مرگ را بزرگتر جلوه می دهد، یا سخت… ادامه خواندن جوان ناکام، سقراط و آغازگری

عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

من هنوز فکر می کنم که صبحها باید زودتر بیدار شم. بعد فکر می کنم که چرا من صبحها زودتر بیدار نمی شم؟ مشکل چیست؟ من چه مرضی دارم؟ کسانی که این وبلاگ را دنبال می کنند حتما جواب خواهند داد: گشادی. ولی شاید این تئوری گشادی یک جور ساده سازی مسئله ای پیچیده تر… ادامه خواندن عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

درس با فرهنگ شدن از زبان چخوف، برادری بزرگ

وقتی من بچه بودم اگر کسی کف پیاده رو تف می کرد یا کاری از این دست که دیگران (دیگرانی که درباره آن کار با هم حرف می زدند) آنرا نادرست می دانستند، به او اتهام “بی سوادی” زده می شد. “عجب آدم بی سوادی!” یا “اینا که می بینی یه مشت بی سوادن.” در… ادامه خواندن درس با فرهنگ شدن از زبان چخوف، برادری بزرگ