الن گرينسپن رئيس پنج دوره اى بانك مركزى آمريكا در زمان خودش كسى بود و برو بيايى داشت، نه فقط در آمريكا كه در خيلى كشورهاى ديگر هم، تا آنجا كه فرانسويها نشان افتخار لژيون به او دادند و كتاب زندگى نامه اش ميليونها دلار فروش رفت.
اين فرايند جالبى است كه همه ما در مورد كسى كه با ما مخالف است اعمال مى كنيم:
اول فرض جهالت يعنى مى گوييم يارو نمى داند، اطلاعات كافى ندارد، خبر ندارد و بعد سعى مى كنيم با دادن اطلاعات و آموزش طرف را توجيه كنيم، قضيه را حاليش كنيم و خلاصه كلام با خودمان موافقش كنيم. ولى اگر موافق نشد؟
قدم بعدى فرض حماقت. يعنى فرض مى كنيم يارو نمى فهمد، خر است، شعور ندارد، عقلش نمى رسد و به عبارت مؤدبانه ظرفيت عقلى درك چيزى را كه ما به آن رسيده ايم ندارد.
اگر يارو را خر فرض نكرديم و با آموزش هم با ما همراه نشد چى؟
عقيده ما مدلى است كه از واقعيت داريم و وقتى مدل ما با مدل يك نفر ديگر از همان واقعيت فرق مى كند اين كارى را كه در بالا گفته شد با او مى كنيم يعنى اول نادان بعد نفهم و دست آخر هم دشمن فرض مى كنيمش.
طبيعى است كه عين همين كار را ديگران هم با ما بكنند وقتى ما را در اشتباه مى پندارند. جاى تعجب ندارد كه اين همه از اشتباه كردن و در اشتباه بودن گريزانيم!
اشتباه ادامه دارد…
سلام علی آقا
مطلبت مثل همیشه عالیه اما کاش فقط درد رو نشون نمیدادی
سلام
چه کاریه رفتار خودمون را تحلیل کنیم ، بابا اینها اسرار کار !!
جالب بود ، مرسی از نوشته های گرمتون
البته بنظر من مهم ترین عامل برای درست نشان دادن افکار خودمون قدرت ارائه (Present) کردن خودمونه که اقای الن گرينسپن در این مورد بسیار قوی عمل کرده