بعضی وقتها (شاید خیلی وقتها) احساس می کنم ایده ای برای نوشتن ندارم. یا حرفی برای گفتن. ذهنم مثل چوب لباسی ای می ماند که به هر میله آن دو سه تکه لباس آویزان شده باشد. شاید هم بیشتر. جایی برای آویزان کردن لباسهای بیشتر وجود ندارد. احساس می کنم علاوه بر ایده های خودم، خیلی از ایده های آدمهای دیگر را هم بر روی چوب لباسی ذهنم آویزان کرده ام. چندین ایده درباره یک موضوع واحد. مثلا درباره پول. یا جنس مخالف. یا سیاست خارجی. یا کسب و کار الکترونیکی. خیلی از این ایده ها مال من نیستند. خیلی از آنها با هم تضاد دارند. خیلی شان هم حتی با هم تضاد ندارند ولی با هم فرق دارند. من در طول عمرم ایده های مختلفی راجع به چیزهای مختلف پیدا کرده ام و همه آنها را در ذهنم آویزان کرده ام. حالا که به دنبال یک ایده جدید برای نوشتن مطلبی بر روی وبلاگم هستم چیزی به ذهنم نمی رسد. به عبارت بهتر ذهنم جایی برای یک ایده جدید ندارد.
ولی چطور می شود از شر ایده های قدیمی و خاک خورده خلاص شد؟ از کجا می شود فهمید که چه ایده هایی در انبار ذهنمان مدفون شده اند و جا را برای ایده های جدید تنگ می کنند؟ آیا اصلا این نظریه که ایده های قدیمی جا را برای ایده های جدید تنگ می کنند درست است؟ یا اینکه ظرفیت ذهن برای پذیرش ایده های جدید نامحدود است؟ به خصوص اگر آدم یک ذهن باز(open mind) داشته باشد.
فرض کنیم که این نظریه درست باشد و من بخواهم سعی کنم از شر یک سری ایده های قدیمیم خلاص شوم. چه کار باید بکنم؟ قاعدتا قبل از هر کاری باید آنها را شناسایی کنم. از خودم می پرسم من درباره فلان موضوع چه ایده هایی دارم؟ هدف من برچسب درست یا غلط زدن به ایده های فعلیم نیست. من می خواهم آنها را به کلی از ذهنم پاک کنم. باید تمام ایده هایی را که درباره “راننده های تاکسی” یا “ایرانیها” یا “شمال” یا “نقاشی” یا “کسب و کار” یا هر موضوع دیگری، دارم، لیست کنم. باید همه ایده هایم را درباره یک موضوع خاص بنویسم. با شفافیت و با صداقت. چه ایده هایی که فکر می کنم درست هستند. چه آنهایی که فکر می کنم غلط هستند. چه آنهایی که دوست دارم بگویم مال من هستند. چه آنهایی که ترجیح می دهم به عنوان ایده های دیگران جا بزنم.
قدم بعد از شناسایی، پاک سازی است. به مدت یک هفته یا یک ماه فعالیتهای ذهنیم را مانیتور می کنم. هر وقت درباره یکی از موضوعات مرحله قبل فکر می کنم، مثلا “نقاشی” باید سعی کنم یکی از ایده های قبلی به ذهنم خطور نکند. باید سعی کنم ذهنم را از ایده های فعلی پاک نگه دارم. مثلا به خودم بگویم: “این چیزی که در مورد نقاشی فکر می کنی یک ایده قدیمی است.” و بعد سعی کنم یک ایده جدید در آن زمینه پیدا کنم. چیزی که در لیست تهیه شده در مرحله اول موجود نباشد. این مرحله سوم است. یعنی جایگزین کردن یک ایده جدید.
کار آسانی نیست. یک موضوع را انتخاب کنید و این سه مرحله را به مدت یک هفته یا یک ماه ( هر چه طولانی تر بهتر) برای آن پیاده کنید. بعد یک یا چند موضوع دیگر را انتخاب کنید. اگر هم دوست نداشتید، نکنید.