تنها شرط موفقیت در کسب و کار

چند روز پیش در جلسه ای یک نفر معتقد بود ایده ای دارد که می تواند میلیاردها تومان در ماه درامد ایجاد کند. جزئیات ایده مهم نیست ولی کلیاتش این بود که به سه میلیون بیننده فلان برنامه پر بیننده تلویزیونی یک کالای 5000 تومانی بفروشیم و با پیامک در یک قرعه کشی بزرگ شرکت کنند و الخ.

همینجا صبر کنید. یک سؤال که باید به تناوب از خود پرسید.

یکی از بدترین ایده ها برای آغاز یک کسب و کار ایده ای است که موفقیتش نیاز به میلیونها مخاطب داشته باشد. هر وقت خودتان را در حال ضرب و تقسیم اعداد بزرگ برای راه اندازی کسب و کاری یافتید، بدانید و آگاه باشید و مطمئن باشید که در توهم محض به سر می برید. در شروع یک کسب و کار و حتی مدتها پس از آن عملگرهای ریاضی محدود به جمع و تفریق هستند و ضرب و تقسیم در معادلات آن کاربردی ندارد!

و اما بهترین ایده برای راه اندازی یک کسب و کار چیست؟ یا چه ایده هایی برای کسب و کار خوب هستند؟

بگذارید خیالتان را راحت کنم. ایده چیزی است که همه دارند. ایده دو ریال نمی ارزد. شاید بتوان گفت که چه ایده هایی خیلی بد هستند. مثلا ایده ای که اگر به مادر بزرگتان بگویید نفهمد. یا ایده ای که از ترس لو رفتنش سعی کنید مخفی نگهش دارید. یا ایده ای که نیاز به چند میلیون مشتری دارد. یا ایده ای که به سود رسیدنش چندین سال طول می کشد. اینها ایده هایی هستند که خیلی بد هستند. ولی ایده های خوب؟ هزاران ایده خوب وجود دارد. با هر آدمی که صحبت کنید دهها ایده خوب برای راه اندازی یک کسب و کار دارد. از راننده تاکسی گرفته تا مادربزرگ من. ولی چرا کسی این همه ایده خوب را اجرا نمی کند؟

کسی ممکن است بگوید که اجرای یک ایده بسیار مهمتر از خود ایده است. من از روی تجربه به شما می گویم که اجرای خوب هم در درجه اول اهمیت قرار ندارد. تنها چیزی که یک کسب و کار خوب را از بقیه متمایز می کند داشتن مشتری است.

داشتن مشتری از روز اول یعنی اینکه شما موفق به درست کردن چیزی شده اید که یک نفر حاضر است بابت آن پول بدهد. و از اینجاست که کسب و کار شما آغاز می شود. شما businessman می شوید! یاد گرفتن این فرمول ساده برای خود من سالها طول کشید و هزینه هنگفتنی بابت آن پرداخت کردم. ای کاش یک نفر این فرمول ساده را ده سال پیش به من آموخته بود.

حالا سؤال اینست که چرا این اصل ساده را خیلی ها رعایت نمی کنند و پول و انرژی و وقتشان به فنا می رود؟ برای اینکه در کسب و کار، از پیدا کردن مشتری و فروختن به او کارهای راحتتری هم هست. مثل ثبت شرکت. اجاره و تجهیز یک دفتر کار. ساختن یک وب سایت. چاپ بروشور. استخدام منشی. شرکت در کلاسهای بازاریابی. شرکت در سمینارهای تخصصی. برقراری جلسات مختلف. و الخ. همه این کارها که به امید پیدا کردن مشتری انجام می شود، پیدا کردن مشتری را به تعویق می اندازد. گشادی بیزنسی! گشادی درد بی درمان گشادی. آدم ترجیح می دهد کاری که سخت است را بعد از بقیه کارها انجام دهد. در کسب و کار این گشادی می تواند به معنی از دست دادن سرمایه، شکست و بازگشت به پشت میز کارمندی یا فرمان پراید باشد.

بعضی ها این کار را به طور طبیعی انجام می دهند ولی برای من پیدا کردن مشتری و فروختن به او کار بسیار سختی است. هیچ چیز را به هیچ کس نمی توانم بفروشم. می ترسم که یارو بگوید نه. ترجیح می دهم خودم را با تیر بزنم تا اینکه جواب نه از کسی بشنوم. شاید کمی اغراق کنم ولی باور کنید خیلی وقتها دقیقا همینطوری است. به هر حال مهمترین چیز در آغاز یک کسب و کار و ادامه آن داشتن مشتری و داشتن درآمد از روز اول است.

دو قانون سرمایه گذاری آقای وارن بافت، ثروتمندترین مرد جهان و موفقترین سرمایه گذار تاریخ را هم به خاطر بسپارید:

قانون اول: هرگز ضرر ندهید.

قانون دوم: هرگز قانون اول را فراموش نکنید.

 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *