نوجوان عزیز در حال انتخاب رشته
این واقعیت که تو باید از یک دفترچه که اسم صدها رشته و گرایش به همراه نام شهر و دانشگاه مربوطه در آن نوشته شده است، چند تا را انتخاب کنی و به ترتیب اولویت در یک فرم وارد کنی، به این معنی نیست که تو در حال اتخاذ تصمیم مهمی هستی و این تصمیم بر روی زندگی تو تاثیر عمیق و گسترده ای خواهد گذاشت.
کاری که تو در حال انجامش هستی بیشتر شبیه یک خرید پستی یا اینترنتی از یک کاتالوگ قطور است تا انتخاب سرنوشتت. شاید فکر کنی زمان تو برای پاسخ دادن به سؤال “وقتی بزرگ شوی می خواهی چه کاره بشوی؟” در حال اتمام است و تو حداکثر تا چند روز دیگر باید به این سؤال پاسخ بدهی. اینطور نیست. تو هنوز خیلی وقت داری به این سؤال پاسخ بدهی. یا اصلا ندهی.
ما در زمانی زندگی می کنیم که یک شخص تا سی سالگی ممکن است ده شغل عوض کند. عنوان رشته تحصیلی تو در آینده شغلیت همانقدر تاثیر خواهد داشت که نام مهد کودکی که در پنج سالگی تو را به آن می سپردند. همین حالا که من دارم این نامه را می نویسم مشاغلی بوجود آمده اند که زمانی که من انتخاب رشته می کردم وجود نداشتند. مشاغلی هم وجود دارند که شاید هنوز برای آنها هیچ عنوان مناسبی در دفترچه انتخاب رشته کنکور وجود نداشته باشد. مثلا شغل اینجانب. مطمئن باش که تا چند سال دیگر که تو فارغ التحصیل بشوی تعداد اینگونه مشاغل خیلی بیشتر خواهد شد.
رشته تحصیلی ای که عنوانش و دروسش و روح و کالبدش پنجاه سال پیش تدوین شده است چگونه می خواهد تو را برای مشاغل آینده آماده کند؟
البته این حرفها به این معنی نیست که تو نباید در انتخاب رشته دقت کنی یا نباید هیچ ملاکی برای انتخابت داشته باشی. انتخاب رشته فرصت خیلی خوبی برای انتخاب بر اساس یک مجموعه ملاک است. مثلا آیا ترجیح می دهی رشته مورد علاقه ات را در دانشگاهی که رتبه پایین تری دارد بخوانی یا در دانشگاهی که اسم و رسم بهتری دارد رشته ای را بخوانی که فکر می کنی علاقه ای به آن نداری؟ ترجیح می دهی در شهر محل سکونت خودت تحصیل کنی یا در یک شهر دور؟
از کجا می دانی که به فلان رشته علاقه داری؟ از کجا می دانی که به بهمان رشته علاقه نداری؟ چه کسی به تو گفته که فلان رشته پولساز است و بهمان رشته پولساز نیست؟ بر چه اساسی؟
ریلکس. یک نفس عمیق بکش.
رشته تحصیلی تو – آنهم فقط برای حداکثر دو سه سال دیگر- به جز خودت برای هیچ کس دیگر کوچکترین اهمیتی نخواهد داشت. چیزهای مهتری هست که شاید هنوز فرصت اندیشیدن درباره آنها را پیدا نکرده ای. چیزهایی مثل اینکه می خواهی زندگیت چگونه باشد یا با چه جور آدمهایی رابطه داشته باشی. جواب به این سؤالها را رشته تحصیلیت مشخص نمی کند.
تو در زندگی ای که در پیش رو داری چیزهای زیادی خواهی خرید. از روی اینترنت. از تبلیغات تلویزیونی. از فروشگاه های بزرگ. یا کوچک. بعضی از این چیزها را استفاده می کنی. بعضی دیگر را جایگزین می کنی. بعضی دیگر را دور می اندازی. امیدوارم کاتالوگی را که امروز در دست داری بیش از اندازه جدی نگیری.
با احترام
علی سخاوتی
مرداد 1394
خیلی برام جالبه هر وقت مطالب شمارو میخونم از طرفی کاملا باهاش موافقم و از طرفی کاملا مخالف! یه حس ضد و نقیضی بهشون دارم، احساس میکنم مغالطه میکنید…
من خودمم از درس و دانشگاه متنفرم با این ک در تمام زندگیم معدلم بالای 19.5 بوده و سال دیگه هم کنکور دارم… و کاملا بی هدف و با تنفر این سالا درس میخوندم ( و میخونم) چون حس یه تکلیف دارم که اگه انجام ندم عذاب وجدان میگیرم (خیلی مسخرس میدونم)
ولی خب مطالبی که توی کتاب امکان بود کاملا ارمانی بودن و غیر قابل انجام… عده ی زیادیشون پول میخوان و عده ی دیگه اصلا قابل انجام برای یه دختر نیستن! مثلا دست فروشی یا گدایی! ضمن این که گدایی برای ادمی که توان کار کردن داره از نظر شرعی درست نیست
و این که شما که خودتون انقد مخالف دانشگاهید، خودتون چرا وسط راه ول نکردید؟ و تا مدارج بالا ادامه تحصیل دادید؟
Nice…
خیلی ممنون از این پست.
سلام.
من این مطلب رو که دیدم،یاد اون برنامه ی بی هدفتون افتادم و اون پسر کنکوری که قرار بود زیر 500 شه و اون آقایی که اگه پسر زیر 500 میشد همرو مهمون میکرد همونجا !
اسم ها یادم نمیاد متاسفانه.ولی خبری ندارید ازشون ؟
خیر خبری ندارم
سلام
من مادر پارسا همان پسري هستم كه در عصرانه بي هدف شركت
داشتيم
وي امسال پيش دانشگاهي را شروع كرده است و بعد از آن جلسه با افراد زيادي صحبت كرد و مطالب متعددي در اختيارش قرارداديم تا مطالعه نمايد و به يك نقطه قابل اتكا برسد.
درحال حاضر به اين نتيجه رسيده كه
1. بايد رشته اي را انتخاب نمايد كه با روحياتش سازگار تر است و آن الزاما رشته هاي برتر نيست.
2. انتخاب رشته، آينده او را نخواهد ساخت و آينده چيزيست كه او دنبال كند و بسازدش .
يكي از مسئولين مدرسه كه در جريان حضور او در اين جلسه قرار گرفته بود به من گفتند مواظب باشيد ممكن است از مسير خارج شود ولي شخصا معتقدم اگر امروز خودش يا مسيرش را گم كند و بعد پيدا كند خيلي بهتر است تا عمري تلف شود و خودش را گم شده ببيند.
با همه اين اوصاف پارسا هنوز تصميم دارد رتبه زير 500 كسب كند. سال آينده همين موقع ها شايد بتوانم خبري از رتبه او و يك مهماني ديگر كه قولش را آقايي كه اسمشان را فراموش كرده ام دادند در مهتاب به شما بدهم.
از آقايان سخاوتي براي نوشتن اين متن و سهيل به خاطر يادآوري آن عصرانه دلپذير سپاسگزارم
میدونم حق ندارم نظرمو بگم اما چندبار این مطلب رو خوندم و اصلا دوستش نداشتم!!!
من دقیقا با این طرز تفکر انتخاب رشته کردم و رفتم دانشگاه هفته دوم دانشگاه سر کلاس درحالی که یک کلمه از حرفای استاد رو نمیفهمیدم از خودم پرسیدم من اینجا چیکار میکنم ؟!
بعد کلاس در حالیکه با انتخاب رشته روزانه حق شرکت در آزمون سراسری سال بعد رو از دست داده بودم ،و بدون اینکه کتاب امکان رو خونده باشم یا اصلا با علی سخاوتی آشنا باشم مطمئن شدم اگر یک سال به آموزش آشپزی ،شیرنی پزی و دسر بگذرونم بسیار برام مفیدتر از این کلاس و این رشته خواهد بود
رفتم اتاق مدیرگروه و انصراف دادم !هفته دوم شروع کلاس ها!!!!و برگشتم خونه بدون اینکه ناراحت باشم
البته پرفشنال آشپزی رو دنبال نکردم چون تو اون یک سال هم کم و بیش درس خوندم اما در اولین آزمون سراسری بعدی کا شرکت کردم رشته مورد علاقم برای داشتن کار مورد علاقم رو بدست آوردم
الان میدونم انصراف از اون رشته کذایی بهترین تصمیم عمرم بود
اما الان با وجود علاقه وصف نشدنی به رشته ام ,و کارم و با وجود صدها اشتباهی ک تو این 24 سال داشتم بزرگترین استباه زندگیمو تلف کردن اون دوسال از عمرم میدونم ک چون هنوز نتونستم خودمو ب خاطرش ببخشم افسرده هم شدم مطمئن بودم کوچینگ علی سخاوتی میتونه کمکم کنه اما الان شک دارم !
معذرت میخوام ک نظرمو گفتم
هم حق دارید و هم خیلی ممنون که نظرتون رو گفتید
نظر آقای سخاوتی در مورد اینکه نباید زیاد جدی گرفت کاملا درست است . تعیین کدام رشته وکدام دانشگاه آن قدر که مهم جلوه اش می دهند ، مهم نیست . من شخصی را از نزدیک می شناسم که فوق دیپلم از جهاد دانشگاهی گرفت بعد کارشناسی ناپیوسته از دانشگاه آزاد نجف آباد و بعد کارشناسی ارشد دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شد و با معدل عالی فارغ التحصیل شد. این دقیقا یعنی از کجا شروع کردن خیلی مهم نیست چه بسا کسانی که از ابتدا دانشگاه های بهتری قبول شدند ولی رها کردند. که آن رها کردن هم افسوس ندارد مثل مورد “انصراف” که من در صفحه ی خودم نوشته بودم .