مجبور بودم می فهمی؟

مجبورم روزی یک مطلب بنویسم. یعنی فعلا با خودم اینجوری قرار گذاشتم. بعضی روزها هم نمی نویسم. بعد مجبور می شوم اینکار را یک جوری توجیه کنم. مثلا به خودم بگویم که آن روز جزو زندگی من نیست. آن روز از عمرم را هدیه بدهم به یکی از خوانندگان یکی از وبلاگهایی که به نویسنده اش حسودی می کنم. درست مثل وقتی که کسی می میرد و کس دیگری تصمیم می گیرد که یارو عمرش را داده به کس دیگری. یا به خودم قول بدهم که یک روزی بعدا به جای یک مطلب دو مطلب بنویسم. مطلب را قضا کنم. اتفاقی که معمولا نمی افتد.

یکی از راههای یاد گرفتن لغات جدید زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری اینست که تعدادی (مثلا ده دوازده تا) لغت را به صورت تصادفی انتخاب کنی و آنها را در یکی دو پاراگراف بکار ببری. این کاریست که من می خواهم برای نوشتن این مطلب بکنم. یعنی مجبورم که این کار را بکنم.

و اما لغاتی که برای این مطلب انتخاب کرده ام:

لاغر
سبقت
گسترده
شک
ظرفیت
وارد شدن
سوراخ کردن
دقیق
میکروسکوپ
سپاس گزار
مراقب
مطمئن

این هم پاراگرافی که وعده داده بودم:

“بدون شک ظرفیت آدمها در سبقت گرفتن از یکدیگر چه در رانندگی و چه در فعالیتهای دیگر زندگی متفاوت است. خیلی از راننده ها حتی اگر مطمئن نباشند که از جلو ماشین می آید یا نه، باز هم با خریت تمام خط ممتد را سوراخ می کنند و به جایی وارد می شوند که به آنها تعلق ندارد. به دلیل وجود گسترده همین راننده های لاغر المغز است که پلیس راهنمایی و رانندگی در سالهای اخیر با بکارگیری فناوری نوین و با دقت میکروسکوپ مراقب جان دیگر راننده هاست که اکثر آنها هم مراتب سپاسگزاری خود را با احترام به قوانین نشان می دهند. قوانینی که تا چند سال پیش هیچ کس تعریف دقیقی از آن نمی توانست ارائه بدهد.”

پا نوشت: لغات را از یکی از فصلهای کتاب

انتخاب و ترجمه کردم. متن را خودم نوشتم. بعد از انتخاب لغات و بدون تقلب. مجبور بودم.
مطالب مرتبط:

یک دیدگاه

  1. متن درس شانزدهم
    عجب ایده ای
    حالا بگو علی آقا (لطفاً) چطوری می شود یا از چه راه های دیگری می توان کلمات تصادفی پیدا کرد؟ دی

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *