بابا نان داد. ولی به چه قیمتی؟

پدربزرگ من خاطره ای از دوران کودکیش با این مضمون برای ما تعریف می کرد: در زمانیکه نان به شدت در قزوین (و احتمالا بقیه شهرها) کم شده بود و صف نانواییها خیلی طولانی، یک روز رضاشاه به قزوین می رود و ناشناس وارد یک نانوایی سنگکی در خیابان سپه می شود. رضاشاه از نانوا… ادامه خواندن بابا نان داد. ولی به چه قیمتی؟

جزئیات زندگی خصوصی من با الهام

زندگی من با الهام

من با الهام زندگی می کنم. البته نه همیشه. بعضی وقتها می آید. فقط بعضی وقتها. الهام باعث می شود چیزی اتفاق بیفتد. چیزی خلق بشود. الهام باعث می شود که آدم بخواهد کاری بکند. الهام احساسی را در آدم زنده می کند. مثل دم مسیح.  الهام روحی تازه در کالبد بی جان می دمد.… ادامه خواندن جزئیات زندگی خصوصی من با الهام

سرمایه گذاری به زبان نه چندان ساده

شما یک مقدار پول دارید. درست است؟ مثلا صد هزار تومان یا ده میلیون تومان. یا کمتر یا بیشتر. به همراه یک سری چیزهای دیگر. مثل طلا. خودرو. اوراق قرض الحسنه. یا حتی یک آپارتمان. به مجموع این چیزها سرمایه می گویند. مقدارش مهم نیست. چیزی که مهم است اینست که شما یک مقدار سرمایه… ادامه خواندن سرمایه گذاری به زبان نه چندان ساده